پاسخ به شبهه ی اسلام ستیزان : حضور امام حسن و امام حسین علیهما السلام در طبرستان و کشتار ایرانیان!
پاسخ به شبهه ی اسلام ستیزان : حضور امام حسن و امام حسین علیهما السلام در طبرستان و کشتار ایرانیان!
یکی از شبهاتی که اسلام ستیزان و کفار و منافقین آن را با هدف وارد ساختن طعن در امام حسن و امام حسین علیهما السلام و همچنین گاهی مخالفین شیعه از باب مشروعیت دادن به فتوحات وعمل خلفای مورد قبول خویش آن را مطرح می سازند، حضور حسنین علیهما السلام در فتوحات طبرستان می باشد. همچنین اسلام ستیزان مدعی می شوند که امام حسن و امام حسین علیهما السلام در کشتار مردم ایران نقش داشته اند!
در این نوشتار ابتدا متن شبهه را طرح کرده و سپس به پاسخ می پردازیم.
متن شبهه
تا لشکر اسلام نصرهم الله بر یزدگرد ظفر یافتند و او منهزم به ری افتاد باوْ با او بود، اجازت طلبید که بطریق طبرستان بگذرد و بکوسان آتشکده را که جدّ او آیوس بنیاد نهاد زیارت آند و بگرگان بدو پیوندد، یزدگرد اجازت داد. چون مدّت مقام و مکث او دراز شد خبر واقعه یزدگرد و غدر ماهوی سوری بدو رسید، فردوسی را معجز است در نظم سخن شاهنامه:
.
.
.
اما باو سر بتراشید و مجاور بکوسان بآتشگاه بنشست، ترآان جمله خراسان و طبرستان خراب آردند و از جانب عراق لشکر عمر با امام حسن بن علی علیهما السلام و عبدالله بن عمر الخطّاب و حذیفة الیمانی و قُثم بن عبّاس با مالکِ اشتر نخعی بآمل آمدند و هنوز معسکر ایشان باقی است، مالکه دشت میگویند، اهل طبرستان از زحمت و صدمه ستوه شدند و اتفاق آرده آه اول ما را پادشاهی بزرگ قدر باید تا همه منقاد او شویم و از خدمت او عیب و عار نداریم ...
تاریخ طبرستان (ابن اسفندیار)، ص 174 و 175.
ابن عامر به قصد آن دیار رهسپار شد و سعید نیز برفت ولی ابن عامر بر او پیشی گرفت و سعید به غزای طبرستان رفت. گویند که حسن و حسین دو پسر علی بن ابی طالب علیهم السلام در این جنگ با وی همراه بودند. به قولی سعید بی آنکه از کسی فرمانی دریافت کند، از کوفه به قصد جنگ طبرستان رفت و الله اعلم.
فتوح البلدان بلاذری،ترجمه : محمد توکل، ص 235.
مردم گیلان و طبرستان و دیلمان سال ها در برابر هجوم سپاهیان اسلام پایداری و مقاومت کردند و در حقیقت اعراب مسلمان هیچ گاه نتوانستند گیلان و طبرستان و دیلمستان را تصرف نمایند.در زمان عثمان اعراب برای فتح طبرستان تلاش بسیار کردند و سعید بن عاص به دستور عثمان به سوی طبرستان روانه شدند.در این هجوم امام حسن و امام حسین (فرزندان حضرت علی) نیز با سعید بن عاص همراه بودند.
مختصر البلدان (ابن فقیه)، ص 152. / تاریخ طبری،ج5،ص 2116.
در سال سی ام هجری یعنی هفت سال پس از خلافتش(عثمان) آن فرمانده ماجراجوی عرب (سعید بن عاص) را با نیروی تازه نفس از کوفه بسوی تبرستان فرستاد. دو فرزند علی امام حسن و امام حسین هم بسمت مجاهدان اسلامی که این جهاد برای خاندان مسلمان وظیفه و شعاری بشمار می آمد زیر دست این فرمانده اموی حرکت کردند.....
این نیروی تازه نفس بحدود تبرستان رسید و نخستین دژ مستحکم و قلعه ناگشودنی آن برخورد کرد و سعید بن عاص دانست که تصرف این دژ ناممکن است.
سعید هیئتی را به قلعه فرستاد و تقاضای صلح و تادیه جزیه نمود. پس از گفتگوی بسیار اسپهبد قلعه برای جلوگیری از خونریزی پیشنهاد صلح او را پذیرفت بشرط اینکه نیروی تازیان بمردم قلعه و دفاع کنندگان این دژ آسیبی نرسانند. این شرط پذیرفته شد و اسپهبد نامبرده دستور گشودن دروازه های کوه پیکر قلعه را داد.هنگام باز شدن دروازه بزرگ قلعه که چندین گز طول و عرضش بود و با کبکبه و وقاری آهسته آهسته روی پایه های قطور آهنی میچرخید و باز میشد عربها به تماشای آن ایستاده و حیرت زده بودند. سعید بن عاص فرمانده عرب با تمام نیروی خود درون قلعه آمد و مطابق نقشه ای که قبلا طرحریزی کرده بودند دستور داد بی درنگ نقاط بلند و سخت قلعه را اشغال کنند و نیروی ایران را خلع سلاح نمایند. فردای آن روز یکایک مدافعان قلعه را گرفت، بعضی را در زنجیر نگاه داشت و بیشتر آنها را کشت. کشتاری بیرحمانه در قلعه انجام داد ...
زندگانی امام حسین (زین العابدین رهنما)،جلد دوم، فصل سوم.
پاسخ به شبهه
اول : اسلام ستیزان و معاندان به منظور معتبر و قوی جلوه دادن این گزارش تاریخی سعی می کنند تا آن را از منابع مختلف نقل کنند و گمان کرده اند که نقل یک مطلب از منابع مختلف به معنای قوت و صحت آن است! این در حالی است که در موضوعات مختلف و به خصوص گزارش های تاریخی آن چه که مهم است این نکته می باشد که نقل تاریخی ابتدا در چه منابعی نقل شده و با قدمت ترین مصادری که آن را نقل کرده اند کدام می باشند ؟ سپس اعتبار خود گزارش تاریخی مورد ارزیابی قرار می گیرد.
دوم : به منظور اعتبار سنجی ارزش گزارش های تاریخی فوق، ابتدا به سال وفات مولف کتاب ها به ترتیب دقت می کنیم :
بلاذری (متوفای 279 هـ)
طبری (متوفای 310 هـ)
ابن الفقیه (متوفای 340 هـ)
ابن اسفندیار (قرن هفتم)
زین العابدین رهنما (متوفای 1368 ش)
پر واضح است که در بین گزارش ها و نقل های بالا، گزارش بلاذری و طبری و ابن الفقیه از نظر قدمت زمانی ارزش بررسی و ارزیابی دارند و در مورد سایر منابع بایستی ببینیم که داستان را از کجا و چه کسی نقل کرده اند؟
سوم : بلاذری در کتاب خویش «فتوح البلدان» چنین نقل می کند :
فتح جرجان وطبرستان ونواحیها
قَالُوا: ولى عُثْمَان بْن عفان رحمه الله سعید بن العاصی بن سعید بن العاصی ابن أمیة الکوفة فی سنة تسع وعشرین فکتب مرزبان طوس إلیه وإلى عَبْد اللَّهِ بْن عَامِر بْن کریز بْن ربیعة بْن حبیب بْن عَبْد شمس وهو عَلَى البصرة یدعوهما إِلَى خراسان عَلَى أن یملکه علیها أیهما غلب وظفر فخرج ابن عَامِر یریدها وخرج سَعِید فسبقه ابن عَامِر فغزا سَعِید طبرستان، ومعه فی غزاته فیما یقال الْحَسَن والْحُسَیْن ابنا علی بْن أَبِی طالب علیهم السلام.
البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (المتوفی 279هـ)، فتوح البلدان،ص326، الناشر: دار ومکتبة الهلال، 1988 م.
فتح جرجان و طبرستان و مناطق آن
گفته اند : عثمان بن عفان، سعید بن عاص را در سال 29 هجری حاکم کوفه قرار داد و حاکم طوس برای او و عبد الله بن عامر که حاکم بصره بود نامه نوشت و از آن دو دعوت کرد تا به خراسان بیایند وهر کدام که پیروز گشتند حاکم و مالک آن جا گردند.به همین دلیل ابن عامر به قصد آن جا خارج شد و سعید بن عاص نیز چنین کرد اما عبد الله بن عامر از او پیشی گرفت و به همین دلیل سعید بن عاص در طبرستان جنگید و آن طور که گفته می شود در بین جنگجویان او حسن و حسین دو فرزند علی بن ابی طالب علیهم السلام نیز بودند.
الف) کتاب فتوح البلدان کتابی است سُنّی و نه شیعی ! بنا بر این به منظور استدلال بر شیعیان حجیت لازم را ندارد.هر مذهب و مکتبی عقیده ی خویش را از کتاب های معتبر در نزد خودش اخذ می کند و در مقابلِ هر مذهب و عقیده ای بایستی به کتب و مطالبی استناد کرد که مورد قبول آن ها بوده و در نزد آن ها معتبر است.(قاعده ی الزام خصم)
ب) بین بلاذری (متوفای 279 هجری قمری) و سال وقوع حادثه (زمان خلافت عثمان) فاصله ی بسیار زیادی وجود دارد و بلاذری این مطلب را بدون هیچ سند و واسطه ای نقل کرده است.این نکته نیز اعتبار این گزارش را بیش از پیش خدشه دار می سازد.
ج) بلاذری حضور حسنین علیهما السلام در طبرستان را با صیغه ی مجهول «یقال» (گفته می شود) نقل کرده است که این نشان دهنده ی عدم اطمینان وی به این نقل می باشد.
با توجه به این سه نکته ی مهم، گزارش بلاذری فاقد هر نوع اعتباری جهت استدلال در برابر شیعه ی امامیه می باشد.
چهارم : طبری در کتاب خویش چنین نقل می کند :
حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ شَبَّةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُجَاهِدٍ، عَنْ حَنَشِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: غَزَا سَعِیدُ بْنُ الْعَاصِ مِنَ الْکُوفَةِ سَنَةَ ثَلاثِینَ یُرِیدُ خُرَاسَانَ، وَمَعَهُ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ وَنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ الله ص، وَمَعَهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ وعبد الله ابن عُمَرَ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَیْرِ ...
الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (المتوفی310)، تاریخ الطبری،ج 4،ص 269، ناشر: دار التراث – بیروت، الطبعة: الثانیة - 1387 هـ .
عمر بن شبة برای من از علی بن محمد از علی بن مجاهد از حنش بن مالک نقل کرد که سعید بن العاص در سال سی ام هجری از کوفه به قصد خراسان حرکت کرد و حذیفة بن الیمان و گروهی از اصحاب رسول الله (ص) و حسن و حسین و عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمر و عبد الله بن عمرو بن العاص و عبد الله بن زبیر همراه او بودند ...
الف) کتاب تاریخ طبری کتابی است سُنّی ونه شیعی! بنا بر این به منظور استدلال بر شیعیان حجیت لازم را ندارد.هر مذهب و مکتبی عقیده ی خویش را از کتاب های معتبر در نزد خودش اخذ می کند و در مقابل هر مذهب و عقیده ای بایستی به کتب و مطالبی استناد کرد که مورد قبول آن ها بوده و در نزد آن ها معتبر است.(قاعده ی الزام خصم)
ب) طبری به اعتراف خودش بسیاری از حقایق تاریخی را کتمان می کرده و از نقل آن خودداری کرده است.برای اطلاع از این موضوع به لینک زیر مراجعه کنید :
http://al-shia.blog.ir/post/855
به راستی چگونه می توان به چنین شخصی در نقل تاریخ اعتماد کرد ؟!
ج) طبری و کتاب تاریخش از دید علماء و محققین شیعه ی امامیه فاقد اعتبار لازم جهت اخذ حقائق تاریخی می باشد و از دید علمای شیعه وی فردی متعصب بوده است که در راستای پنهان کردن حقیقت و نشر اکاذیب تلاش فراوانی نموده است و کتاب تاریخ وی نیز پر است از جعلیات و اباطیل که بهانه به دست دشمنان اسلام داده است.برای اطلاع از این موضوع به لینک زیر مراجعه کنید :
http://al-shia.blog.ir/post/856
د) از آن جا که طبری این گزارش تاریخی را با سلسله سند نقل کرده است، ارزش آن از نقل بلاذری که همراه با تردید در اصل حضور حسنین علیهما السلام بود به مراتب بیشتر است.اکنون که طبق نکته ی (الف) و (ب) مشخص شد این گزارش از نظر شیعه فاقد حجیت و اعتبار است، بایستی این سلسله سند را طبق مبانی اهل تسنن بررسی کنیم تا ببینیم آیا از نظر آنان اعتباری دارد یا خیر ؟
در سند روایت نام «علی بن مجاهد» به چشم می خورد که به شهادت رجالیون اهل تسنن وی فردی کذاب و دروغ پرداز و اهل جعل کردن بوده است!
نا عبد الرحمن نا علی بن الحسن الهسنجانی قال سألت ابا جعفر الجمال عن على بن مجاهد فقال کذاب.
ابن أبی حاتم الرازی التمیمی، ابومحمد عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس (المتوفى 327هـ)، الجرح والتعدیل، ج 6، ص 205، الناشر: مجلس دائرة المعارف العثمانیة، الطبعة: الأولى، 1271هـ ـ 1952م.
عَلیّ بن مُجَاهِد الکابلی أَبُو مُجَاهِد قَالَ یحیى بن الضریس هُوَ کَذَّاب.
ابن الجوزی، عبد الرحمن بن علی بن محمد، أبو الفرج (المتوفى579هـ)، الضعفاء والمتروکون،ج 2، ص 198، تحقیق: عبد الله القاضی، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة : الأولى ، 1406 هـ .
عَلیّ بن مُجَاهِد کَذَّاب ترَاهُ.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (المتوفى 748 هـ)، المغنی فی الضعفاء، ج 2، ص 454، تحقیق: د. نور الدین عتر، طبع على نفقة : إدارة إحیاء التراث الإسلامی بقطر.
على بن مجاهد [ت] الکابلی : عن ابن إسحاق.کذبه یحیى بن الضریس، ومشاه غیره.ووثق.وقال ابن معین: کان یضع الحدیث.وقال السلیمانی: فیه نظر.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (المتوفى 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 3، ص 152، تحقیق: علی محمد البجاوی، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1382 هـ - 1963 م.
ملاحظه می فرمایید که «علی بن مجاهد» به شهادت علمای اهل تسنن فردی است کذاب و وضاع و به همین دلیل مطالب نقل شده از وی کاملا از اعتبار ساقط است.(دقت داشته باشید که نقل های این راوی به دلیل دارا بودن جرح مفسر (دروغ و جعل) کاملا از اعتبار ساقط است و حتی اگر کسی وی را توثیق کند مورد اعتنا قرار نمی گیرد.)
راوی دیگری که نام وی در سند به چشم می خورد «حنش بن مالک» می باشد که با جست و جو در کتب تراجم و رجال در می یابیم وی فردی است مجهول و ناشناخته و نامی از او در کتب معتبر رجالی دیده نمی شود.
در نتیجه این گزارش تاریخی حتی بر اساس مبانی اهل تسنن از جهت سندی هیچ اعتباری ندارد و بلکه به دلیل وجود راوی کذاب و وضاع در سلسله ی نقل کنندگان آن در معرض اتهام دروغ و جعل می باشد!
هـ) محمد صبحی حسن حلاق (محقق سَلَفی و متعصب کتاب صحیح و ضعیف تاریخ طبری) در مورد اخباری که طبری در مورد ماجرای فتح طبرستان نقل کرده می نویسد :
قلنا : أخرج الطبری ثلاث روایات ضعیفة فی فتح طبرستان فی سنة (30 هـ) وفی إسناد اثنین منهما علی بن مجاهد وهو متروک، والروایة الثالثة منقطعة الإسناد وفیها من لم نجد له ترجمة.
حلاق،محمد صبحی حسن/البرزنجی،محمد بن طاهر،صحیح وضعیف تاریخ الطبری،ج 3، ص 315، الناشر : دار ابن کثیر، الطبعة : الأولى، 1428 هـ - 2007 م.
ما می گوییم : طبری سه روایت ضعیف در مورد فتح طبرستان در سال 30 هجری قمری نقل کرده که در سند دو مورد از آن ها علی بن مجاهد وجود دارد و او متروک الحدیث است و روایت سوم نیز از جهت سندی منقطع است و در سند آن کسی وجود دارد که من شرح حال او را نیافتم.
بنا بر این محقق سَلَفی ،محمد صبحی حسن خلاق، نیز این روایت را ضعیف می داند.
و) گذشته از عدم اعتبار گزارش طبری از جهت سندی، این گزارش از جهت متنی نیز دارای اشکال اساسی بوده و اصطلاحا «مضطرب المتن» می باشد.به این معنا که طبری دقیقا یک صفحه بعد و در همان بخش مربوط به اخبار فتح طبرستان روایتی را با همان سند یعنی (حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ شَبَّةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُجَاهِدٍ، عَنْ حَنَشِ بْنِ مَالِکٍ) نقل می کند و از افراد حاضر در فتح طبرستان نام می برد که تمامی اسامی سابق به جز امام حسن و امام حسین علیهما السلام در آن وجود دارد.در چنین حالتی متن با توجه به وجود یا عدم وجود نام حسنین علیهما السلام دارای اضطراب است و قابل استدلال نیست.
پنجم : ابن الفقیه (صاحب کتاب «البلدان») نیز بدون ذکر سند به حضور امام حسن و امام حسین علیهما السلام در طبرستان اشاره کرده که در اینجا نکته ی اساسی آن است که ابن الفقیه در کتاب «البلدان» خویش بسیاری از مطالب را از فتح البلدان بلاذری نقل می کند و در برخی مواقع به نام او اشاره کرده و در برخی مواقع هم اشاره ای نمی کند و اتفاقا در بخش مربوط به طبرستان نیز چنین است و از فتح البلدان بلاذری بسیار نقل کرده است.
محقق کتاب «البلدان» در چاپ «عالم الکتب» می نویسد :
... إلّا أنّ وجود کتابه فتوح البلدان بین أیدینا أتاح لنا معرفة النصوص التی نقلها ابن الفقیه عنه- وهی کثیرة- وکذلک الأمر بالنسبة لابن قتیبة الدینوری وغیره.
ابن الفقیه،أبو عبد الله أحمد بن محمد بن إسحاق (المتوفى 365 هـ)، البلدان، ص 13، المحقق: یوسف الهادی، الناشر: عالم الکتب، الطبعة: الأولى، 1416 هـ - 1996 م.
... الا این که وجود کتاب فتوح البلدان بلاذری در دستان ما شناخت متونی که ابن الفقیه آن را [از این کتاب] نقل کرده - و زیاد است - فراهم کرده است و همچنین در مورد ابن قتیبه ی دینوری و غیر از او.
أشار إلى اسم البلاذری ثلاث مرات، إلّا أنه نقل مقاطع طویلة عنه من کتابه (فتوح البلدان) دون أن یشیر ولا مرة واحدة إلى اسم الکتاب. کما أن المعلومة المتعلقة بکور طبرستان التی صدّرها ب (قال البلاذری) لم نجدها فی فتوح البلدان الذی بین أیدینا.
ابن الفقیه،أبو عبد الله أحمد بن محمد بن إسحاق (المتوفى 365 هـ)، البلدان، ص 15، المحقق: یوسف الهادی، الناشر: عالم الکتب، الطبعة: الأولى، 1416 هـ - 1996 م.
ابن الفقیه سه مرتبه به نام بلاذری اشاره کرده است الا این که مقاطع طولانی ای را از کتاب «فتوح البلدان» وی نقل کرده است بدون این که حتی یک مرتبه به نام کتاب اشاره کند همانطور که مطلب متعلق به طبرستان که آن را با «قال البلاذری» آورده است ما آن را در «فتوح البلدان» ی که در دست ماست نیافتیم.
وهو یحوّر فی بعض کلمات البلاذری أحیانا ولا یکلف نفسه بالإشارة لا إلى (فتوح البلدان) ولا (البلاذری).
ابن الفقیه،أبو عبد الله أحمد بن محمد بن إسحاق (المتوفى 365 هـ)، البلدان، ص 16، المحقق: یوسف الهادی، الناشر: عالم الکتب، الطبعة: الأولى، 1416 هـ - 1996 م.
ابن الفقیه گاهی برخی از سخنان بلاذری را تغییر می دهد و خود را موظف نمی داند که نه به «فتوح البلدان» و نه به «بلاذری» اشاره کند.
بنا بر این کتاب «البلدان» از «ابن الفقیه» گزارش مستقلی را نقل نکرده و اصل نقل وی از «فتوح البلدان» بلاذری است که بالاتر در مورد آن صحبت کردیم و بدان پاسخ دادیم.
ششم : در مورد آنچه که از کتاب «تاریخ طبرستان» از «ابن اسفندیار» نقل شده :
الف) این کتاب از منابع دست اول و درجه یک تاریخی به حساب نمی آید و از منابع دست چندم است.
ب) این کتاب از آثار تاریخی متاخر است و از این جهت به خصوص در مورد نقل مسائل تاریخی صدر اسلام و قرون اولیه اعتبار بالایی ندارد مگر آن که سندی ارائه داده باشد و یا از مصادر متقدم نقل کرده باشد.
ج) مؤلف کتاب (حسن بن اسفندیار) نیز شخصیت چندان شناخته شده ای نیست و در شمار مورخین معتبرِ طراز اول نیست.
د) گزارش حضور حسنین علیهما السلام (که البته ما تنها نام امام حسن علیه السلام را در گزارش ابن اسفندیار مشاهده می کنیم و اثری از نام امام حسین علیه السلام در آن نیست) فاقد هر نوع سند یا ارجاع به منابع متقدم می باشد و از این جهت اعتباری ندارد.
بنا بر این استناد به کتاب تاریخ طبرستان نیز هیچ چیزی را ثابت نمی کند.
هفتم : در مورد آنچه از کتاب «زندگانی امام حسین» از زین العابدین رهنما نقل شده است :
الف) این کتاب فی نفسه ارزش استناد تاریخی ندارد چرا که به وسیله یکی از نویسندگان معاصر نگارش یافته است و باید گزارش او را ریشه یابی کرد.
جناب رهنما اصل این گزارش را همانطور که در صفحه ی 326 از جلد دوم کتابش در پاورقی ذکر می کند، از کتاب «فتوح البلدان» بلاذری نقل کرده است و ما در بخش «سوم» در مورد گزارش بلاذری سخن گفتیم.
ب) اسلام ستیزان حتی نقل جناب رهنما را نیز با تحریف و تقطیع نقل کرده اند! ایشان در مورد حضور امام حسین علیه السلام در ایران می نویسد:
حسین که در آن تاریخ گفتند 26 و یا 27 سال داشت، به واسطه ی همزیستی با بی بی شهربانو دلی آکنده از مهر و محبت به ایران داشت.با چنین شور و عشقی به همراهی سپاهیان مجاهد قدم به ایران نهاد و به هر کجا می رسید با نظر مهر و محبت به ایرانیان نگاه می کرد.
رهنما،زین العابدین (متوفای 1368 ش)،زندگانی امام حسین بن علی علیه السلام،ج 2،ص 326،نوبت چاپ : ششم،ناشر : چاپخانه ی بیست و پنجم شهریور، 1349 ش.
و در مورد عکس العمل امام حسین علیه السلام نسبت به جنایات سعید بن العاص می نویسد :
حسین از این پیشامد ناهنجار برآشفت که با سعید العاص پرخاش سخت نمود و گفت :
- تو از این تاریخ دیگر شایستگی فرماندهی مسلمانان را نداری.با آن قول و قرار و عهد و پیمان با ایرانیان، عهد و پیمانی که همیشه نزد رسول خدا محترم شمرده می شد چگونه به خود اجازه دادی این عمل ننگین را مرتکب شوی و به جان و مال مردم بی پناه دست درازی کنی و همه را از دم تیغ بگذرانی و مال آنان را به غارت ببری.
من که یک مجاهد اسلامی هستم این ننگ و نفرت را رو به روی همه ی مسلمانان و مجاهدان اسلامی نقش صورت و چهره ی کریه خودت می سازم تا همه بدانند که این رفتار ناشایسته ی تو زاییده ی اخلاق زشت و طینت ناپاک خودت بوده و به هیچ وجه ارتباطی با مسلمانان و اخلاق کریم آن ها ندارد.زیرا تو مانند دیگر افراد خاندان بنی امیه هیچ گاه به پیامبر اسلام و مبادی بلند و پاک آن ایمانی نیاوردی و همان راه گمراهان قبیله ی خود را در پیش داری.من اکنون از همین جا به مدینه باز می گردم و خلیفه را از سوء رفتار تو آگاه می کنم.
همان روز حسین با برادر بزرگ تر خود و چند تن از مسلمانان دیگر از قلعه بیرون آمده و راه مدینه را در پیش گرفت و این نخستین اختلاف حسین (ع) با خاندان بنی امیه بود.
روزی که این کاروان کوچک وارد مدینه شد و شرح واقعه را حسین ابتدا به پدرش علی (ع) و سپس به همه ی مسمانان گفت امیر مؤمنان علی (ع) همان دم به مسجد شتافت و به عثمان که خلافت را با تحمل این ننگ ها به عهده گرفته بود چنین گفت :
- دست این افراد ناپاک و آزمند را از ریاست و فرماندهی مسلمانان کوتاه کن.به این ننگ و رسوایی خاتمه بده.راضی مشو که اعتماد و اطمینانی که رسول خدا در دل ها به وجود آورده از میان برود.آن وقت است که همه چیز در هم شکسته می شود و همه ی سازمان های عقیدتی مردم فرو می ریزد.
عثمان در مقابل این سخنان چه گفت و چه کرد؟ هیچ! آن قدر در چنگال اطرافیان خود باقی ماند تا مردم بر او شوریدند.
رهنما،زین العابدین (متوفای 1368 ش)،زندگانی امام حسین بن علی علیه السلام،ج 2،ص 327 و 328،نوبت چاپ : ششم،ناشر : چاپخانه ی بیست و پنجم شهریور، 1349 ش.
ملاحظه می فرمایید که این بخش مهم از سخنان «زین العابدین رهنما» به وسیله ی اسلام ستیزان حذف و تقطیع شده است و اگر کامل نقل می شد، استدلال آن ها به کتاب ایشان را فاقد اعتبار می کرد.
البته لازم به ذکر است که ما این وصف را در کتب تاریخی متقدم مانند تاریخ طبری و فتوح البلدان بلاذری (در بخش فتح طبرستان) نیافتیم و اساسا اصل گزارش را فاقد اعتبار می دانیم چه برسد به این وصفیات و داستان ها و آن را جعلی و دروغ می دانیم اما اصل کلام ما آن است که اسلام ستیزان می بایست امانت را در نقل رعایت می کردند که البته خیانت کرده اند!
هشتم : اهل بیت علیهم السلام همواره تاکید خاصی بر جهاد فی سبیل الله داشته اند اما در عین حال با مراجعه به تاریخ در می یابیم که امیر المؤمنین علیه السلام که جنگاوری و دلاوری ایشان در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زبانزد خاص و عام و دوست و دشمن بود، هرگز خودشان در فتوحات خلفاء شرکت نکردند.برای آگاهی از این مطلب به لینک زیر مراجعه کنید :
ابن تیمیه (عالم سرشناس مخالفین شیعه) : امیر المؤمنین (ع) در هیچ یک از جنگ های مربوط به فتوحات خلفاء حضور نداشت
علاوه بر این، امیر المؤمنین علیه السلام آن طور که در برخی گزارش ها آمده در اکثر مواقع به حسنین علیهما السلام اجازه ی حضور مستقیم و رو در رو در جنگ ها با دشمنان را نمی دادند و علت اصلی نیز حفظ جان ایشان و جایگاه والای آنان بوده است و در عوض محمد حنفیه را برای مبارزه می فرستادند.
و من کلام له ع فی بعض أیام صفین و قد رأى الحسن ابنه ع یتسرع إلى الحرب
امْلِکُوا عَنِّی هَذَا الْغُلَامَ لَا یَهُدَّنِی فَإِنَّنِی أَنْفَسُ بِهَذَیْنِ یَعْنِی الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع عَلَى الْمَوْتِ لِئَلَّا یَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص.
سید رضی، نهج البلاغة؛ خطب الامام علی علیه السلام، ص 323، تحقیق: شرح: فیض الاسلام - صبحی الصالح، ناشر : هجرت، الطبعة : الأولى، 1414 هـ .
در یکى از روزهاى نبرد صفّین، امام حسن علیه السّلام را دید که به سرعت در لشکر دشمن در حال پیشروى است فرمود : این جوان را نگه دارید، تا پشت مرا نشکند، که دریغم آید مرگ، حسن و حسین علیهما السّلام را دریابد.نکند با مرگ آنها نسل رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از بین برود!
وَ قِیلَ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَبُوکَ یَسْمَحُ بِکَ فِی الْحَرْبِ وَ یَشُحُّ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ هُمَا عَیْنَاهُ وَ أَنَا یَدُهُ وَ الْإِنْسَانُ یَقِی عَیْنَیْهِ بِیَدِهِ.
وَ قَالَ مَرَّةً أُخْرَى وَ قَدْ قِیلَ لَهُ ذَلِکَ أَنَا وَلَدُهُ وَ هُمَا وَلَدا رَسُولِ اللَّهِ ص.
الإربلی، أبی الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح (المتوفی 693هـ)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة،ج2، ص 25، التحقیق : هاشم رسولی محلاتی، ناشر: بنى هاشمى - تبریز، الطبعة الأولى، 1381 هـ .
التنوخی البصری، المحسن بن علی بن محمد (المتوفى 384 هـ)، المستجاد من فعلات الأجواد،ص 73.
الآبی، ابوسعد منصور بن الحسین (المتوفی 421هـ)، نثر الدرر فی المحاضرات، ج1، ص 281، تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت /لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.
به محمد حنفیه رحمه الله گفته شد که پدرت به تو اجازه ی جنگیدن می دهد در حالی که حسن و حسین علیهما السلام را بسیار کم به چنگ می برد! محمد حنفیه گفت : حسن و حسین علیهما السلام چشمان علی بن ابی طالب علیه السلام هستند و من دست او هستم و انسان با دستش خطر را از دو چشمش دور می سازد.
محمد حنفیه یک بار دیگر که چنین به او گفته شد پاسخ داد : من فرزند علی بن ابی طالب علیه السلام هستم و حسن و حسین علیهما السلام فرزندان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند.
با توجه به این نکته ی مهم اصلا معقول نخواهد بود که امیر المؤمنین علیه السلام حسنین علیهما السلام را همراه با لشکر خلیفه ی وقت به منطقه ای دوردست بفرستد چرا که امیر المؤمنین در پی حفظ جان حسنین علیهما السلام بوده و به همین دلیل ایشان را بعدا در جنگ های زمان خود به صورت جدی و اساسی تا جایی که امکان داشت به کار نگرفت تا مبادا خطری برای ایشان رخ دهد.
نُهُم : دیدگاه اهل بیت علیهم السلام و در راس ایشان امیر المؤمنین علیه السلام وحسنین علیهما السلام نسبت به خلفاء ثلاثه بر اساس کتب شیعه و اهل تسنن واضح است و البته در اینجا مجال تفصیل نیست.از طرف دیگر بر اساس کلام اهل بیت علیهم السلام جهاد کردن فقط در زیر پرچم امام عادل و خلیفه ی شرعی جایز است.با توجه به این دو نکته ی مهم، پر واضح است که جهاد کردن ائمه ی معصومین علیهم السلام در زیر پرچم ائمه ی ظلم و جور و خلفای غیر شرعی امری است باطل و غیر ممکن و این نیز دلیل دیگری است بر بطلان حضور حسنین سلام الله علیهما در فتوحات خلفاء.
روایات مربوط به این مبحث رامی توانید در لینک زیر مطالعه کنید.
وجوب جهاد با امام «عادل» و «دارای شرایط لازم»؛ خط بطلانی بر تایید فتوحات خلفاء یا شرکت در آن ها از سوی اهل بیت علیهم السلام
دهم : دشمنی و عداوت بنی امیة لعنهم الله نسبت به اهل بیت علیهم السلام و همچنین ابراز برائت اهل بیت علیهم السلام از بنی امیه علیهم لعائن الله مساله ای است ثابت و قطعی که روایات و گزارش های فراوانی در تایید آن در کتب شیعه و اهل تسنن موجود است.
با توجه به این نکته، اصلا معقول نیست که امیر المؤمنین علیهم السلام حسنین سلام الله علیهما را همراه با لشکری که فرماندهی آن را «سعید بن العاص» که اُموی بوده بفرستد!
یازدهم : اگر چنین ادعایی (حضور حسنین علیهما السلام در فتوحات و نقش داشتن در جنایات لشکریان خلفاء) حقیقت می داشت، منطقه ای همچون طبرستان رفته رفته در طول تاریخ به مأمن فرزندان اهل بیت علیهم السلام تبدیل نمی شد.آن هم تا جایی که به عنوان نمونه سادات فاطمی به دلیل نبود امنیت در عراق و حجاز به مناطقی چون طبرستان آمده و از آن جا مبارزات سیاسی خود را ادامه دهند.
اگر ادعای اسلام ستیزان صحت می داشت، سادات فاطمی - آن هم در شرایطی که زمان زیادی از تاریخ فتح طبرستان به وسیله ی لشکر «سعید بن العاص» نگذشته بود - در طبرستان بایستی مورد کراهت و نفرت قرار می گرفتند.
جالب آن که امروزه نیز بیشترین تراکم سادات در ایران مربوط به نواحی شمالی کشور می باشد و این نشان دهنده ی وجود تعاملات مثبت زیاد و ازدواج و همچنین روابط حسنه ما بین سادات و مردم ایران می باشد که باعث شده تا نسل آنان تا به امروز چنین ادامه پیدا کند.
دوازدهم : حتی در همین روایت جعلی طبری نیز بر خلاف ادعای شیعه ستیزان، صحبتی از نقش و دست داشتن حسنین علیهما السلام در کشتار مردم ایران نمی باشد و اصولا از عکس العمل ایشان در برابر سعید بن عاص هیچ سخنی گفته نشده است.
سیزدهم : اگر حسنین علیهما السلام در جنایات لشکر خلفاء و فتوحات نقش می داشتند، با توجه به وجود دشمنان سرسختی که اهل بیت داشتند می بایست این مطلب از طرق مختلف در طول تاریخ نقل می شد و به شهرت زیادی نیز می رسید.همچنین حاکمانِ غاصب نیز برای مشروع جلوه دادن جنایاتشان بایستی به کَرّات به این مساله استدلال می کردند حال آن که تنها یک گزارش دروغین با سندی که در روات آن فردی دروغگو وجود دارد آن هم در کتاب تاریخ طبری موجود است و غیر از آن چیزی وجود ندارد!
چهاردهم : سیره ی اهل بیت علیهم السلام در رابطه با وفای به عهد و همچنین چگونگی رفتار با دشمنان و اُسَرا در روایات و گزارش های مختلف نقل شده است و با گزارش جعلی طبری کاملا مغایر است.
پانزدهم : امام خمینی رحمه الله نیز حضور امام حسن علیه السلام در فتوحات را امری می دانند که ثابت نشده است.
- مضافا الى عدم ثبوت حضور أبی محمد علیه السلام فی تلک الغزوات - أن ذلک لا یدل على رضاهم، ولعلهم کانوا فی ذلک مجبورین ملزمین، ومعلوم أنه لم یمکن لهم التخلف عن أمر المتصدین للخلافة.
الموسوی الخمینی،السید روح الله (المتوفى 1410 هـ)، کتاب البیع،ج3،ص72،الناشر: مؤسسة اسماعیلیان.
علاوه بر عدم ثابت شدن امام حسن علیه السلام در آن جنگ ها، چنین مساله ای دلالت بر رضایت ایشان ندارد و چه بسا مجبور به آن شده اند و مشخص است که آنان نمی توانسته اند نسبت به خواست متصدیان خلافت تخلفی کنند.
شانزدهم: علامه سید جعفر مرتضی عاملی - از علماء و محققین برجسته ی معاصر - در مورد حضور حسنین علیهما السلام در فتوحات بحث مفصلی دارد که به صورت کلی ضمن ارائه ی ادله و استدلالات مختلف، حضور ایشان در فتوحات را منتفی می داند.
ولکننا بدورنا، لا نستطیع قبول ذلک، ونعتقد: أن الحسنین علیهما السلام لم یشترکا فی أی من تلک الفتوحات.ونرى أن تلک الفتوحات لم تکن - عموما - فی صالح الإسلام، إن لم نقل: إنها کانت ضررا ووبالا علیه ...
العاملی،السید جعفر مرتضى، الحیاة السیاسیة للامام الحسن،ص135،الناشر: دار السیرة،الطبعة: الأولى، 1414 هـ - 1994 م.
اما ما نمی توانیم چنین چیزی را قبول کنیم و معتقدیم که حسنین عیهما السلام در هیچ یک از آن فتوحات شرکت نکرده اند و معتقدیم که آن فتوحات عموما اگر به ضرر اسلام نبوده باشد، به مصلحت اسلام هم نبوده است ...
هفدهم: عبدالحسین رزینکوب (نویسنده و مورخ مورد علاقه ی بسیاری از باستان گرایان) گزارش حضور حسنین علیهما السلام در فتح طبرستان را فاقد اعتبار می داند.
برای مطالعه ی مطلب به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.al-shia.blog.ir/post/861
هجدهم: با دقت در قرائن و شرایط تاریخی طبرستان در خواهیم یافت که انگیزه ی اصلی از جعل چنین خبری چه بوده است.
طبرستان رفته رفته به مرکز تشیع و دوستداران اهل بیت علیهم السلام تبدیل شده بود تا جایی که بسیاری از فرزندان اهل بیت علیهم السلام که با قدرت های حاکم در حال مبارزه ی سیاسی نیز بودند، آن جا رابه عنوان مأمن خویش امتحان می کردند و فعالیت های خود را در آن جا سامان می بخشیدند و حتی دست به فعالیت های بسیار جدی و گسترده ای در طبرستان نیز زدند که برای اطلاع از آن به صورت مفصل می توانید به کتب مربوط به تاریخ طبرستان و علویان طبرستان در طول تاریخ مراجعه کنید.
بدیهی است که در چنین شرایطی، یکی از بهترین راه ها برای گرفتن چنین پایگاه محکم و مورد اعتمادی از فرزندان اهل بیت علیهم السلام، ایجاد تفرقه و بدبینی می باشد و از این روست که چنین خبری از سوی دستگاه های حاکم که ناصبی و دشمن اهل بیت نیز بودند جعل شد تا به این هدف شوم خود دست یابند.
در پایان به دو نقل جالب اشاره می کنیم که نشان می دهد در زمان طبری (که قبلا ثابت کردیم وی فردی متعصب و اهل تحریف و تزویر بوده است) سب ابوبکر و عمر در طبرستان شایع شده بوده است و همین انگیزه ی جعل چنین دروغ هایی و نقل و نشر آن را تقویت می کند.
قال أبو بکر ابن کامل: ولم یکن فیه ذلک، وقد کان رجع إلى طبرستان فوجد الرفض قد ظهر، وسبّ أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم بین أهلها قد انتشر، فأملى فضائل أبی بکر وعمر حتى خاف أن یجری علیه ما یکرهه، فخرج منها من أجل ذلک.
الرومی الحموی، أبو عبد الله یاقوت بن عبد الله (المتوفى 626 هـ)، معجم الأدباء أو إرشاد الأریب إلى معرفة الأدیب ،ج6،ص2464، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة : الأولى 1411 هـ - 1991م.
ابوبکر بن کامل می گوید چنین نبود و طبری به طبرستان بازگشته بود و مشاهده کرد که رفض (رافضی گری) و سب اصحاب پیامبر صلی الله علیه [و آله] و سلم در میان اهالی آن جا پدیدار شده است و به همین دلیل فضائل ابوبکر و عمر را املا کرد تا جایی که ترسید آن چه دوست ندارد به سرش بیاید و به همین دلیل از آن جا خارج شد.
وقال عبد العزیز بن محمد الطبری: أخبرنی غیر واحد من أصحابنا أنه رأى عند أبی جعفر شیخا مسنّا، فقام له أبو جعفر وأکرمه، ثم قال أبو جعفر: إن هذا الرجل ناله فیّ ما قد صار له علیّ به الحقّ الکثیر، وذلک أنی دخلت إلى طبرستان، وقد شاع سبّ أبی بکر وعمر فیهما، فسألونی أن أملی فضائلهما ففعلت، وکان سلطان البلدة یکره ذلک، فاجتمع إلیه من عرّفه ما أملیته، فوجّه إلیّ، فبادر هذا وأرسل إلیّ من أخبرنی أنی قد طلبت، فخرجت من وقتی عن البلد ولم یشعر بی، وحصل هذا فی أیدیهم فضرب بسببی ألفا.
الرومی الحموی، أبو عبد الله یاقوت بن عبد الله (المتوفى 626 هـ)، معجم الأدباء أو إرشاد الأریب إلى معرفة الأدیب ،ج6،ص2464، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة : الأولى 1411 هـ - 1991م.
عبد العزیز بن محمد طبری می گوید: چند نفر از اصحابمان به من خبر دادند که فردی سن و سال دار را در نزد ابوجعفر طبری دیدند که طبری برای او بلند شد و وی را اکرام کرد.طبری گفت: این شخص نسبت به من به جایگاهی رسیده است که بر گردن من حق زیادی دارد و این بدان دلیل است که من وارد طبرستان شدم و سب ابوبکر و عمر در آن جا رواج یافته بود.به همین دلیل از من خواستند که فضائل آن دو را املا کنم و من چنین کردم و حاکم آن جا از این مساله بدش می آمد.کسانی پیش او جمع شده و آن چه من املا کردم را به او گفتند و به همین دلیل حاکم کسانی را فرستاد و سپس این مرد سن و سال دار کسی را پیش من فرستاد و به من خبر داد که حاکم مرا خواسته است.در نتیجه من از طبرستان خارج شدم و کسی متوجه من نشد و این مرد به دست آنان افتاد و به خاطر من هزار ضربه شلاق خورد.
مطلب مرتبط: