جنایات و قتل و غارت و آدم کشی گیو (پهلوان مشهور ایران باستان) و سپاه کیکاوس در مازندران بر اساس شاهنامه ی فردوسی
جنایات و قتل و غارت و آدم کشی گیو (پهلوان مشهور ایران باستان) و سپاه کیکاوس در مازندران بر اساس شاهنامه ی فردوسی
همواره شاهد آن هستیم که باستان گرایان با استدلال به شاهنامه و داستان های آن در پی نشان دادن رشادت ها و دلاوری ها و جوانمردی های شخصیت هایی می باشند که آنان را بیش از آن چه که بوده اند بالا برده و مطرح ساخته اند و همواره سعی در ترسیم چهره ای رؤیایی و آرمانی از آن ها می باشند و در نقطه ی مقابل اسلام را متهم به خشونت می کنند!
در این مطلب به یکی از پهلوانان مشهور و مطرح ایران باستان به نام «گیو» و جنایات او به دستور کیکاوس می پردازیم.
در ابیاتی از شاهنامه در مورد دستور کیکاوس به گیو و اقدامات وی چنین آمده است:
هر آن کس که بینى ز پیر و جوان/تنى کن که با او نباشد روان
و زو هرچ آباد بینى بسوز/شب آور بجایى که باشى بروز
چنین تا بدیوان رسد آگهى/جهان کن سراسر ز دیوان تهى
کمر بست و رفت از در شاه گیو/ز لشکر گزین کرد گردان نیو
بشد تا در شهر مازندران/ببارید شمشیر و گرز گران
زن و کودک و مرد با دستوار/نیافت از سر تیغ او زینهار
همى کرد غارت همى سوخت شهر/بپالود بر جاى تریاک زهر
شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی (تحقیق و تصحیح خالقی)،دفتر دوم،ص 13 و 14.
داستان از این قرار است که کیکاوس به گیو دستور داد تا با سپاهش هر آن کس که بر سر راهشان است از زن و مرد و پیر و جوان و کودک را بکشند و آن دیار را به آتش بکشند و اینگونه بود که قتل عام و جنایتی عظیم رخ داد که البته باستان ستایان هرگز جرات پرداختن به آن را ندارند!
در شرح شاهنامه ی دکتر میترا مهرآبادی در مورد این ابیات می خوانیم:
و همه پهلوانان نیز در کنار تخت کاووس کِى بنشستند و آن شب را بزمى بیاراستند. سپیده دم که از خواب برخاستند کمر بسته و کلاه بر سر نهاده به نزد شاه آمدند. پس شاه به گیو فرمود دو هزار سپاهى ورزیده که گرز گران به دست گیرند و گشاینده شهر مازندران باشند با خود بردارد و در سر راه خود تا بدانجا، از پیر و جوان را بکشند و همه آبادی ها را بسوزانند و روز را بر ایشان چون شب تیره و تار کنند و گیتى را یک سره از جادو تهى سازند تا سخن آنچه که ایشان کنند به دیوان رسد. پس گیو کمر ببست و از نزد شاه برفت و آن پهلوانان دلیر را از میان سپاه گزین کرد. و بدین سان به سوى شهر مازندران روان گشتند و تا بدانجا رسیدند بارانى از شمشیر و گرز گران بر مردمان بباریدند. زنان و کودکان و پیر مردان نیز از تیغ ایشان زینهار نمىیافتند. و این چنین شهرهاى خرّم را سوختند و تاراج بکردند ...
شرح دکتر میترا مهرآبادی،ج1،ص 315 و 316.
در شرح یغمایی می خوانیم:
روز دیگر کاووس به گیو گفت میان سپاهیان دو هزار تن برگزین و طلایه دار سپاه باش. هر کس که راه بر تو بگیرد بکش و شهرش ویران کن.
گیو به دستور شاه تا در شهر مازندران رفت، در راه هر که را دید کشت و خانه ها را به آتش سوزاند ...
شرح اقبال یغمایی،ص 125.
امیدواریم باستان گرایان و باستان ستایان افراطی برای یک بار هم که شده توضیحی برای این مطالب داشته باشند!