پاسخ:
وعلیکم السلام
1- بنده تعجب میکنم و نمی
دانم که از سر لجاجت تعمدی یا عدم مطالعه ی دقیق پاسخ های ماست که بعضی
مطالب ناصواب خود را تکرا میکنید! همچنین بخشی از پاسخ شما یا مغلطه ی
عامدانه است و یا عدم اطلاع کافی از بحث.
الف) باز هم تکرار میکنم
که بنده منکر عدم اخذ تواریخ غیر شیعی به صورت مطلق نشده ام تا شما در مقام
جواب بگویید فلان عالم شیعی هم از تاریخ طبری اخذ کرده است! این که بنده
چه نظری دارم و روش تعامل با کتبی همچون تاریخ طبری را چگونه می بینم در
چند پاسخ تکرار شده و اینجا تکرار نمیکنم.
ب) عجیب است که شما بین قبول حدیث راوی غیر شیعی با قبول کتاب های عامه خلط کرده اید! (یا عامدانه یا از سر عدم اطلاع)
بسیار
فرق است بین اخذ حدیث اهل بیت علیهم السلام از طریقی که در روات آن عامی
مذهب ثقه باشد با اخذ عقیده یا فقه یا حقائق تاریخی از کتابی که از صفر تا
صد تالیف عامه است.این دو مورد، دو بحث کاملا جدا هستند.بحث ما اخذ حدیث
فقهی و عقیدتی یا خبر تاریخی ای که در کتب شیعه وارد شده نیست! بحث ما قبول
مسائل عقیدتی یا فقهی یا حقائق تاریخی از کتب عامه و در راس آن ها تاریخ
طبری است! هر کس که ادنی اطلاعی داشته باشد چنین خلط عجیبی نمیکند در مباحث
که شما کردید!
حتی احادیث عامی مذهبانی که در کتب شیعه نیز وارد شده با شروط خاص خود مورد قبول قرار میگیرد و اعتبار حدیث صحیح را ندارد!
ضمنا
محض اطلاع شما عرض کنم که آن «کتاب»ی که در مورد رویان عامی ذهب در کتبی
همچون فهرست شیخ طوسی بدان اشاره شده است در اکثر موارد با آن کتابی که شما
تصور میکنید (مانند کتاب تاریخ طبری) متفاوت است! در بسیاری از موارد کتاب
این راویان عامی مذهب یا غیر شیعی کتاب هایی در فقه یا عقیده یا اخلاق یا
موضوعات مختلف بوده که از ائمه ی اهل بیت علیهم السلام روایاتی را نقل کرده
اند و به همین جهت در فهرست نویسی مورد اعتنا قرار گرفته اند.برخی از این
کتاب ها هم به جهت محتوایی خوب و قابل اعتنا بوده است.
پس خواهشا بین این کتاب ها و کتاب های عامه چون تاریخ طبری یا صحیح بخاری و صحیح مسلم و غیرهم خلط نفرمایید!
ج) در مورد استفاده ی سید رضی و علامه ابن شهر آشوب رحمة الله عیهما و شیخ طوسی و شیخ طبرسی رحمة الله علیهما نیز باید خدمتتان عرض کنم که:
اولا:
باز هم باید ظاهرا تکرار کنم که مگر بنده منکر مطلق استفاده از کتب عامه
یا تاریخ طبری شده ام که چنین پاسخ داده اید؟! ما که مطلق استفاده از کتب
غیر شیعی رو رد نکردیم تا اینطور به ما پاسخ بدید! بلکه نوع استدلال و
استفاده رو تبیین کردیم و اون نوع مورد نظرمون رو نقد کردیم.
ثانیا:
سید رضی هدفش از گردآوری نهج البلاغه، اعتقادی - فقهی نبوده بلکه جمع آوری
خطبه ها تا حد امکان و به خصوص مبتنی بر بلاغت و فصاحت بوده.
ثالثا:
علامه ابن شهر آشوب هم شرط صحت نکرده بلکه در گزارش های تاریخی از تاریخ
طبری استفاده کرده و ما گفتیم و باز هم میگیم مطلق استفاده رو رد نکردیم تا
به ما اشکال کنید.
رابعا: اتفاقا یکی از انتقادات جدی به تفسیر شیخ طوسی این هست که زیاد از تفسیر طبری که یک تفسیر مبتنی بر اسرائیلیات هست نقل کرده! کاملا هماین انتقاد وارده.حتی رساله ی دکتری موجود هست از یکی از دانشجویان اهل تسنن مصری که تفسیر طبری رو بر عهدین تطبیق داده و کثرت اسرائیلیات رو از این طریق ثابت کرده.حتی خود محققان سلفی هم بسیاریشون با وجود این که به این تفسیر اهتمام ویژه ای دارند به وجود اسرائیلیات فراوان در اون اذعان دارند.
شیخ طبرسی هم اگر نگیم مصدر اصلی،یکی از مصادر اصلی تفسیرش، تفسیر شیخ طوسی هست و در غالب مواردی که از طبری نقل میکنه مستقیم نقل نکرده بلکه از شیخ طوسی نقل کرده که او از طبری نقل کرده بوده.
یکی از ابواب ورود اسرائیلیات به موروث شیعی در بحث تفسیر قرآن هم نقل شیخ طوسی از طبری هست.
بنا بر این اتفاقا خود ما به نقل از طبری در تفسیر (و حتی تاریخ) از سوی علماء در برخی موارد ( و نه در همه ی موارد) نقد جدی داریم.
اتفاقا خود بنده هم اگر لازم
باشه در مساله ای تاریخی تحقیق مفصل داشته باشم قطعا از تاریخ طبری استفاده
میکنم اما این به معنای قبول وثاقت یا امانت طبری یا قبول گزارش های او
نیست.
د) در مورد نقلتان از علامه میر حامد حسین
رحمة الله علیه ای کاش امانت را رعایت میکردید یا بیشتر دقت میکردید تا
متوجه شوید که منظور علامه میر حامد حسین «در نزد اهل سنت» می باشد چرا که
خود ایشان ابتدا اینگونه عنوان زده اند: «ابن جریر طبرى مصنف کتاب غدیر از
فحول مجتهدین اهل سنت است»
سپس در شرح و بسط این عنوان آن وصفیات
را آورده اند.یعنی این وصفیات عطف به این می شود که در نزد اهل تسنن چنین
است و نه در نزد شیعه! (و به همین دلیل است که در ادامه علامه میرحامد حسین از کتب اهل تسنن به ترجمه ی طبری اشاره می کند) کمی بیشتر دقت کنید!
اتفاقا وقتی به کتاب
«نفحات الازهار» که خلاصه و شرحی است بر «عبقات الانوار» (اثر آیت الله
میلانی) مراجعه کنید دقیقا ایشان هم تصریح دارند که علامه میرحامد حسین
مکانت طبری در نزد اهل تسنن را چنین ترسیم کرده است! (نفحت الازهار ج 6 صص
82 - 84)
پس خواهشا در نسبت دادن قولی به دیگران
دقت کنید! (ابته شما تا الان چندین بار به بنده ظاهرا در پیش فرضتان چنین
نسبت داده اید که منکر مطلق استدلال به تاریخ طبری هستم!!! هر چه قدر هم
میگویم نیستم یا نمیخوانید یا نمیخواهید که بخوانید!)
هـ)
کلام آیت الله مکارم نه مخالف استدلال ماست و نه ما با آن مخالفیم! البته
نقدی جدی به بخشی از آن وارد است و آن هم این که کتابی همچون انساب الاشراف
در بسیاری از موارد دقیق تر است و حقائق را بیشتر بازگو کرده است! اما چون
طبری در سانسور ید طولایی داشته در نزد عامه بیشتر ارج و قرب یافته است و
کسی چون ابن خلدون هم به این مساله تصریح دارد! به هر جهت این که طبری در
علوم مختلف در نزد عامه تبحر داشته را ما منکر نشده ایم! این که تاریخ طبری
از بسیاری از کتب تاریخی دقیق تر است هم مساله ی عجیبی نیست! بسیاری از
کتب تاریخی دیگر بسیار مطالب بی اساس بیشتری نسبت به طبری دارند و این واضح
است.
محور بحث ما همان است که بارها گفته
ایم.«اخذ حقائق تاریخی یا عقائد از کتاب هایی همچون تاریخ طبری که با عقائد
مکتب امامیه و اهل بیت علیهم السلام گره بخورند و کیفیت آن»
2- در مورد نقل عاشورا از منابع اهل تسنن:
الف)
باز هم باید عرض کنم که این پاسخ شما ناشی از همان فهم غلطتان از کلام
بنده است! چه قدر بایستی تکرار کنم که بنده منکر مطلق استدلال نشده ام؟!
محور بحث را که تبیین کردم مراجعه کنید و آن را به خاطر بسپارید!
ب) بسیاری از حقائق عاشوراء از منابع شیعی موجود است و نقل شده است.
ج)
استفاده از مصادر عامه در چنین موضوعی در بسیاری از موارد اتفاقا برای ما
بهتر است! چرا که ثابت کننده ی جنایات افراد مورد احترام امویان می باشد که
در منابع تسنن اموی به آن اعتراف شده است! همچنین اعتراف به حضور برخی از
صحابه در لشکر دشمنان امام حسین علیه السلام (مانند انساب الاشراف بلاذری)
یا مثلا اعتراف به نقش یزید (با توجه به قداست یزید برای گروهی از علمای
اهل تسنن)
یعنی در حقیقت اثبات بسیاری از حقائق عاشورا از منابع اهل تسنن چیزی است شبیه به اثبات ولایت اهل بیت از مصادر آنان!
د)
اتفاقا اگر نگویم بسیاری، برخی از گزارش های منقول از مصادر اهل تسنن در
مسائل مربوط به عاشوراء مورد نقد جدی و شدید هستند! یعنی میخواهم عرض کنم
که تصور نکنید چون علمای ما از گزارش های اهل تسنن استفاده کرده اند پس
دیگر نقدی در کار نیست یا بدین معناست که همه را قبول داشته اند! تاریخ
نگاری یک بحث است و این که کدام گزارش تاریخی مقبول باشد بحثی دیگر.
3-
این پاسختان هم نشان دهنده ی این است که اصلا بحث بنده را متوجه نشده اید!
خواهشا اینقدر تسرع نداشته باشید و سطحی استدلال نکنید! ما از خود علم صرف
و نحو و منطق و اصول عقیده نمیگیریم! بلکه این ها علوم آلی و ابزاری
هستند! آن چه که از آن عقیده میگریم اخبار منقول از طریق اهل بیت در کتب
امامیه است! فلذا به همین دلیل است که علم منطق که اساسا علمی است یونانی و
غیر اسلامی مورد استفاده ی مسلمانان قرار گرفته است! فلذا به همین دلیل
است که در صرف و نحو از علمای اهل تسنن هم استفاده می شود!
و
دقیقا به همین دلیل است که هرگز به صحیح بخاری یا صحیح مسلم یا سنن اربعه ی
اهل تسنن یا مصادر دیگر اهل تسنن از سوی امامیه استدلال نمی شود! حتی به
احادیث منقول از اهل بیت در کتب اهل تسنن هم استدلال نمی شود!
فرق
بین این دو واضح است! این پاسخ شما واقعا عجیب بود! (این که در خود این
علوماختلاف باشد مانند اختلاف در هر علمی طبیعی است و ارتباطی به بحث ما
ندارد)
4- پاسخ:
الف) با مراجعه به اخبار
متواتره و همچنین نقل و حفظ قرآن نسل در نسل.این چیزی نیست که نیاز باشد
حتما به تاریخ مراجعه کنیم! دقیقا مانند این است که بگویید این که روز ها
همیشه هوا روشن است را با مراجعه به تاریخ بفهمیم!!!
تواتر موجود در این قضیه یک تواتر غیر قابل انکار است.گزارش های تاریخی فقط یک بخش است و بدون آن هم اشکالی پیش نمی آید.
ب)
روایات تایید قرآن موجود از سوی ائمه و حجیت آن متواتر و صریح است اما
روایات دال بر تحریف اقسام مختلف دارد که برخی از آن ها از درجه ی اعتبار
ساقط است و برخی هم صراحت در تایید لفظی ندارد.فلذا اینگونه راحت نگویید
روایات دال بر تحریف لفظی ساقط کننده ی روایات حجیت و تایید قرآن موجود
است!
به عنوان کسی که حدود سه سال به صورت تخصصی در موضوع تحریف
قرآن و قراءات کار کرده ام خدمتتان عرض میکنم که روایاتی که دال بر تحریف
لفظی قرآن کریم باشند و صریح باشند اخبار آحاد هستند و بعضی از آن ها هم که
در سند آنان راوی وضاع و کذاب وجود دارد (مانند حسن بن علی بن ابی حمزة) و
غالب روایات تحریف نما هم هیچ صراحتی در تحریف لفظی ندارند و کاملا قبال
توجیه و توضیح هستند.در مقابل روایات دال بر تایید قرآن موجود و اعتبار و
ارزش آن متواتر هستند و صریح.
ج) اصلا بحث از سند
قرآن یک بحث خنده دار و غیر علمی است! قرآن موجود متکی به سند نیست که
بخواهیم در مورد سندش بحث کنیم بلکه فوق این هاست! مانند این است که بگوییم
الان روز است و بعد برای آن طلب سند کنیم که چند نقل بیاوریم که الان روز
است! حتی خود علمای عامه مانند صاحب عمدة القاری تصریح کرده اند که بحث از
سند قرآن بحثی بیهوده و غیر ضروری است.
د) بحث در
مورد قراءات و علت ایجاد آن هم بسیار مفصل است و بنده سابقا چندین جلسه به
صورت مختصر در مجموعه ی ندای شیعه در موردش صحبت کرده ام.هم قراءات و
اصحاب آن و هم قرائت مورد تایید اهل بیت علیهم السلام.بحث تفصیلی در مورد
این موضوع از حوصله ی این نوشتار خارج است و ارتباط مستقیم هم به بحث ما
ندارد.
در پایان باید عرض کنم اتفاقا هرگز طبق
این روش ما خدشه ای به قرآن وارد نمی شود چون بحث ثبوت قرآن فرای این هاست و
متکی به سند و طریق نقل نیست.
5- این توضیح شما
با پاسخ قبلی بنده اصلا منافاتی ندارد.ضمن این که در مورد انواع و طبقات
نصب و عناد اشاره کردم و همچنین نقل با بنای عقیده نیز متفاوت است. (نیازی
به تکرار مکررات نمی بینم)
6- اتفاقا کاملا به
خود طبری هم مرتبط است! مساله ای همچون غدیر از مهم ترین وقایع تاریخی است
که فوق تواتر است اما هیچ اشاره ای به آن نکرده است! متنی هم که نقل کرده
اید هیچ انسانی از آن غدیر را برداشت نمیکند و هیچ چیزی از سخن اصلی غدیر و
خطبه ی مشهور و فوق تواتر و وقایع مربوط به آن به دست ما نمی دهد!
همین
مساله تا جایی برای عامه مهم بوده که با استناد به طبری خواسته اند منکر
غدیر هم بشوند و گفته اند طبری با آن عظمت هیچ صحبتی از غدیر در تاریخش
نکرده است! همان طبری ای که در بسیاری از موارد وقایع جعلی و دروغینی که
طعن در اسلام وارد میکند را با آب و تبا نقل کرده هیچ اشاره ای به غدیر
نکرده!
7- متنی که در کتاب «الجلیس الصالح» آمده چنین است:
الجلیس الصالح الکافی والأنیس الناصح الشافی (ص: 527)
وَحکى لی بعض بنی الْفُرَات عَن رجلٍ مِنْهُم، أَو من غَیرهم، أَنه کَانَ بِحَضْرَة أَبِی جَعْفَر الطَّبَرِیّ رَحمَه الله قبل مَوته وَتُوفِّی بعد سَاعَة أَو أقل مِنْهَا، فَذکر لَهُ هَذَا الدُّعَاء عَن جَعْفَر بْن مُحَمَّد عَلَیْهِمَا السَّلَام فاستدعى محبرة وصحیفة فکتبها، فَقیل لَهُ أَفِی هَذِه الْحَال؟ فَقَالَ: یَنْبَغِی للْإنْسَان أَن لَا یدع اقتباس الْعلم حَتَّى یَمُوت.
شما قبلا این مساله را به گونه ای بیان کردید که منکر نصب و عناد یا خبث ذاتی و درونی طبری شوید! اما متن داستان به هیچ وجه موید کلام شما نیست! اتفاقا پاسخ طبری در مورد علت این که چرا در آن حال این دعا را نوشته هم سخن شما را رد میکند! طبری میگوید از باب اقتباس علم این کار را کرده! در حالی که اگر هر کدام از ما میبودیم میگفتیم از باب این که فردی چون جعفر بن محمد سلام الله علیه از اهل بیت پیامبر (ص) این دعا را نقل کرده و وی از اهل بیت است و صاحب مقامات است آن را مینویسیم! والا اخذ علم از اهل بیت علیهم السلام در نزد عامه وجود داشته است (گرچه در اکثر قریب به اتفاق موارد با هدف عمل به آن علم نبوده و عمل هم نکرده اند و بلکه عامدانه و عالمانه مخالفت کرده اند) و ابوحنیفه هم از مصادیق واضحش هست! ابوحنیفه کسی هست که با وجود این که این همه از محضر امام صادق (ع) استفاده کرد اما مورد لعن و طعن اهل بیت در روایات معتبره قرار گرفته!
به هر جهت این داستان ارتباطی و دلالتی بر محبت نداره و خود طبری هم صرفا انگیزه اش رو اقتباس علم میدونه.این عجیب نیست چرا که امام صادق علیه السلام محل رجوع و اخذ علم بریا بسیاری از عامه هم بوده اند.طبری اگر واقعا محب اهل بیت میبود به جای این که مبنای تفسیرش ابن عباس و عکرمه و کعب الاحبار و بسیاری از اسرائیلیات باشه و در موارد بسیار اندکی اشاره ای هم به امام باقر و امام صادق کرده باشه، مبنا رو تفسیر امام صادق علیه السلام و ائمه ی اهل بیت علیم السلام قرار میداد.
موفق باشید.
اگر قرار باشد هر چیزی را که اسلام ستیز ها از آن سوء استفاده می کنند را کلا زیر سوال ببریم باید قرآن را هم زیر سوال ببریم زیرا آنها از طریق قرآن هم شبهه افکنی می کنند.
طبری به هر حال سنی بوده و طبیعی است که در تاریخ نگاری جهت گیری هایی داشته باشد و معصوم هم نبوده و ممکن است اشتباهاتی هم کرده باشد اما اینکه بخواهیم به خاطر چند اشتباه یا چند جایی که مطابق میل ما نبوده اورا مغرض و خیانتکار بدانیم کاملا بر خلاف انصاف است. طبری محب اهل بیت بوده است تا جایی که حتی اورا به رافضی گری و تشیع متهم کرده اند و در همین راه ظلم های بسیاری از سوی ناصبی ها به او شد . او دو جلد کتاب در طرق حدیث غدیر و فضایل امام علی علیه السلام نوشته که نجاشی از آن یاد کرده است. حتی نظریات فقهی او هم نزدیک به فقه شیعه بوده است.