نظر علماء و محققین شیعه ی امامیه در مورد کتاب تاریخ طبری و مؤلف آن
نظر علماء و محققین شیعه ی امامیه در مورد کتاب تاریخ طبری و مؤلف آن
همواره شاهد آن هستیم که بسیاری از گروه های معاند و اسلام ستیز و کفار و منافقین در برابر شیعه ی امامیه به منابعی استناد می کنند که اگر نگوییم در بین تمامی این استنادات، در بین اکثر آن ها نام کتاب تاریخ طبری نیز به چشم می خورد.
این در حالی است که کتاب تاریخ طبری یک منبع سُنّی است و نه شیعی و بر اهل علم واضح است که در برابر هر مکتب و مذهبی بایستی به کتب مورد قبول آن مذهب استناد و استدلال کرد و به همین دلیل است که در برابر شیعه ی امامیه نمی توان به کتاب تاریخ طبری و مانند آن استدلال کرد و این کتاب بر پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام حجت نمی باشد.
به منظور روشن ساختن این مساله در این مطلب قصد داریم تا به نقل برخی از اقوال علماء و محققین امامیه در مورد طبری و تاریخش بپردازیم تا جایگاه او و کتابش از منظر شیعه ی امامیه مشخص گردد.
علامه امینی (رض)
علامه امینی رحمه الله در مواضع متعددی از کتاب ارزشمند خود، الغدیر، به خیانت های طبری در تاریخش اشاره کرده است که به مهم ترین آن ها اشاره می کنیم.
و من جنایات المؤرّخین ضربهم الصفح عن الأوّل، و رکونهم إلى الفریق الثانی من الروایات فبنوا ما شادوه على شفا جُرف هارٍ، فلم یأت بغیرها أیّ عثمانی فی العقیدة، أمویّ فی النزعة، ضع یدک على أیّ کتاب لأحدهم فی التاریخ و الحدیث مثل تاریخ الأُمم و الملوک للطبری، و التمهید للباقلانی، و الکامل لابن الأثیر، و الریاض النضرة للمحبّ الطبری، و تاریخ أبی الفداء، و تاریخ ابن خلدون، و البدایة و النهایة لابن کثیر، و الصواعق لابن حجر، و تاریخ الخلفاء للسیوطی، و روضة المناظر لابن الشحنة الحنفی، و تاریخ أخبار الدول للقرمانی، و تاریخ الخمیس للدیار بکری، و نزهة المجالس للصفوری، و نور الأبصار للشبلنجی، تجده مشحوناً بتلکم الموضوعات المسلسلة، أتوا بها مرسلین إیّاها إرسال المسلّم، و شوّهوا بها صحیفة التاریخ بعد ما سوّدوا صحائفهم، و موّهوا بها على الحقائق الراهنة.
الأمینی،عبد الحسین (المتوفى 1390 هـ)، الغدیر فی الکتاب والسنة والأدب، ج9، ص 337 و 338،الناشر : مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، الطبعة : الأولى، 1416 هـ .
در جنایت عدهاى از مورخان همین بس که روایات متواتر و صحیح و حقائق ثابت تاریخى را ندیده انگاشته و بنا را بر نقل و تثبیت و ترویج روایات نوع دوم گذاشته اند. به همین سبب بناى نوشته و نگاشته شان بر تبهکارى و بر لبه دوزخ نهاده است.هر عثمانى مسلک و اموى مذهبى در کتاب و نوشته اش جز آن یاوه ها و نادرستی ها نیاورده است.دست به هر کتابى که این جماعت در تاریخ و حدیث نوشته اند ببرید خواهید دید چنین است، مثلا «تاریخ الامم و الملوک» طبرى، تمهید باقلانى، الکامل ابن اثیر، ریاض النضرة محب طبرى، تاریخ ابى الفدا، تاریخ ابن خلدون، البدایة و النهایه ابن کثیر، صواعق ابن حجر، تاریخ الخلفاء سیوطى، روضة المناظر ابن شحنه حنفى، تاریخ اخبار الدول تألیف قرمانى، تاریخ الخمیس دیار بکرى، نزهة المجالس صفورى، و نور الابصار شبلنجى پر از همین روایات جعلى و ساختگى است که بسیارى را بدون ذکر رجال سند و چنانکه پندارى روایات صحیحى است ثبت و نقل کرده اند و با سیاه کردن صفحات کتاب خویش بوسیله چنین روایاتى روى تاریخ را سیاه کرده و پرده تزویر بر چهره حقائق درخشان کشیده اند.
پس از این مورخان و حدیث نویسان جمعى نویسنده آمده اند و به گمان این که در تاریخ و حدیث تحقیق مىکنند و بدون جانب گیرى و غرض ورزى و پیش داورى به تحلیل علمى قضایا پرداختهاند بر آن نوشته هاى بى اساس تکیه زده اند، حال آنکه ندانسته و بر خلاف پندار و ادعاى بی طرفى و بی غرضى به منجلاب گمراهى و دروغ بافى غلتیده اند و آن دسائس تاریخى و روائى را بصورتى زرق و برقدار به ما منتقل ساخته و جماعات عامى و بى تحقیق را فریفته اند، لکن قلم موشکاف محقق پرده تزویرشان دریده و به جمهور حقیقت پژوهان بر نموده که چه توطئههاى ننگین بر ضد واقعیات تاریخى صورت گرفته و چه فریبکاری ها گشته است تا از جنایات و رسوائی هاى پارهاى از حکام و دستیارانشان دفاع شده باشد چنان دفاعى که عمرو عاص به هنگام شکست و غلتیدن به خاک آوردگاه براى حفظ جان خویش کرد!
امینی،عبد الحسین (متوفای 1390 هـ)،الغدیر (ترجمه ی فارسی)،ج 18، ص 99، ناشر : کتابخانه ی بزرگ اسلامی،نوبت چاپ : پنجم، 1368 ش.
جنایات على الحدیث
منها: ما ارتکبه الطبری فی تفسیره (19/ 74) فإنّه بعد روایته له فی تاریخه کما سمعت، قلب علیه ظهر المِجنِّ فی تفسیره فأثبته برمّته حرفیّا متناً و إسناداً، غیر أنّه أجملَ القول فیما لهج به رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فی فضل من یبادر إلى تلقّی الدعوة بالقبول، قال:
فقال: «فأیُّکم یوازرنی على هذا الأمر على أن یکون أخی و کذا و کذا؟».
و قال فی کلمته صلى الله علیه و آله و سلم الأخیرة: ثمّ
قال: «إنَّ هذا أخی و کذا و کذا».
و تبعه على هذا التقلّب ابن کثیر الشامی فی البدایة و النهایة «2» (3/ 40) و فی تفسیره (3/ 351) فعل ابن کثیر هذا، و ثقل علیه ذکر الکلمتین و بین یدیه تاریخ الطبری و هو مصدره الوحید فی تاریخه و قد فصّل فیه الحدیث تفصیلًا. لأنّه لا یروق له إثبات النصّ لأمیر المؤمنین بالوصیّة و الخلافة الدینیّة، و الدلالة علیه و الإشارة إلیه. و هل هذه الغایة مقصد الطبری حینما حرَّف الکلم عن مواضعه فی التفسیر بعد ما جاء به صحیحاً فی التاریخ على حین غفلة عنها؟ أنا لا أدری، لکن الطبری یدری!! و أحسبک أیّها القارئ جدَّ علیم بذلک.
الأمینی،عبد الحسین (المتوفى 1390 هـ)، الغدیر فی الکتاب والسنة والأدب، ج 2، ص 406،الناشر : مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، الطبعة : الأولى، 1416 هـ .
جنایاتى که بر این حدیث رفته است
یکى از آنها، جنایتى است که طبرى در صفحه 79 جلد 19 تفسیرش مرتکب شده است. وى در کتاب تاریخش، پس از آنکه حدیث را، آنچنان که شنیدى روایت کرده است، در تفسیر خویش امانت گفتار را از یاد برده و تمام حدیث را از جهت متن و سند یاد کرده، اما آن قسمت از سخن پیغمبر را که در فضیلت على و پذیرنده دعوت بوده، باجمال گذرانده و گفته است پیغمبر فرمود: کدام یک از شما در این کار با من همکارى مىکند تا برادر من و چنین و چنان باشد؟ و درباره جمله آخر پیغمبر نیز گفته است که فرمود: براستى که این (على) برادر من و چنین و چنان است.
در این تقلب در حدیث، ابن کثیر شامى نیز در صفحه 40 جلد 3 «البدایة و النهایة» و صفحه 351 جلد 3 «تفسیرش» از طبرى تبعیت کرده و با آنکه در نوشتن تاریخ خود، تاریخ طبرى را در اختیار داشته و تنها مأخذ او هم بوده، و در تاریخ طبرى این حدیث به تفصیل آمده است، لیکن چون به ذکر پرداخته بر او گران آمده است که جمله آخر آن را هم یاد کند، زیرا دوست نمىداشته است که اثبات نص وصایت و خلافت امیر مؤمنان کند و دلالت و اشارت بآن وصایت و خلافت را باز نماید.
آیا مقصود طبرى که در کتاب تاریخش حدیث را ناآگاهانه تمام و درست آورده، ولى در تفسیرش به تحریف کلمات آن پرداخته است همین بوده است؟ این را من نمى دانم، اما خود طبرى مى داند. و مى پندارم که اى خواننده! تو نیز بخوبى مى دانى.
امینی،عبد الحسین (متوفای 1390 هـ)،الغدیر (ترجمه ی فارسی)،ج4،ص 157 و 158، ناشر : کتابخانه ی بزرگ اسلامی،نوبت چاپ : پنجم، 1368 ش.
و إنّک تجد الطبری فی التاریخ لمّا بلغ إلى تاریخ أبی ذر یقول: فی هذه السنة- أعنی سنة 30- کان ما ذکر من أمر أبی ذر و معاویة و إشخاص معاویة إیّاه من الشام إلى المدینة، و قد ذُکِر فی سبب إشخاصه إیّاه منها إلیها أمورٌ کثیرة کرهت ذکر أکثرها، فأمّا العاذرون معاویة فی ذلک فإنّهم ذکروا فی ذلک قصّة.
انتهى.
لما ذا ترک الطبری تلکم الأمور الکثیرة و لم یذکر منها إلّا قصّة العاذرین التی افتعلوها معذرة لمعاویة و تبریراً لعمل الخلیفة؟ و أمّا الحقائق الراهنة التی کانت تمسّ کرامة الرجلین، و کانت حدیث أُمّة محمد وقتئذ و هلمّ جرا من ذلک الیوم حتى عصرنا الحاضر فکره إیرادها، و حسب أنّها تبقى مستورة إن لم یلهج هو بها، و قد ذهب علیه أنّ فی فجوات الدهر، و ثنایا التاریخ، و غضون کتب الحدیث منها بقایا کافیة لمن تروقه نفسیّات مناوئی أبی ذر، و تحقّق أعلام النبوّة التی جاء بها النبیّ الأعظم فی قصّة أبی ذر من المغیّبات.
ثمّ ذکر القصّة بصورة مکذوبة مختلقة لا یصحّ شیء منها، و کلّ جملة منها یکذّبه التاریخ الصحیح أو الحدیث المتسالم على صحّته ...
الأمینی،عبد الحسین (المتوفى 1390 هـ)، الغدیر فی الکتاب والسنة والأدب، ج 8، ص 457 و 458،الناشر : مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، الطبعة : الأولى، 1416 هـ .
تو مى بینى که طبرى در تاریخ خود چون به سرگذشت ابو ذر مى رسد مى نویسد: «در همین سال - سال 30 ام هجری - بود که درگیرى هاى یاد شده ابو ذر و معاویه و تبعید او به وسیلهى معاویه از شام به مدینه روى داد. و در مورد این که چرا او را از آن جا به آن جا تبعید کرد پیشامدهاى بسیارى یاد کرده اند که یاد کردن بیشتر آنها را ناخوش مى دارم اما کسانى که معاویه را در کار خویش معذور مى دارند در این باره داستانى ذکر کرده اند» پایان.
چرا طبرى آن همه پیشامدهاى بسیار را رها کرده و فقط داستانى را نقل مى کند که عذرآورندگان براى معاویه ساخته و پرداخته اند تا به وسیله ى آن، دستاویزى براى معاویه تراشیده و خلیفه را در کار خود تبرئه کنند. آرى او خوش ندارد حقایق ثابت را یاد کند که اظهار آن ها آبروى این دو مرد را به خطر مى انداخته و از همان نخستین روز بگیر و بیا تا روزگار کنونى سرگذشت واقعى توده ى محمدیان بوده است. او پنداشته است که اگر جلوى خامه را بگیرد و یادى از آن ها نکند آنها پوشیده و پنهان خواهد ماند و ندانسته که در گوشه هاى روزگار و لا به لاى تاریخ و میان کتابهاى حدیث نکته هائى از آن بر جاى مى ماند که هم براى کسانى که بخواهند روحیات مخالفان ابو ذر را بشناسند بسنده است هم براى کسانى که بخواهند راست در آمدن پیشگوئى هاى پیامبر بزرگوار را در داستان بوذر بدانند و معجزات او را بشناسند.
سپس طبرى داستان ابو ذر را به گونهاى سراپا دروغ و ساختگى آورده که هیچ بخش آن درست نیست و هم همه ى فرازهایش را تاریخ صحیح و احادیثى که همگان درستى اش را پذیرفته اند تکذیب مى کند ...
امینی،عبد الحسین (متوفای 1390 هـ)،الغدیر (ترجمه ی فارسی)،ج 16،ص 141 و 142، ناشر : کتابخانه ی بزرگ اسلامی،نوبت چاپ : پنجم، 1368 ش.
نظرة قیّمة فی تاریخ الطبری:
شوّه الطبری تاریخه بمکاتبات السریّ الکذّاب الوضّاع، عن شعیب المجهول الذی لا یُعرف، عن سیف الوضّاع، المتروک، الساقط، المتّهم بالزندقة، و قد جاءت فی صفحاته بهذا الإسناد المشوّه (701) روایة وضعت للتمویه على الحقائق الراهنة فی الحوادث الواقعة من سنة 11 إلى 37 عهد الخلفاء الثلاثة فحسب، و لا یوجد شیء من هذا الطریق الوعر فی أجزاء الکتاب کلّها غیر حدیث واحد ذکره فی السنة العاشرة، و إنّما بدأ بروایة تلکم الموضوعات من عام وفاة النبیّ الأقدس، و بثّها فی الجزء الثالث و الرابع و الخامس، و انتهت بانتهاء خامس الأجزاء.
ذکر فی الجز الثالث من (ص 210) فی حوادث سنة (11) 67 حدیثاً.
أخرج فی الجزء الرابع فی حوادث السنة الثانیة عشرة 427 حدیثاً.
أورد فی الجزء الخامس فى حوادث السنة ال (23- 37) 207 حدیثاً.
المجموع 701.
و ممّا یهمّ لفت النظر إلیه أنّ الطبری من صفحة (210) من الجزء الثالث إلى «1» (ص 241) یروی عن السریّ بقوله: حدّثنی، المعرب عن السماع منه، و من «2» (ص 241) یقول: کتب إلیّ السریّ، إلى آخر ما یروی عنه، إلّا حدیثاً واحداً فی الجزء الرابع «3» (ص 82) یقول فیه: حدّثنا.
و لست أدری أنّ السریّ، و سیف بن عمر هل کان علمهما بالتاریخ مقصوراً على حوادث تلکم الأعوام المحدودة فقط؟ و من حوادثها على ما یرجع إلى المذهب فحسب لا مطلقاً؟ أو کانت موضوعاتهما تنحصر بالحوادث الخاصّة المذهبیّة الواقعة فی الأیّام الخالیة من السنین المعلومة؟ لکونها الحجر الأساسی فی المبادئ و الآراء و المعتقدات، و قد أرادوا خلط التاریخ الصحیح و تعکیر صفوه بتلکم المفتعلات تزلّفاً إلى أناس، و اختذالًا عن آخرین، و من أمعن النظر فی هذه الروایات یجدها نسیج ید واحدة، و ولید نفس واحد، و لا أحسب أنّ هذه کلّها تخفى على مثل الطبری، غیر أنّ الحبّ یعمی و یصم.
و قد سوّدت هاتیک المخاریق المختلقة صحائف تاریخ ابن عساکر، و کامل ابن الأثیر، و بدایة ابن کثیر، و تاریخ ابن خلدون، و تاریخ أبی الفداء إلى کتب أناس آخرین اقتفوا أثر الطبری على العمى، و حسبوا أنّ ما لفّقه هو فی التاریخ أصل متّبع لا غمز فیه، مع أنّ علماء الرجال لم یختلفوا فی تزییف أیّ حدیث یوجد فیه أحد من رجال هذا السند فکیف إذا اجتمعوا فی إسناد روایة.
و التآلیف المتأخّرة الیوم المشحونة بالتافهات التی هی من ولائد الأهواء و الشهوات کلّها متّخذة من هذه السفاسف التی عرفت حالها و سنوقفک على نماذج منها فی الجزء التاسع إن شاء اللَّه تعالى.
الأمینی،عبد الحسین (المتوفى 1390 هـ)، الغدیر فی الکتاب والسنة والأدب، ج 8، ص 459 - 461،الناشر : مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، الطبعة : الأولى، 1416 هـ .
نگاهى ارجدار به تاریخ طبرى
راستى که طبرى روى تاریخ خود را سیاه کرده است و با چه؟ با نامه هاى سرى همان دروغگوى خبر ساز که به وساطت شعیب مجهول الهویه و ناشناس از زبان سیف یا همان گزارشگرى روایت مى کند که هم خبرساز است و هم او را رها کرده اند و از چشم همه محدثان افتاده و متهم به بى دینى هم هست! آرى با همین زنجیره تباه و سیاه 701 گزارش در کتاب خود نقل مىکند که همگى ساخته شده تا حقایق ثابتى را که در رویدادهاى سال هاى یازدهم الى سى و هفتم هجرى بوده- و تنها به روزگار سه خلیفه مربوط مى شده- دگرگون نماید و همه مجلدات کتاب را که بنگریم با پشت گرمى به این سند ناهموار هیچ حدیثى در زمینه ى دیگر نتوان یافت (به جز یک خبر از رویدادهاى سال دهم) بلکه بازگوگرى این دسته گزارشهاى ساختگى از شرح پیشآمدهاى همان سالى آغاز مى شود که پیامبر اکرم درگذشت و پس از آن دیگر نقل گزارشهاى کذائى- در بخشى از مجلد سوم و سراسر مجلدات چهارم و پنجم- همچنان ادامه دارد تا با پایان جلد پنجم، این گزارشها نیز پایان مىیابد. به این ترتیب که:
در جلد سوم از ص 210 به بعد که رویدادهاى سال 11 را آغاز مى کند 57 حدیث از طریق مزبور مى آورد.
و در جلد چهارم که حوادث سال دوازدهم را مى نگارد 427 حدیث
و در جلد پنجم که حوادث سال 23 تا 37 را مى نگارد 207 حدیث
که بر روى هم 701 حدیث از این طریق آورده است از جمله امور شایان توجه این که طبرى از ص 210 ج 3 تا ص 241 روایات سرى را با این مقدمه نقل مىکند: «سرى مرا گزارش داد» و این نشان مىدهد که اخبار مزبور را از دهان وى شنیده و از ص 241 تا پایان کتاب همه جا اخبارى را که از زبان وى مى آورد به این گونه شروع مىکند: «سرى به من نوشته» «مگر تنها یک گزارش را که در ص 82 از جلد چهارم آورده و در آغاز آن مى نویسد: (سرى ما را حدیث کرد)
و پس از این ها کاش مى دانستم که آیا سرى و سیف بن عمر آگاهى هاى تاریخى شان تنها در پیرامون رویدادهاى همان چند سال معین بوده و بس؟ و آیا از میان رویدادهاى آن سالها نیز تنها از پیشامدهائى خبر داشته اند که با زمینه هاى مذهبى برخورد داشته و بس؟ یا این که موضوعات مورد اطلاع آن دو فقط آن سلسله از حوادث مخصوص مذهبى بوده که در روزهائى چند از سالهاى معین روى داده و گذشته؟ و چون این حوادث، سنگ زیر بنا براى اصول و عقاید و نظریه ها بوده خواسته اند تاریخ صحیح را مشوب گردانیده و سرچشمه صافى آن را با ساخته هاى کذائى تیره گردانند و به این وسیله در آستان کسانى تقرب یافته و صف دیگران را تضعیف کنند؟ و هر کس که در این گزارش ها نیک بیاندیشد مىبیند که همه آنها بافته ى یک دست و زائیده یک نفس است و گمان نمى کنم که این همه نقاط ضعف آن بر کسى همچون طبرى پوشیده مانده باشد ولى چه کنیم که دوستى انسان را کور و کر مى سازد.
همین دروغ ها و بافته هاى گوناگون است که هم تاریخ ابن عساکر و کامل ابن اثیر و بدایه ابن کثیر و تاریخ ابن خلدون و تاریخ ابو الفدا را سیاه کرده است و هم نگاشته هاى دیگر مردمى را که کورکورانه راه طبرى را دنبال کردند و پنداشتند آن چه او در تاریخ، سر هم کرده بنیادى شایسته ى پیروى است که جاى سخن در آن وجود ندارد با آن که دانایان از شرح حال روات، هیچ اختلافى بر سر این موضوع ندارند که هر حدیثى که یک تن از حلقه هاى زنجیره این سند در میان راویانش باشد همچون درم ناسره بىارزش است چه رسد که همه آنها در زنجیره یک گزارش فراهم آیند.
آنگاه تألیفاتى هم که متاخران در روزگار ما بیرون داده و آن را از سخنان بى خردانه اى که زائیده خواسته ها و هوس ها است پر کرده اند مأخذ همه آنها همان یاوه هائى است که چگونگى آن را شناختى و اگر خدا خواهد در مجلدات آینده نمونه اى از آنها را به اطلاعتان خواهیم رسانید.
امینی،عبد الحسین (متوفای 1390 هـ)،الغدیر (ترجمه ی فارسی)،ج 16،ص 144 و 145، ناشر : کتابخانه ی بزرگ اسلامی،نوبت چاپ : پنجم، 1368 ش.
علامه عسکری (رض)
علامه عسکری رحمه الله نیز یکی دیگر از علمای امامیه می باشد که در برخی آثار و تالیفات خویش به ضربات جبران ناپذیر این کتاب و جعلیات فراوانش اشاره کرده است.
و چون معرفت به زندگى اهل البیت پیامبر و صحابه او مکمل معرفت به ایشان است، به این سبب بررسى به زندگانى هر دو را دنبال کردم، زندگى داخلى ایشان، و رفتارشان را با یکدیگر و با مردم تازه مسلمان، و ملل غیر مسلمان، فتوحات و روایت هاى شان از پیامبر را مورد بحث و بررسى قرار دادم و در نتیجه ده ها سال مطالعه و بررسى مطالب شگفت انگیزى پیش چشمم روشن گردید. معلوم شد که در روایت هاى سیره و تاریخ و حدیث آن قدر نعل وارونه زده اند که حساب ندارد، و در آنها چنان نموده اند که قاتل را مقتول، و ظالم را مظلوم، شب را روز، و روز را شب نشان داده اند. پاک ترین، و پارساترین صحابه اى را چون ابوذر، و عمّار، و حجر بن حدى را مردمى تبه کار، و سفیه، و اخلال گر معرّفى کرده، کسانى چون معاویه، و مروان حکم، و ابوسفیان، و زیاد را افرادى پاک و مبرّا و مرد خدا! شناسانده اند.
عسکری،مرتضی (متوفای 1428 هـ)، یکصد و پنجاه صحابی ساختگی، ج1، ص 22، ناشر: ئانشکده اصول دن، نوبت چاپ :چهارم، 1378 ش.
چون بین ما و پیامبر و ائمّه اهل بیت علیهم السّلام، یک سلسله عظیم از روات و مؤلّفان کتب فاصله شده اند، اسلام شناس باید در شناسایى صحابه پیامبر و ائمّه و انبوه روات و مؤلّفان بىشمار متون اسلامى، صاحب نظر باشد تا بتواند صحّت یا سقم روایات تاریخ و سیره و احادیث را تشخیص دهد، و این تخصّص تا حدّى باشد که بتواند اخبارى همچون «اسرائیلیات» را که به متون اسلامى نفوذ کرده، از غیر آنها جدا کند، و یا نفوذ فرهنگهاى بیگانه را در مدارک دینى اسلامى تشخیص دهد، و بتواند متون سالم و دستنخورده را براى استنباط حقایق اسلامى یکدست نماید. [3]
[3] بر اثر توطئه ها و عملیات خصمانه مانویان (روشنفکران ملحد قرن دوم هجرى) متون تاریخى ما چون تواریخ «طبرى» و «ابن اثیر» و «ابن خلدون»، از یک سلسله دروغهاى اسلام برانداز آکنده شده است. (رجوع کنید به : عبد الله بن سبا، ج 1؛ خمسون و مائه صحابى مختلق، اثر القا کننده این سلسله درسها]
عسکری،مرتضی (متوفای 1428 هـ)، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 10، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، نوبت چاپ : اول، 1382 ش.
البته استفاده از چنین روایاتى، منحصر به خاورشناس انگلیسى، وات، نیست. دیگران نیز در گذشته و حال بر این راه رفته اند. چنان که در گذشته مشاهده شد، اینان به طور معمول در جستجوى نقاط ضعف در اسلام و پیامبر و سایر مقدّسات اسلام هستند؛ که متأسّفانه آرزوى خویش را در پاره اى از روایات مکتب خلفا مى یابند، و البته بدون هیچ تردیدى به این گونه کتب - که در رأس آنها تاریخ طبرى، سیره ابن هشام و صحیح بخارى است - استناد مىکنند.
عسکری،مرتضی (متوفای 1428 هـ)، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 260، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، نوبت چاپ : اول، 1382 ش.
نمى دانیم چگونه پاره اى از عالمان اسلام چون طبرى (متوفّاى 310 هجرى)، واحدى (متوفّاى 468 هجرى)، زمخشرى (متوفّاى 538 هجرى)، بیضاوى (متوفّاى 791 هجرى)، سیوطى (متوفّاى 911 هجرى) و ... این گونه احادیث را در تفاسیر یا تواریخ خودشان آورده و به عنوان نشان دهنده واقعیت، جمع و تدوین و عرضه کرده اند؟!
نمى دانیم اینان چگونه روایات تسلّط شیطان بر پیامبر خدا را تصدیق کرده و پذیرفته اند؛ در حالى که در قرآن کریم مى خوانند:
فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُون.
عسکری،مرتضی (متوفای 1428 هـ)، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 299، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، نوبت چاپ : اول، 1382 ش.
مگر نه این است که امروز همه کسانى که مى خواهند زندگانى پیامبر را بررسى کنند، از اروپایى مسیحى و یهودى تا مسلمان مصرى و ایرانى، نخستین بار به سیره ابن هشام مراجعه مىکنند؟ امّا با کمال تأسّف، باید بگویم که من پس از سالیان دراز تحقیق و بررسى معتقدم، و این اعتقاد را بر زبان مى آورم تا بماند که: هنوز سیره نویسى، حقیقت پوش تر از ابن هشام نیامده است! مگر نه این است که امروز هر کس بخواهد تاریخ اسلام را ببیند یا تحقیق کند، به تاریخ طبرى رجوع مى نماید، و بسیارى از بزرگان علماى مکتب خلافت، او را امام المورّخین مى دانند؟ امّا من معتقدم که او در ترویج مجعولات، گوى سبقت از همه مورّخان ربوده است.
اگر چنین کتابهایى، مصادر و مدارک دست اوّل تاریخ اسلام و زندگانى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم باشند، چگونه ممکن است اسلام فهمیده شود؟ نه، این بت ها که عظیم ترین سدّ راه فهم اسلامند، باید شکسته شوند.از قلم این بنده، تاکنون چهار جلد کتاب طبع شده، و در آن ها تاریخ طبرى مورد نقد و بررسى قرار گرفته است.از این مرحمت خداوند منّان، شاکرم، که به دست این بنده ضعیف خودش، این بت بزرگ را شکسته است. با این کتاب ها، یعنى دو جلد «عبد اللّه بن سبا» و دو جلد «خمسون و مائة صحابى مختلق»، طبرى در نظر حقیقت جوى بى طرف، شکسته شده است.
عسکری،مرتضی (متوفای 1428 هـ)، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 437 و 438، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، نوبت چاپ : اول، 1382 ش.
از این ها گذشته، ما تا بدآموزان تاریخ اسلام و جعّالان و تحریف کنندگان را تشخیص ندهیم و تا طبرى و ابن هشام و پیروانشان را معتبر بدانیم، نه شخصیّت هاى مثبت اسلام را خواهیم شناخت و نه شخصیت هاى منفى آن را. تا این مجعولات در صحنه حدیث معتبر اسلام و تاریخ آن جاى دارند، نه خداى اسلام قابل شناخت است، نه پیامبر اسلام، نه على اسلام، نه خلافت و امامت و وصایت، و نه معاد اسلام. بنابراین ما راهى براى شناخت خداوند و اسلام و حقیقت نداریم، جز این راه که در این بحث ها دنبال مىشود. ائمّه براى خواصّ شیعیان خودشان، همین راه را مى پیمودند. البته آنها نیاز نداشتند که به قدر ما زحمت بکشند. امام صادق علیه السّلام با یک جمله کوتاه، راه پیروانش را معیّن مىفرمود. او وقتى به شاگردانش مى فرمود: «ثلاثة کانوا یکذبون على رسول اللّه، أبو هریرة و أنس بن مالک و امرأة.»، آن ها راه دریافت حدیث صحیح و سقیم را مى آموختند. امّا امروز ما براى اثبات این مسأله، نیازمند به نوشتن کتابهاى متعدّد و تحقیقات مفصّل هستیم، و باید سالیان دراز تتبّع و تحقیق در پشت سر داشته باشیم، که سخن امام صادق علیه السّلام را درک کنیم.
عسکری،مرتضی (متوفای 1428 هـ)، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 438، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، نوبت چاپ : اول، 1382 ش.
آنچه بیشتر مایه تأسّف است، این است که این خرافات یهودى به کتب معتبر حدیث پا نهاده و از همه بیشتر و مهمتر، تفسیر و تاریخ طبرى و تفسیر الدّر المنثور و ابن کثیر و امثال آن را مشحون ساخته است.
عسکری،مرتضی (متوفای 1428 هـ)، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 491، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، نوبت چاپ : اول، 1382 ش.
بنابراین طبرى در اینجا، بسیارى از روایت هایى که رویداد مابین معاویه و ابو ذر را بیان کرده، به سبب اینکه از آنها خوشش نمى آمده در تاریخ خود نیاورده است. در عین حال، از آوردن همه روایتها به کلّى صرف نظر نکرده، بلکه از میان همه آنها روایت سیف را برگزیده، که دستاویز عذرخواهان از جانب معاویه بوده و توجیه کنندگان کار وى، آن را روایت کردهاند. با اینکه در این روایت، سیف به صحابى بزرگوار پیامبر، ابو ذر، اهانت کرده، مقام او را پایین آورده، بر دیندارى او طعنه زده، او را بى عقل و خرف نشان داده، تهمتهاى ناروایى بر او زده، و ابو ذر را از پیروان عبد اللّه بن سبا یهودى معرّفى کرده است.
علّت روایت چنین خبرى این است که حق به جانب معاویه داده شده و عذرش موجّه نشان داده شده است. پیشواى تاریخ نویسان، طبرى، این چنین شخصیت و احترام صحابى تهىدست رسول خدا را در راه نگهدارى حرمت معاویه (خلیفه، فرمانده و ثروتمند) قربانى مى کند و نادیده مى گیرد.
عسکری،مرتضی (متوفای 1428 هـ)، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 538، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، نوبت چاپ : اول، 1382 ش.
علامه محمد تقی شوشتری (رض)
و الرجل و إن أطروه حتى أنّ ابن کامل- الّذی روى الشیخ فی الفهرست عنه، عنه- صنّف کتابا فی أحواله و وصفوا کتابه، حتّى أنّ المسعودی فی أوّل مروجه فضّله على تواریخ المتقدّمین و المتأخّرین. إلّا أنّ الرجل فی غایة العصبیّة، فلم ینقل کتاب معاویة إلى محمّد بن أبی بکر المشتمل على «أنّ أبا بکر أباه و صاحبه عمر أوّلا من حطّ قدر أمیر المؤمنین علیه السّلام من مقامه زمان النبیّ صلّى اللّه علیه و اله و أنّهما کانا قاصدین لقتله، و أنّه اقتدى بهما فی قیامه علیه علیه السّلام و أنّهما أسّسا له ذلک، فان کان لوم فعلیهما» و اعتذر عن عدم نقله بعدم احتمال العامّة له.
و قال فی أسباب مسیر المصریّین إلى عثمان: «و روى الآخرون امورا شنیعة کرهت ذکرها» و أسقط «عمر» من أخبار منعه النبیّ صلّى اللّه علیه و اله عن الوصیّة، فقال: «عن ابن عبّاس، قال: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس!- و دموعه تسیل على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله: «ائتونی باللوح و الدواة- أو بالکتف و الدواة- أکتب لکم کتابا لا تضلّون بعدی، فقالوا: إنّ رسول اللّه یهجر!» مع أنّ کاتب الواقدی فی طبقاته- مع روایته أخبارا مجملة- روى أربعة أخبار مصرّحة باسمه، کما مرّ فی عنوانه. و عبّر فی قصّة أبی ذرّ و إخراجه من المدینة بما أوهم أنّ لوما لو توجّه فیه یتوجّه على معاویة دون عثمان، فقال: و فی سنة الثلاثین کان ما ذکر من أمر أبی ذرّ و معاویة و إشخاص معاویة إیّاه من الشام (إلى أن قال) فأمّا العاذرون معاویة فی ذلک .... الخ. و قال: روى الآخرون امورا شنیعة کرهت ذکرها.
وحشا کتابه من أخبار مقطوعة الکذب و على خلاف تواتر السیر، و هی أخبار ملعونة عن السریّ، عن شعیب، عن سیف.
التستری، الشیخ محمد تقی (المتوفى 1415 هـ)، قاموس الرجال، ج 9، ص 153 و 154، تحقیق : مؤسسة النشر الإسلامی، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1410 هـ .
و این شخص (طبری) گرچه مورد ستایش و تقدیر آنان قرار گرفته تا جایی که ابن کامل - که شیخ در کتاب فهرست از او روایت کرده - کتابی در احوال طبری نوشته و در مورد کتابش توضیح داده اند و حتی مسعودی در ابتدای مروج الذهبش کتاب تاریخ طبری را بر کتب تاریخ متقدمین و متاخرین برتری داده اما با این حال وی (طبری) در نهایت تعصب است و به همین دلیل نامه ی معاویه به محمد بن ابی بکر که در بردارنده ی آن است که «ابوبکر پدر محمد بن ابی بکر و دوستش عُمر اولین افرادی هستند که شان و جایگاه امیر المؤمنین علیه السلام را در زمان پیامبر (ص) پایین آورده اند و می خواسته اند ایشان را ترور کنند و امیر المؤمنین در قیامش به آن دو اقتدا کرده (یعنی در ظاهر فقط به آن ها اقتدا کرده) و آن دو موجب این مساله شده اند و اگر سرزنشی باشد متوجه آن هاست» را نقل نکرده است و طبری برای عدم نقلش چنین بهانه آورده که مردم تحمل آن را ندارند.
طبری در بخش مربوط به دلایل به راه افتادن اهل مصر به سمت عثمان (به منظور قتل وی) گفته است : «دیگران امور زشت و ناپسندی را نقل کرده اند که من خوش ندارم آن را نقل کنم» و طبری در روایات مربوط به منع کردن پیامبر از نوشتن وصیت نام «عمر» را حذف کرده است و گفته است : «از ابن عباس نقل شده است که وی گفت : روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه ای! و اشک هایش بر گونه هایش سرازیر می شد گویی مروارید است و پیامبر (ص) فرمود«قلم و کاغذی برایم بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که پس از من گمراه نشوید، گفتند : پیامبر هذیان می گوید!» با این که نویسنده ی واقدی (ابن سعد) در کتاب طبقاتش - با این که روایاتی مجمل را نقل می کند - چهار روایت با تصریح به اسم عمر بن الخطاب نقل کرده است همانطور که مصدرش گذشت.طبری در داستان ابوذر و اخراج وی از مدینه به گونه ای تعبیر کرده که اگر انتقادی متوجه کسی باشد متوجه معاویه است و نه عثمان.وی گفته است : «و در سال سی ام آن چه در مورد مساله ی بین ابوذر و معاویه نقل شد و تبعید وی از سوی معاویه رخ داد (تا جایی که می گوید) اما کسانی که برای معاویه در این مساله عذر می آورند ... تا آخرش.و گفته است : دیگران اموری زشت و ناپسند را نقل کرده که من خوش ندارم آن را نقل کنم.
طبری کتابش را از روایات و اخباری که دروغ بودن و مخالفتش با تواتر سیره قطعی است پر کرده است و این دسته از اخبار و روایات اخباری ملعون و ناپسند و منقول از سرّی از شعیب از سیف بن عمر است.
آیت الله شیخ محمد صادق نجمی (رض)
از دیگر علماء و محققین امامیه که به عدم اعتبار تاریخ طبری و ضربات جبران ناپذیر آن اشاره کرده اند، مرحوم آیت الله شیخ محمد صادق نجمی (صاحب کتاب مشهور سیری در صحیحین) می باشد.
ومن بین کتب التاریخ والسیر فهم یعتبرون تاریخ الطبری هو أثبت وأصح ما کتب فی التاریخ ، لأن الطبری انتهج فی أسلوبه ما انتهجه البخاری من حیث التزامه بالأصلین المذکورین ، فهو یترقب بأن لا یروی حدیثا فیه ما یخدش هویة هذه الفئة من الصحابة الموثوقین عندهم ، ویروی کل حدیث مزور لیبرر المواقف الظالمة لبعض الصحابة والخلفاء .
ومن هذا المنطلق ترى الطبری یروی مئات الأحادیث التی دستها أیادی الزنادقة بحیث إنه أثبت القضایا والحوادث الواقعة فی عهد النبی (صلى الله علیه وآله) والخلفاء الأوائل مقلوبة ومعکوسة.
ولما کان الطبری ملتزما ومقیدا للحفاظ على مصالح الخلفاء والصحابة الموثوقین عندهم حاز من العظمة والاحترام حتى سموه إمام المؤرخین ، وإن الذین جاؤا من بعده کابن أثیر وابن کثیر وابن خلدون اقتبسوا ما کتبوه فی کتبهم من کتاب الطبری.واتخذ شیعة إسلام الخلفاء - منذ القرن الرابع من الهجرة اقتداءا بعلمائهم - هذه الکتب الحدیثیة الستة مصدرا ومرجعا ونشروها ، ومن کتب التاریخ اعتمدوا فقط على تاریخ الطبری ومن سلک دربه ، وکانت نتیجة هذا الاعتماد على هذه الکتب أن نسیت مئات الکتب التی دونت فی الحدیث والتفسیر والتاریخ غیر التی ذکرناها ، ومن هذا المنطلق أیضا تلاحظ أنهم أغلقوا على أنفسهم على الآخرین باب البحث والتحقیق فی معرفة الإسلام الحقیقی الذی جاء به النبی ( صلى الله علیه وآله ) إلى البشریة کافة.
النجمی،محمد صادق (المتوفى 1390 ش)،أضواء على الصحیحین،ص 24 و 25.
از بین کتاب های تاریخ و سیره، مخالفین شیعه کتاب تاریخ طبری را صحیح ترین و معتبرترین کتاب تاریخی می دانند به این دلیل که از جهت التزام به دو اصلی که گفته شد راه و روش بخاری را در پیش گرفته است چرا که او مراقب است تا حدیثی را که به هویت این گروه از صحابه که در نزد مخالفین شیعه مورد اعتماد هستند خدشه وارد می کند در کتابش نقل نکند و هر حدیثی که اعمال و دیدگاه های ظالمانه ی برخی از صحابه و خلفاء را توجیه می کند نقل می کند.
و از این نقطه است که می بینی طبری صدها حدیث که دست انسان های زندیق آن ها را ساخته و پرداخته و جعل کرده است از آن جهت که اتفاقات و حوادثِ رخ داده در عصر پیامبر (ص) و خلفای اولیه را برعکس و وارونه نقل می کند.
و از آن جا که طبری ملتزم و مقید به حفظ مضالح خلفاء و صحابه ی مورد اعتماد محالفین شیعه بوده است در نزد آنان به درجه ای از بزرگی و احترام دست یافته است که که او را امام مورخین نامیده اند و کسانی که پس از وی آمده اند مانند ابن اثیر و ابن کثیر و ابن خلدون آن چه را که در کتبشان نقل کرده اند از متاب طبری گرفته اند.پیروان اسلام خلفاء از قرن چهارم هجری - با اقتداء به علمایشان - این کتاب های حدیثی شش گانه را مصدر و مرجع قرار داده و آن را نشر داده اند و از کتب تاریخ فقط به کتاب طبری و کسانی که راه او را در پیش گرفته اند اعتماد کرده اند و نتیجه ی اعتماد به این کتاب ها این بوده است که صدها کتابی که به منظور در حدیث و تفسیر و تاریخ و غیر از آن که ذکر کردیم به فراموشی سپرده شد و از اینجاست که می بینی مخالفین شیعه باب بحث و تحقیق در شناخت اسلام حقیقی که پیامبر (ص) آن را برای تمام بشر آورده را بر خود و دیگران بستند.
نتیجه ی بحث آن که :
اولا : کتاب تاریخ طبری منبعی است سُنّی و نه شیعی و فی نفسه بر شیعه حجت نیست.
ثانیا : طبری شخصی است متعصب که بسیاری از حقائق تاریخی را پنهان کرده و یا آن ها را وارونه جلوه داده است.
ثالثا : کتاب تاریخ طبری پر است از دروغ ها و جعلیاتی که محالف با امور قطعی و سیره ی پیامبر می باشد و بهانه ی خوبی به دست دشمنان دین داده است.
* نکته : البته نبایستی از مطلب ما اینگونه تلقی شود که تمام تاریخ طبری بی اعتبار و جعلی است.بلکه مطالبی در این کتاب وجود دارد که پس از بررسی دقیق می توان بدان اعتماد کرد اما به صورت کلی این کتاب مورد تایید علمای امامیه نبوده و با دیده ی بی اعتمادی بدان نگریسته اند و تعصبات و خیانت های طبری نیز مزید بر علت شده است.
* در صورتی که نظرات و آراء دیگری از علماء و محققین شیعه در این زمینه یافت شود به این مطلب اضافه خواهد شد.شما مخاطبان گرامی نیز می توانید در صورت یافتن نظراتی از دیگر علماء و محققین امامیه آن را برای ما ارسال بفرمایید.
مطلب مرتبط :
خیانت ها و تاریخ نگاری مغرضانه ی طبری (صاحب تاریخ مشهور) به اعتراف خود او !