حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

فرشید شرفی | پژوهشگر قرآن، حدیث، کلام و ادیان و مذاهب

* به علت کمبود وقت از ترجمه ی متون درخواستی جدا معذوریم

* شبهات و سوالات علمی خود را در قسمت نظرات ارسال کنید تا در صف سوالات قرار گرفته و به آن پاسخ داده شود (به سؤالات تکراری به هیچ وجه پاسخ داده نمی شود)

* برای دسترسی آسان به موضوعات مورد نظرتان، از قسمت " طبقه بندی موضوعی " استفاده کنید

* در صورت خرابی و یا لود نشدن تصاویر و مطالب به ما اطلاع دهید

* نقل و درج مطالب موجود در وبلاگ به نام شخص یا مؤسسه ای خاص در هر تارنمای اینترنتی و غیر از آن شرعا حرام می باشد (نقل همراه با ذکر منبع یا بدون اشاره به شخص و مؤسسه ای خاص جایز می باشد)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

پاسخ به شبهه ی خواستگاری حضرت علی (ع) از دختر ابوجهل بر اساس روایات شیعه


مقدمه


یکی از افسانه های تاریخی که مخالفین شیعه آن را به عنوان یکی از حقائق در کتب خویش مطرح کرده اند ماجرای خواستگاری حضرت علی (ع) از دختر ابوجهل و در نتیجه ناراحتی و غضب حضرت زهراء (س) می باشد.


جدای از آن که ادله ی فراوانی در نقد و رد این خبر کذب تاریخی بر اساس کتب مخالفین وجود دارد، در این مطلب قصد داریم تا به ادعای مخالفین شیعه در مورد ورود این خبر در مصادر شیعه سخن بگوییم.


مخالفان شیعه مدعی آن هستند که این روایت در کتب شیعه نیز وارد شده و در نتیجه شیعیان بایستی آن را بپذیرند.


طرح شبهه


بر اساس روایات شیعه، حضرت علی (ع) از دختر ابوجهل خواستگاری کرده و موجبات ناراحتی و نارضایتی و غضب حضرت زهراء (س) را فراهم کرده اند.


پاسخ به شبهه


ابتدا روایت مورد استناد مخالفین شیعه را نقل می کنیم:


حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ وَ زِیَادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالا أَتَى رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ یَرْحَمُکَ اللَّهُ هَلْ تُشَیَّعُ الْجَنَازَةُ بِنَارٍ وَ یُمْشَى مَعَهَا بِمِجْمَرَةٍ أَوْ قِنْدِیلٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا یُضَاءُ بِهِ قَالَ فَتَغَیَّرَ لَوْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ ذَلِکَ وَ اسْتَوَى جَالِساً ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ جَاءَ شَقِیٌّ مِنَ الْأَشْقِیَاءِ إِلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهَا أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ عَلِیّاً قَدْ خَطَبَ بِنْتَ أَبِی جَهْلٍ فَقَالَتْ حَقّاً مَا تَقُولُ فَقَالَ حَقّاً مَا أَقُولُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَدَخَلَهَا مِنَ الْغَیْرَةِ مَا لَا تَمْلِکُ نَفْسَهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى کَتَبَ عَلَى النِّسَاءِ غَیْرَةً وَ کَتَبَ عَلَى الرِّجَالِ جِهَاداً وَ جَعَلَ لِلْمُحْتَسِبَةِ الصَّابِرَةِ مِنْهُنَّ مِنَ الْأَجْرِ مَا جَعَلَ لِلْمُرَابِطِ الْمُهَاجِرِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ فَاشْتَدَّ غَمُّ فَاطِمَةَ مِنْ ذَلِکَ وَ بَقِیَتْ مُتَفَکِّرَةً هِیَ حَتَّى أَمْسَتْ وَ جَاءَ اللَّیْلُ حَمَلَتِ الْحَسَنَ عَلَى عَاتِقِهَا الْأَیْمَنِ وَ الْحُسَیْنَ عَلَى عَاتِقِهَا الْأَیْسَرِ وَ أَخَذَتْ بِیَدِ أُمِّ کُلْثُومٍ الْیُسْرَى بِیَدِهَا الْیُمْنَى ثُمَّ تَحَوَّلَتْ إِلَى حُجْرَةِ أَبِیهَا فَجَاءَ عَلِیٌّ فَدَخَلَ حُجْرَتَهُ فَلَمْ یَرَ فَاطِمَةَ فَاشْتَدَّ لِذَلِکَ غَمُّهُ وَ عَظُمَ عَلَیْهِ وَ لَمْ یَعْلَمِ الْقِصَّةَ مَا هِیَ فَاسْتَحَى أَنْ یَدْعُوَهَا مِنْ مَنْزِلِ أَبِیهَا فَخَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ یُصَلِّی فِیهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَمَعَ شَیْئاً مِنْ کَثِیبِ الْمَسْجِدِ وَ اتَّکَأَ عَلَیْهِ فَلَمَّا رَأَى النَّبِیُّ ص مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ أَفَاضَ عَلَیْهَا مِنَ الْمَاءِ ثُمَّ لَبِسَ ثَوْبَهُ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَلَمْ یَزَلْ یُصَلِّی بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ کُلَّمَا صَلَّى رَکْعَتَیْنِ دَعَا اللَّهَ أَنْ یُذْهِبَ مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ وَ الْغَمِّ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَ هِیَ تَتَقَلَّبُ وَ تَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ فَلَمَّا رَآهَا النَّبِیُّ ص أَنَّهَا لا یُهَنِّیهَا النَّوْمُ وَ لَیْسَ لَهَا قَرَارٌ قَالَ لَهَا قُومِی یَا بُنَیَّةِ فَقَامَتْ فَحَمَلَ النَّبِیُّ ص الْحَسَنَ وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَیْنَ وَ أَخَذَتْ بِیَدِ أُمِّ کُلْثُومٍ فَانْتَهَى إِلَى عَلِیٍّ ع وَ هُوَ نَائِمٌ فَوَضَعَ النَّبِیُّ ص رِجْلَهُ عَلَى رِجْلِ عَلِیٍّ فَغَمَزَهُ وَ قَالَ قُمْ یَا أَبَا تُرَابٍ فَکَمْ سَاکِنٍ أَزْعَجْتَهُ ادْعُ لِی أَبَا بَکْرٍ مِنْ دَارِهِ وَ عُمَرَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ طَلْحَةَ فَخَرَجَ عَلِیٌّ فَاسْتَخْرَجَهُمَا مِنْ مَنْزِلِهِمَا وَ اجْتَمَعُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَلِیُّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی وَ مَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی قَالَ فَقَالَ عَلِیٌّ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَا دَعَاکَ إِلَى مَا صَنَعْتَ فَقَالَ عَلِیٌّ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً مَا کَانَ مِنِّی مِمَّا بَلَغَهَا شَیْ‏ءٌ وَ لَا حَدَّثَتْ بِهَا نَفْسِی فَقَالَ النَّبِیُّ صَدَقْتَ وَ صَدَقَتْ فَفَرِحَتْ فَاطِمَةُ ع بِذَلِکَ وَ تَبَسَّمَتْ حَتَّى رُئِیَ ثَغْرُهَا فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ إِنَّهُ لَعَجَبٌ لِحِینِهِ مَا دَعَاهُ إِلَى مَا دَعَانَا هَذِهِ السَّاعَةَ قَالَ ثُمَّ أَخَذَ النَّبِیُّ ص بِیَدِ عَلِیٍّ فَشَبَّکَ أَصَابِعَهُ بِأَصَابِعِهِ فَحَمَلَ النَّبِیُّ ص الْحَسَنَ وَ حَمَلَ الْحُسَیْنَ عَلِیٌّ وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ أُمَّ کُلْثُومٍ وَ أَدْخَلَهُمُ النَّبِیُّ بَیْتَهُمْ وَ وَضَعَ عَلَیْهِمْ قَطِیفَةً وَ اسْتَوْدَعَهُمُ اللَّهَ ثُمَّ خَرَجَ وَ صَلَّى بَقِیَّةَ اللَّیْلِ ...


الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (المتوفى 381هـ)، علل الشرائع، ج1، صص185-189، ح2، الناشر: منشورات کتاب فروشى داورى‏ - قم، الطبعة: الأولى، 1385 هـ - 1966 م.


حدیث کرد ما را على بن احمد، گفت: حدیث کرد ما را ابو العباس احمد بن محمّد بن یحیى از عمرو بن مقدام و زیاد بن عبد اللَّه، گفتند: مردى خدمت امام صادق علیه السّلام آمد و به او گفت: خدا رحمت کند، آیا مى‏شود جنازه را در نور آتش تشییع کرد و یا با آتش و قندیل و یا چیز دیگرى که روشنایى مى‏دهد، همراه جنازه رفت؟ گفت: رنگ امام صادق علیه السّلام از این سخن دگرگون شد و مرتّب نشست، و سپس گفت: شقیّى از اشقیا به نزد فاطمه دختر پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله آمد و به او گفت: آیا مى‏دانى که على علیه السّلام از دختر ابو جهل خواستگارى کرده است؟ فاطمه گفت: حقیقت را مى‏گویى؟ آن مرد سه بار گفت: آنچه مى‏گویم حقیقت است. پس غیرت فاطمه تحریک شد به طورى که نتوانست مالک احساسات خود شود و این بدان جهت بود که خداوند براى زنان غیرت و براى مردان جهاد را نوشته است و براى زنانى که خویشتن دارى و صبر کنند پاداش کسى را که نگهبان مرزها و مهاجر در راه خدا باشد نوشته است.


گفت: اندوه فاطمه از این جریان بیشتر شد و او در اندیشه بود، تا اینکه شب شد و او شبانه حسن را در شانه راست و حسین را در شانه چپ خود قرار داد و دست چپ ام کلثوم را به دست خود گرفت و به خانه پدرش رفت، و پس على علیه السّلام آمد و وارد خانه شد و فاطمه علیها السّلام را ندید و از این جهت به شدّت اندوهگین شد و بر او گران آمد، در حالى که نمى‏دانست که قضیّه از چه قرار است. او از اینکه فاطمه را از خانه پدرش صدا بزند، خجالت مى‏کشید، پس به مسجد در آمد و به تعدادى که خدا مى‏خواست نماز خواند و پس از آن مقدارى از ریگ‏هاى مسجد را جمع کرد و بر آن تکیه داد.


چون پیامبر اندوه فاطمه را دید قدرى آب به او داد، سپس لباسش را پوشید و وارد مسجد شد، او همچنان نماز مى‏خواند و در حال رکوع و سجود بود و هر گاه که‏ دو رکعت نماز مى‏خواند، از خدا مى‏خواست که اندوه فاطمه را برطرف کند، چون وقتى از پیش او بیرون آمد او بسیار ناراحت بود.


زیرا پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فاطمه را دید که خواب به چشمش نمى‏رود و آرام و قرار ندارد، به او گفت: دخترم برخیز و او برخاست و پیامبر حسن را برداشت و فاطمه حسین را برداشت و دست ام کلثوم را گرفت تا اینکه نزد على علیه السّلام رسیدند، پیامبر پاى خود را روى پاى على گذاشت و او را بیدار کرده و گفت: برخیز اى ابو تراب که دل آرامى را بى‏قرار ساخته‏اى. ابو بکر را از خانه‏اش و عمر را از مجلسش و نیز طلحه را صدا بزن، على (ع) بیرون رفت و آنها را از منزل‏هایشان صدا زد و همگى نزد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله گرد آمدند. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله گفت: اى على! آیا نمى‏دانى که فاطمه پاره تن من است و من از او هستم؟ هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و هر کس مرا اذیّت کند خدا را اذیّت کرده و هر کس او را پس از مرگ من اذیّت کند مانند این است که در حال حیات من اذیّت کرده است و هر کس او را در حال حیات من اذیّت کند مانند این است که او را پس از مرگ من اذیّت کرده است.


مى‏گوید: على علیه السّلام گفت: آرى، اى پیامبر خدا. پیامبر گفت: پس چه چیزى باعث شد که آن کار را کردى؟ على گفت: سوگند به کسى که تو را به حقّ به پیامبرى برگزید آنچه به او رسیده، هرگز از من واقع نشده است و حتى فکر آن را هم به خود راه نداده‏ام. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: راست گفتى، راست گفتى. پس فاطمه علیها السّلام خوشحال شد و تبسّمى کرد، به طورى که دندان‏هایش دیده شد. پس یکى از آن دو نفر به رفیقش گفت: جاى تعجّب است، ما را در این وقت براى چه خواسته بود؟


سپس پیامبر دست على را گرفت و انگشتانش را به انگشتان او چسبانید و پیامبر حسن را برداشت و على حسین را و فاطمه ام کلثوم را و پیامبر آنها را به خانه خود آورد و قطیفه‏اى انداخت و آنها را به خدا سپرد و بیرون آمد و بقیه شب را به نماز ایستاد ... (ترجمه ی استاد ذهنی تهرانی)


اولا: این روایت از جهت سندی محل اشکال است.به عنوان نمونه «احمد بن محمد بن یحیی» مجهول است.


ثانیا: اگر به متن روایت دقت کنیم در می یابیم که این روایت نه تنها موید خواستگاری حضرت علی (ع) از دختر ابوجهل نمی باشد بلکه قویا این ادعا را رد می کند و اشاره می کند که این تنها تهمتی از سوی یک انسان شقی بوده است:


شقیّى از اشقیا به نزد فاطمه دختر پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله آمد و به او گفت: آیا مى‏دانى که على علیه السّلام از دختر ابو جهل خواستگارى کرده است؟ ... على گفت: سوگند به کسى که تو را به حقّ به پیامبرى برگزید آنچه به او رسیده، هرگز از من واقع نشده است و حتى فکر آن را هم به خود راه نداده ‏ام. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: راست گفتى، راست گفتى.پس فاطمه علیها السّلام خوشحال شد و تبسّمى کرد، به طورى که دندان‏هایش دیده شد ...


ثالثا: در بخش نخست این روایت طولانی (همان بخشی که به ماجرای تهمت خواستگاری حضرت علی (ع) از دختر ابوجهل می پردازد) موارد قابل توجهی وجود دارد که در مخالفت تمام و کمال نه فقط با معتقدات شیعی که با اوصاف یک مؤمن عادی می باشد.مثلا:


- حضرت زهراء (س) به جای اعتماد کامل به امیرالمؤمنین (ع)، ادعای دروغ و تهمت یک فرد شقی را باور کرده و بدون حتی اندکی تحقیق بر اساس آن عمل کرده اند و از حضرت علی (ع) اندوهگین شده اند! حال آن که بسیاری از زنانی که حتی مسلمان و مومن هم نیستند به دلیل محبت و علاقه ای که به همسرشان دارند در برابر چنین شایعاتی حداقل به تحقیق می پردازند و در قدم اول آن را قبول نمی کنند! چگونه ممکن است سرور زنان اهل بهشت اینگونه نسنجیده عمل کنند؟!


- پیامبر (ص) نیز بدون هیچ تحقیق و بررسی این شایعه و تهمت را باور کرده و بر اساس آن قضاوت کرده اند و امیرالمومنین (ع) را مورد بازخواست قرار داده اند! حال آن که مومنان در چنین مواقعی قبل از قضاوت در مورد هر مساله ای به تحقیق و بررسی دقیق پرداخته و سپس حکم می کنند.حال چگونه ممکن است چنین رفتاری به رسول الله (ص) نسبت داده شود که عجولانه و بدون تحقیق قضاوت کرده و حکم صادر کنند؟!


- پیامبر (ص) به منظور حل یک مشکل خانوادگی و خصوصی، ابوبکر و عُمَر و طلحه را خبر می کنند و در مقابل آنان بر اساس یک تهمت، امیرالمومنین را بازخواست می کنند! بدیهی است که چنین رفتاری حتی از مسلمانان عادی هم سر نمی زند و هیچ تطابقی با سیره و اخلاق نبی مکرم اسلام (ص) ندارد.


همه ی این ها در حالی است که نمی توانیم صدور چنین اعمال و رفتاری را از مومنان حقیقی قبول کنیم و از این روست که بایستی این عبارات و این بخش از روایت مردود شمارده شود.


رابعا: آیت الله محمد جواد ذهنی تهرانی در مورد این روایت می نویسند:


قسمت اول این حدیث با این مضمون از احادیث اهل سنت است و آنها این جریان را در بسیارى از کتاب‏هاى حدیثى خود حتى در بعضى از صحاح آورده‏اند، ولى در کتب حدیثى شیعه با جستجوى فراوانى که کردیم در جاى دیگرى جز این کتاب آن را نیافتیم و حتى خود شیخ صدوق علیه الرحمه این حدیث را در کتاب‏هاى حدیثى دیگرش نقل نکرده است. البته این حدیث به نقل از همین کتاب (علل الشرائع) در بحار ج 43 ص 201 نیز آمده است.


با توجه به شرح حال راویانى که شیخ صدوق این حدیث را از آنان نقل کرده، این حدیث ضعیف مى‏باشد، چون احمد بن محمد بن یحیى که این حدیث را نقل کرده، مجهول است (معجم رجال الحدیث آیة اللَّه خوئى ج 3 ص 122) و از آن گذشته در طریق شیخ صدوق به عمرو بن مقدام، شخصى به نام حکم بن مسکین قرار دارد که البته نام او در اینجا نیامده و او نیز توثیق نشده است. و طریق صدوق به عمرو بن مقدام ضعیف است (معجم رجال الحدیث ج 14 ص 82) و نام زیاد بن عبد اللَّه که یکى از راویان حدیث است در هیچ کتاب رجالى عنوان نشده است. حدیثى که سندش چنین باشد، از درجه اعتبار ساقط است. و اما از نظر مضمون نیز این حدیث اعتبارى ندارد و آن از شأن پیامبر و على و فاطمه به دور است و مرحوم سید مرتضى آن را خبرى باطل و مجعول دانسته و گفته است: کسانى که آن را جعل کرده‏اند دشمنان على (ع) و اهل بیت بوده‏اند، سپس به تفصیل به رد مضمون آن پرداخته است (تنزیه الأنبیاء ص 218) و نیز سید بحر العلوم طى اشعارى، این جریان را باطل دانسته و جاعلان آن را متهم کرده است (مقدمه الفوائد الرجالیه ج 1 ص 88)


ذهنی تهرانی، محمد جواد (متوفای 1381 خورشیدی)، ترجمه ی علل الشرائع، ج1، ص605، ناشر: انتشارات مومنین، چاپ: اول، 1380 خورشیدی.


نتیجه


الف) روایت مورد استناد مخالفان از جهت سندی و متنی فاقد ملاک ها و اعتبار لازم است.


ب) متن روایت هیچ دلالتی بر مطلوب مخالفان نداشته و اتفاقا مخالف آن را ثابت می کند.


مطلب مرتبط:


بن عثیمین (عالم سرشناس وهابی - سَلَفی): ماجرای خواستگاری علی بن ابی طالب از دختر ابوجهل دروغ است!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Flag Counter