حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

فرشید شرفی | پژوهشگر قرآن، حدیث، کلام و ادیان و مذاهب

* به علت کمبود وقت از ترجمه ی متون درخواستی جدا معذوریم

* شبهات و سوالات علمی خود را در قسمت نظرات ارسال کنید تا در صف سوالات قرار گرفته و به آن پاسخ داده شود (به سؤالات تکراری به هیچ وجه پاسخ داده نمی شود)

* برای دسترسی آسان به موضوعات مورد نظرتان، از قسمت " طبقه بندی موضوعی " استفاده کنید

* در صورت خرابی و یا لود نشدن تصاویر و مطالب به ما اطلاع دهید

* نقل و درج مطالب موجود در وبلاگ به نام شخص یا مؤسسه ای خاص در هر تارنمای اینترنتی و غیر از آن شرعا حرام می باشد (نقل همراه با ذکر منبع یا بدون اشاره به شخص و مؤسسه ای خاص جایز می باشد)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

ابن حجر عسقلانی و شمس الدین سخاوی (از علمای سرشناس اهل سنت): تقی الدین مقریزی (عالم اهل سنت) سارق علمی است و برخی آثارش را از دیگران سرقت کرده است!

یکی از اعمال زشت و ناپسند در عرصه ی تالیف و تحقیق، سرقت علمی می باشد که فرد با اخذ آثار دیگران به صورت کامل یا ناقص، آن را به نام خود منتشر می کند.


بسیاری از علمای اهل سنت به اعتراف گروهی دیگر از علمای اهل سنت مبتلا به این عمل زشت بوده اند و بخش قابل توجهی از آثارشان در حقیقت سرقت علمی از دیگران می باشد!


شمس الدین سخاوی (عالم سرشناس اهل سنت) در کتاب «الاعلان بالتوبیخ» می نویسد:


قال لنا شیخنا انه ظفر به مسودة لجاره الشهاب أحمد بن عبد الله بن الحسن الأوحدی بل کان بیض بعضه، فأخذها وزاد علیه زیادات، ونسبها لنفسه.


السخاوی، شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد (المتوفى 902 هـ)، الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، ص279، تحقیق: فرانز روزنثال/الدکتور صالح أحمد العلی، الناشر: دار الکتب العلمیة.


استادمان (ابن حجر عسقلانی) گفت که تقی الدین مقریزی به چرک نویسی از همسایه و همجوارش احمد بن عبد الله اوحدی دست یافت و بخشی از آن پاک نویس شده بود و مقریزی آن را برداشت و زیاداتی به آن افزود و آن اثر را به خودش نسبت داد.


همچنین شمس الدین سخاوی از قول خودش نیز دست کم در دو موضع از کتابش «الضوء اللامع» به این سرقت علمی تقی الدین مقریزی اشاره می کند:


وَکتب مسودة کَبِیرَة لخطط مصر والقاهرة تَعب فِیهَا وَأفَاد وأجاد وبیض بَعْضهَا فبیضها التقی المقریزی ونسبها لنَفسِهِ مَعَ زیادات .....


السخاوی، شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد (المتوفى 902 هـ)، الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، ج1، ص358و359، الناشر: دار الجیل.


احمد بن عبد الله بن حسن اوحدی چرک نویس مفصلی در مورد سرزمین مصر و قاهره نوشت و در تالیف آن زحمت کشید و مطالب مفید و خوبی را گردآوری کرد و بخشی از آن پاک نویس شده بود و تقی الدین مقریزی آن را پاک نویس کرد و با افزودن زیاداتی آن اثر را به خودش نسبت داد .....


وَأقَام بِبَلَدِهِ عاکفا على الِاشْتِغَال بالتاریخ حَتَّى اشْتهر بِهِ ذکره وَبعد فِیهِ صیته وَصَارَت لَهُ فِیهِ جملَة تصانیف کالخطط للقاهرة وَهُوَ مُفِید لکَونه ظفر بمسودة الأوحدی کَمَا سبق فِی تَرْجَمته فَأَخذهَا وزادها زَوَائِد غیر طائلة .....


السخاوی، شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد (المتوفى 902 هـ)، الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، ج2، ص22، الناشر: دار الجیل.


تقی الدین مقریزی در حالی که مشغول به تاریخ نگاری بود در سرزمینش اقامت گزید تا این که در تاریخ به شهرت سید و آوازه اش همه جا پیچید و در زمینه ی تاریخ صاحب تالیفاتی شد مانند کتاب «خطط قاهره»  که کتابی مفید است و وی  همانطور که در شرح حال احمد بن عبد الله اوحدی گذشت به چرک نویس او دست یافت و آن را برداشت و زیاداتی نه چندان طولانی به آن افزود .....


مطلب مرتبط:


سیوطی (عالم بزرگ اهل سنت): شمس الدین سخاوی (عالم سرشناس اهل سنت) سارق علمی است و آثار دیگران را به نام خود منتشر می کند!

سلسله سرقت های علمی سید کمال حیدری




نظرات  (۱)

سلام

ابن تیمیه و دهلوی شبهه ی مهمی در رابطه با معنای نفس در آیه ی مباهله مطرح کرده اند که متأسفانه پاسخ مناسبی برایش نیافتم.

پاسخ شما چیست؟

شبهه ی ابن تیمیه:

مى گوییم: قبول نداریم که براى معناى نفس وجهى جز مساوات وجود نداشته باشد، بلکه دلیلى بر این ادعا وجود ندارد و حمل آن بر این معنا ممتنع است، زیرا احدى با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم مساوى نیست، نه على ]علیه السلام[ و نه غیر او.
علاوه بر موارد بالا، این لفظ در لغت عرب نیز اقتضاى مساوات ندارد. خداى تعالى در داستان اِفک مى فرماید: (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقالُوا هذا إِفْکٌ مُبینٌ); چرا هنگامى که آن ]تهمت بزرگ[ را شنیدید، مردان و زنان مؤمن درباره خود گمان نیک نبردند و نگفتند این تهمتى آشکار ]از سوى منافقان[ است؟ در داستان بنواسرائیل نیز مى فرماید: (فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ); به سوى آفریننده خویش باز گردید و خودتان را بکشید و این در پیشگاه آفریدگارتان براى شما بهتر است. به عبارت دیگر برخى از شما بعضى دیگر را مى کشند و نفس در این آیه مساوات را ثابت نمى کند و در واقع این گونه نیست عبادت کننده گوساله، با کسى که آن را عبادت نکرده مساوى باشد.
هم چنین آنجا که خداوند مى فرماید: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ»; یعنى بعضى از شما برخى دیگر را نکشید، هر چند با یکدیگر مساوى نیستند.
و خداى تعالى مى فرماید: (وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ); یعنى برخى از شما از بعض دیگر بدگویى نکند و بر او طعن نزده و عیب جویى نکند که این نهى شامل همه مؤمنان مى شود که برخى از ایشان به برخى دیگر طعن نزنند، با این که آن ها در احکام و فضیلت مساوى نیستند و ظالم هم چون مظلوم و إمام هم چون مأموم نیست.
و از همین باب است آیه شریفه (ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ); یعنى بعضى از شما برخى دیگر را مى کشد.
و اگر واژه نفس در آیه (وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ)، مانند این واژه در آیه «وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ...» و آیه (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا) و آیاتى از این قبیل باشد، در این آیات تساوى ثابت نمى شود، بلکه بر خلاف آن تساوى ممتنع است. از همین قبیل است (وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ) در این آیه، عدم تساوى بیشتر دلالت دارد بر تساوى.
بلکه این لفظ دلالت مى کند بر مجانست و مشابهت با اشتراک در برخى امور تحقق مى یابد; مانند اشتراک در ایمان، چرا که مؤمنان در ایمان باهم برابرند و مراد از نفس در آیه (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا) و آیه (وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ) همین است.
و مشابهت با اشتراک در دین نیز تحقق مى یابد، هر چند که در بین آنان منافق نیز وجود دارد; مانند اشتراک مسلمانان در اسلام ظاهرى و چنان چه افزون بر اینها اشتراک در نسب هم باشد، تأکید در مشابهت بیشتر مى شود و قوم حضرت موسى به همین اعتبار (أَنْفُسَنا) هستند.
اما در آیه (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا)، (أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ); یا منظور مردانى که در دین و نسب از جنس ما هستند و مردانى که از جنس شما هستند، و یا مقصود تنها تجانس در قرابت است، چرا که مى فرماید: «أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ»; از آن پس اولاد، زنان و مردانى را ذکر مى کند که از این مطلب استنباط مى شود که نزدیکان به ما، مردان، زنان، اولاد و بستگان را اراده کرده است و بر همین اساس حسن و حسین علیهما السلام را از فرزندان، فاطمه سلام الله علیها را از زنان و على علیه السلام را از مردان فرا خواند و نزد پیامبر خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم در نسبت احدى نزدیکتر از این افراد نبود و آنان کسانى هستند که پیامبر کساء را بر سر آنان قرار داد.

شبهه ی دهلوی:

و نیز نفس به معنا قریب و هم نسب و هم دین و هم ملت آمده است قوله تعالى (یخرجون أنفسهم من دیارهم)1، أى اهل دینهم (وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ)2، (فلَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا).3
پس حضرت امیر را چون اتصال نسبت و قرابت و مصاهرت و اتحاد دین وملّت و کثرت معاشرة و الفت بحدى بود که «علىّ منّی وأنا من علی» در حق او ارشاد شد، اگر به نفس تعبیر فرمایند چه بعید است «فلا یلزم المساواة کما لا یلزم فی الآیات المذکورة»

پاسخ:
وعلیکم السلام

برخی از علماء به شبهات ابن تیمیه در باب آیه ی مباهله به صورت کامل پاسخ داده اند.

به عنوان نمونه پاسخ آیت الله میلانی از دید بنده کافی و وافی هست:

کان هذا نص کلام ابن تیمیّة فی مسألة المباهلة، وقد جاء فیه:
1- الاعتراف بصحة الحدیث.
وفیه ردّ على المشکّکین فی صحته وثبوته عن رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم.
2- الإعتراف باختصاص القضیّة بالأربعة الأطهار.
وفیه ردّ على المنحرفین عن أهل البیت علیهم السلام، المحرّفین للحدیث بنقص «علیّ» منهم أو زیادة غیرهم علیهم!!
3- الإعتراف بأنّهم هم الّذین أدار علیهم الکساء.
وفیه ردّ على من زعم دخول غیرهم فی آیة التطهیر، بل فیه دلالة على تناقض ابن تیمیّة، لزعمه- فی موضع من منهاجه، دخول الأزواج أخذاً بالسیاق، کما تقدّم فی مبحث تلک الآیة.
4- الإعتراف بأنّ فی المباهلة نوع فضیلة لعلی.
وفیه ردٌّ على من یحاول إنّکار ذلک.
ثمّ إنّ ابن تیمیة ینکر دلالة الحدیث على الإمامة مطلقاً بکلام مضطرب مشتمل على التهافت، وعلى جواب- قال الدهلوی عنه-: هو من کلام النواصب!!
* فأوّل شی‏ء قاله هو: إنّ أحداً لا یساوی رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وسلّم.
ونحن أیضاً نقول: إنّ أحداً لا یساویه لولا الآیة والأحادیث القطعیّة الواردة عنه، کقوله صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم: «علیٌّ منّی وأنا من علیّ، وهو ولیّکم بعدی» وقوله- فی قصة البراءة-: «لا یؤدّی عنّی إلّاأنا أو رجل منی»
وقوله صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم- لوفد ثقیف-: «لَتُسلِمنّ أو لأبعثنّ علیکم رجلًا منی- أو قال: نفسی- لیضربنّ أعناقکم ولیسبین ذراریکم، ولیأخذنّ أموالکم» قال عمر: فواللَّه ما تمنّیت الإمارة إلّایومئذ، فجعلت أنصب صدری رجاء أن یقول: هو هذا، فالتفت إلى علی فأخذ بیده وقال: «هو هذا، هو هذا».
وقوله صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم منزّلًا إیّاه منزلة نفسه: «إنّ منکم من یقاتل على تأویل القرآن کما قاتلت على تنزیله» فاستشرف له أبو بکر وعمر وغیرهما، کلّ یقول: أنا هو؟ قال: لا، ثمّ قال: «وکنْ خاصف النعل» وکان قد أعطى علیّاً نعله یخصفها.
إلى غیر ذلک من الأحادیث، وقد سبق ذکر بعضها أیضاً.
فإذا کان هذا قول اللَّه وکلام الرسول، فماذا نفعل نحن؟!
ثمّ إنّه أنکر دلالة لفظ «الأنفس» على «المساواة» فی لغة العرب، فقال بأنّ المراد منه فی الآیة هو من یتّصل بالقرابة واستشهد لذلک بآیات من القرآن.
لکنْ ماذا یقول ابن تیمیّة فی الآیات التی وقع فیها المقابلة بین «النفس» و «الأقرباء» کما فی قوله تعالى: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً» وقوله: «الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ» فکذلک آیة المباهلة.
غیر أنّ «النفس» فی الآیتین المذکورتین مستعملة فی نفس الإنسان على وجه الحقیقة، أمّا فی آیة المباهلة فهی مستعملة- لتعذّر الحقیقة- على وجه المجاز لمن نُزِّل بمنزلة النفس، وهو علیّ علیه السلام، للحدیث القطعی الوارد فی القضیّة.
* ثمّ إنّه أکّد کون أخذ الأربعة الأطهار علیهم السلام لمجرّد القرابة، بإنّکار الاستعانة بهم فی الدعاء، فقال: «لم یکن المقصود إجابة الدعاء، فإنّ دعاء النبی وحده کافٍ»!
لکنّه اجتهاد فی مقابلة النصّ، فقد روى القوم أنّه صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم قال لهم: «إذا أنا دعوت فأمّنوا»، وأنّه قد عرف أُسقف نجران ذلک حیث قال: «إنّی لأرى وجوهاً لو شاء اللَّه أنْ یزیل جبلًا من مکانه لأزاله بها» أو: «لو سألوا اللَّه أنْ یزیل جبلًا من مکانه لأزاله بها».
* ثمّ قال ابن تیمیّة: «لم یکن المقصود دعوة من دعاه لإجابة دعائه، بل لأجل المقابلة بین الأهل والأهل... فإنّ المقصود أن أولئک یأتون بمن یشفقون علیه طبعاً کأبنائهم ونسائهم ورجالهم.
وذا کلام النواصب... کما نص علیه الدهلوی فی عباراته الآتیة.
وحاصل کلامه: أنّه إنّما دعاهم لکونهم أقرباءه فقط، على ما کان علیه المتعارف فی المباهلة، فلا مزیّة لمن دعاه أبداً، فلا دلالة فی الآیة على مطلوب الشیعة أصلًا، لکنّهم کالنصارى‏...!
لکنّه یعلم بوجود الکثیرین من أقربائه- من الرجال والنساء- وعلى رأسهم عمه العبّاس، فلو کان التعبیر بالنفس لمجرّد القرابة لدعا العبّاس‏ وأوّلًاده وغیرهم من بنی هاشم!
فیناقض نفسه ویرجع إلى الإعتراف بمزیّةٍ لمن دعاهم، وأنّ المقام لیس مقام مجرّد القرابة...!! انظر إلى کلامه:
 «ولم یکن النبیّ صلّى اللَّه علیه وسلّم قد بقی من أعمامه إلّاالعباس، والعباس لم یکن من السابقین الأوّلین، ولا کان له به اختصاص کعلیّ، وأمّا بنو عمّه فلم یکن فیهم مثل علیّ... فتعین علیٌّ رضی اللَّه عنه، وکونه تعیّن للمباهلة إذ لیس فی الأقارب من یقوم مقامه لا یوجب... بل له بالمباهلة نوع فضیلة...».
إذن!! لا بدّ فی المباهلة من أن یکون المباهَل به صاحب مقامٍ یمتاز به من غیره، ویقدّمه على من سواه، وقد ثبت ذلک لعلیّ علیه السلام بحیث ناسب أنْ یأمر اللَّه ورسوله بأنْ یعبّر عنه لأجله بأنّه نفسه، وهذا هو المقصود من الإستدلال بالآیة المبارکة، وبه یثبت المطلوب.
فانظر کیف اضطربت کلمات الرجل وناقض نفسه!!
غیر أنّه بعد الاعتراف بالفضیلة تأبى نفسه السکوت علیها، وإذْ لا یمکنه دعوى مشارکة زید وعمر وبکر...!! معه فیها کما زعم ذلک فی غیر موضع من کتابه فیقول:
 «وهی مشترکة بینه وبین فاطمة وحسن وحسین...».
وهکذا قال- فی موضعٍ من کتابه- حول آیة التطهیر لمّا لم یجد بُدّاً من الإعتراف باختصاصها بأهل البیت...
لکنّه غفل أو تغافل أن هذه المشارکة لا تضرّ باستدلال الشیعة بل تنفع، إذ تکون الآیة من جملة الدلائل القطعیّة على أفضلیّة بضعة النبیّ فاطمة وولدیه الحسنین علیهم السلام من سائر الصحابة عدا أمیر المؤمنین‏ علیه السلام- کما دل على ذلک حدیث: «فاطمة بضعة منی...» وقد بینّا ذلک سابقاً- فعلیّ هو الإمام بعد رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وسلّم بالآیة المبارکة والحدیث القطعی الوارد فی شأن نزولها.
وقال أبو حیّان:
 «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ».
أی: یدع کلٌّ منی ومنکم أبناءه ونساءه ونفسه إلى المباهلة. وظاهر هذا أنّ الدعاء والمباهلة بین المخاطب ب «قل» وبین من حاجّه، وفُسّر على هذا الوجه (الأبناء) بالحسن والحسین، وبنساءه فاطمة، والأنفس بعلیّ.
قاله الشعبی. ویدلّ على أنّ ذلک مختصٌّ بالنبیّ مع من حاجّه ما ثبت فی صحیح مسلم من حدیث سعد بن أبی وقّاص، قال: لما نزلت هذه الآیة «تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ» دعا رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وسلّم فاطمة وحسناً وحسیناً، فقال: اللّهمّ هؤلاء أهلی.
وقال قوم: المباهلة کانت علیه وعلى المسلمین، بدلیل ظاهر قوله «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ» على الجمع، ولمّا دعاهم دعا بأهله الّذین فی حوزته، ولو عزم نصارى نجاران على المباهلة وجاءوا لها لأمر النبیّ صلّى اللَّه علیه وسلّم المسلمین أن یخرجوا بأهالیهم لمباهلتهم.
وقیل: المراد ب «أَنْفُسَنا» الإخوان. قاله ابن قتیبة. قال تعالى: «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ» أی: إخوانکم.
وقیل: أهل دینه. قاله أبو سلیمان الدمشقی.
وقیل: الأزواج.
وقیل: أراد القرابة القریبة. ذکرها علی بن أحمد النیسابوری.
قال أبو بکر الرازی: وفی الآیة دلیل على أن الحسن والحسین إبنارسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وسلّم.
وقال أبو أحمد ابن علّان: کانا إذ ذاک مکلَّفین، لأنّ المباهلة عنده لا تصحّ إلّامن مکلّف.
وقد طوّل المفسّرون بما رووا فی قصّة المباهلة، ومضمونها: أنّه دعاهم إلى المباهلة وخرج بالحسن والحسین وفاطمة وعلی إلى المیعاد، وأنّهم کفّوا عن ذلک ورضوا بالإقامة على دینهم، وأن یؤدّوا الجزیة، وأخبرهم أحبارهم أنّهم إن باهلوا عُذّبوا وأخبر هو صلّى اللَّه علیه وسلّم أنّهم إنْ باهلوا عُذّبوا، وفی ترک النصارى الملاعنة لعلمهم بنبوّته شاهد عظیم على صحّة نبوّته.
قال الزمخشری: فإنْ قلت...»
أقول:
لعلّ تقدیمه حدیث مسلم عن سعدٍ فی أنّ المراد من «أَنْفُسَنا» هو علیٌّ علیه السلام... یدلّ على ارتضائه لهذا المعنى... لکنّ الحدیث جاء فی الکتاب محرّفاً بحذف «علیّ»!!
ولیته لم یذکر الأقاویل الأُخرى، فإنّها کلّها هواجس نفسانیّة وإلقاءات شیطانیّة، لا یجوز إیرادها بتفسیر الآیات القرآنیة.
لکن یظهر منه الإعتماد على هذه الأقوال!! حین ینفی بها الإجماع على أنّ المراد من «أَنْفُسَنا» هو علی علیه السلام، لیبطل استدلال الشیخ الحمصی بالآیة على أفضلیة الإمام على سائر الأنبیاء، کما سیأتی.
المیلانی، السید علی (معاصر)، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج20،صص 282 – 294، چاپخانه : مهر، الطبعة الأولى: 1414 هـ .

نکته ای که بد نیست در مورد استدلال ابن تیمیه به برخی آیات قرآن در مورد کلمه ی «نفس» مختصرا به آن اشاره کنیم آن است که استعمال کلمه ی «نفس» در این آیه ی شریفه در معنای «قرابت» امری است بعید چرا که در آیه ی شریفه ی مباهله کلمه ی «أنفسنا» در مقابل نزدیکان و اقرباء همچون «نساءنا» و «أبناءنا» قرار گرفته است و طبیعتا بایستی معنای حقیقی خود را داشته باشد و وقتی نمی توان آن را به «عین» ترجمه کرد فقط معنای «مساوات» برای ما باقی خواهد ماند.

موفق باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Flag Counter