ابن حجر عسقلانی و شمس الدین سخاوی (از علمای سرشناس اهل سنت): تقی الدین مقریزی (عالم اهل سنت) سارق علمی است و برخی آثارش را از دیگران سرقت کرده است!
ابن حجر عسقلانی و شمس الدین سخاوی (از علمای سرشناس اهل سنت): تقی الدین مقریزی (عالم اهل سنت) سارق علمی است و برخی آثارش را از دیگران سرقت کرده است!
یکی از اعمال زشت و ناپسند در عرصه ی تالیف و تحقیق، سرقت علمی می باشد که فرد با اخذ آثار دیگران به صورت کامل یا ناقص، آن را به نام خود منتشر می کند.
بسیاری از علمای اهل سنت به اعتراف گروهی دیگر از علمای اهل سنت مبتلا به این عمل زشت بوده اند و بخش قابل توجهی از آثارشان در حقیقت سرقت علمی از دیگران می باشد!
شمس الدین سخاوی (عالم سرشناس اهل سنت) در کتاب «الاعلان بالتوبیخ» می نویسد:
قال لنا شیخنا انه ظفر به مسودة لجاره الشهاب أحمد بن عبد الله بن الحسن الأوحدی بل کان بیض بعضه، فأخذها وزاد علیه زیادات، ونسبها لنفسه.
السخاوی، شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد (المتوفى 902 هـ)، الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، ص279، تحقیق: فرانز روزنثال/الدکتور صالح أحمد العلی، الناشر: دار الکتب العلمیة.
استادمان (ابن حجر عسقلانی) گفت که تقی الدین مقریزی به چرک نویسی از همسایه و همجوارش احمد بن عبد الله اوحدی دست یافت و بخشی از آن پاک نویس شده بود و مقریزی آن را برداشت و زیاداتی به آن افزود و آن اثر را به خودش نسبت داد.
همچنین شمس الدین سخاوی از قول خودش نیز دست کم در دو موضع از کتابش «الضوء اللامع» به این سرقت علمی تقی الدین مقریزی اشاره می کند:
وَکتب مسودة کَبِیرَة لخطط مصر والقاهرة تَعب فِیهَا وَأفَاد وأجاد وبیض بَعْضهَا فبیضها التقی المقریزی ونسبها لنَفسِهِ مَعَ زیادات .....
السخاوی، شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد (المتوفى 902 هـ)، الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، ج1، ص358و359، الناشر: دار الجیل.
احمد بن عبد الله بن حسن اوحدی چرک نویس مفصلی در مورد سرزمین مصر و قاهره نوشت و در تالیف آن زحمت کشید و مطالب مفید و خوبی را گردآوری کرد و بخشی از آن پاک نویس شده بود و تقی الدین مقریزی آن را پاک نویس کرد و با افزودن زیاداتی آن اثر را به خودش نسبت داد .....
وَأقَام بِبَلَدِهِ عاکفا على الِاشْتِغَال بالتاریخ حَتَّى اشْتهر بِهِ ذکره وَبعد فِیهِ صیته وَصَارَت لَهُ فِیهِ جملَة تصانیف کالخطط للقاهرة وَهُوَ مُفِید لکَونه ظفر بمسودة الأوحدی کَمَا سبق فِی تَرْجَمته فَأَخذهَا وزادها زَوَائِد غیر طائلة .....
السخاوی، شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد (المتوفى 902 هـ)، الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، ج2، ص22، الناشر: دار الجیل.
تقی الدین مقریزی در حالی که مشغول به تاریخ نگاری بود در سرزمینش اقامت گزید تا این که در تاریخ به شهرت سید و آوازه اش همه جا پیچید و در زمینه ی تاریخ صاحب تالیفاتی شد مانند کتاب «خطط قاهره» که کتابی مفید است و وی همانطور که در شرح حال احمد بن عبد الله اوحدی گذشت به چرک نویس او دست یافت و آن را برداشت و زیاداتی نه چندان طولانی به آن افزود .....
مطلب مرتبط:
سلسله سرقت های علمی سید کمال حیدری
سلام
ابن تیمیه و دهلوی شبهه ی مهمی در رابطه با معنای نفس در آیه ی مباهله مطرح کرده اند که متأسفانه پاسخ مناسبی برایش نیافتم.
پاسخ شما چیست؟
شبهه ی ابن تیمیه:
مى گوییم: قبول نداریم که براى معناى نفس وجهى جز مساوات وجود نداشته باشد، بلکه دلیلى بر این ادعا وجود ندارد و حمل آن بر این معنا ممتنع است، زیرا احدى با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم مساوى نیست، نه على ]علیه السلام[ و نه غیر او.
علاوه بر موارد بالا، این لفظ در لغت عرب نیز اقتضاى مساوات ندارد. خداى تعالى در داستان اِفک مى فرماید: (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقالُوا هذا إِفْکٌ مُبینٌ); چرا هنگامى که آن ]تهمت بزرگ[ را شنیدید، مردان و زنان مؤمن درباره خود گمان نیک نبردند و نگفتند این تهمتى آشکار ]از سوى منافقان[ است؟ در داستان بنواسرائیل نیز مى فرماید: (فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ); به سوى آفریننده خویش باز گردید و خودتان را بکشید و این در پیشگاه آفریدگارتان براى شما بهتر است. به عبارت دیگر برخى از شما بعضى دیگر را مى کشند و نفس در این آیه مساوات را ثابت نمى کند و در واقع این گونه نیست عبادت کننده گوساله، با کسى که آن را عبادت نکرده مساوى باشد.
هم چنین آنجا که خداوند مى فرماید: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ»; یعنى بعضى از شما برخى دیگر را نکشید، هر چند با یکدیگر مساوى نیستند.
و خداى تعالى مى فرماید: (وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ); یعنى برخى از شما از بعض دیگر بدگویى نکند و بر او طعن نزده و عیب جویى نکند که این نهى شامل همه مؤمنان مى شود که برخى از ایشان به برخى دیگر طعن نزنند، با این که آن ها در احکام و فضیلت مساوى نیستند و ظالم هم چون مظلوم و إمام هم چون مأموم نیست.
و از همین باب است آیه شریفه (ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ); یعنى بعضى از شما برخى دیگر را مى کشد.
و اگر واژه نفس در آیه (وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ)، مانند این واژه در آیه «وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ...» و آیه (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا) و آیاتى از این قبیل باشد، در این آیات تساوى ثابت نمى شود، بلکه بر خلاف آن تساوى ممتنع است. از همین قبیل است (وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ) در این آیه، عدم تساوى بیشتر دلالت دارد بر تساوى.
بلکه این لفظ دلالت مى کند بر مجانست و مشابهت با اشتراک در برخى امور تحقق مى یابد; مانند اشتراک در ایمان، چرا که مؤمنان در ایمان باهم برابرند و مراد از نفس در آیه (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا) و آیه (وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ) همین است.
و مشابهت با اشتراک در دین نیز تحقق مى یابد، هر چند که در بین آنان منافق نیز وجود دارد; مانند اشتراک مسلمانان در اسلام ظاهرى و چنان چه افزون بر اینها اشتراک در نسب هم باشد، تأکید در مشابهت بیشتر مى شود و قوم حضرت موسى به همین اعتبار (أَنْفُسَنا) هستند.
اما در آیه (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا)، (أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ); یا منظور مردانى که در دین و نسب از جنس ما هستند و مردانى که از جنس شما هستند، و یا مقصود تنها تجانس در قرابت است، چرا که مى فرماید: «أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ»; از آن پس اولاد، زنان و مردانى را ذکر مى کند که از این مطلب استنباط مى شود که نزدیکان به ما، مردان، زنان، اولاد و بستگان را اراده کرده است و بر همین اساس حسن و حسین علیهما السلام را از فرزندان، فاطمه سلام الله علیها را از زنان و على علیه السلام را از مردان فرا خواند و نزد پیامبر خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم در نسبت احدى نزدیکتر از این افراد نبود و آنان کسانى هستند که پیامبر کساء را بر سر آنان قرار داد.
شبهه ی دهلوی:
و نیز نفس به معنا قریب و هم نسب و هم دین و هم ملت آمده است قوله تعالى (یخرجون أنفسهم من دیارهم)1، أى اهل دینهم (وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ)2، (فلَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا).3
پس حضرت امیر را چون اتصال نسبت و قرابت و مصاهرت و اتحاد دین وملّت و کثرت معاشرة و الفت بحدى بود که «علىّ منّی وأنا من علی» در حق او ارشاد شد، اگر به نفس تعبیر فرمایند چه بعید است «فلا یلزم المساواة کما لا یلزم فی الآیات المذکورة»