حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

فرشید شرفی | پژوهشگر قرآن، حدیث، کلام و ادیان و مذاهب

* به علت کمبود وقت از ترجمه ی متون درخواستی جدا معذوریم

* شبهات و سوالات علمی خود را در قسمت نظرات ارسال کنید تا در صف سوالات قرار گرفته و به آن پاسخ داده شود (به سؤالات تکراری به هیچ وجه پاسخ داده نمی شود)

* برای دسترسی آسان به موضوعات مورد نظرتان، از قسمت " طبقه بندی موضوعی " استفاده کنید

* در صورت خرابی و یا لود نشدن تصاویر و مطالب به ما اطلاع دهید

* نقل و درج مطالب موجود در وبلاگ به نام شخص یا مؤسسه ای خاص در هر تارنمای اینترنتی و غیر از آن شرعا حرام می باشد (نقل همراه با ذکر منبع یا بدون اشاره به شخص و مؤسسه ای خاص جایز می باشد)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

علت قبول ولایتعهدی مامون از سوی امام رضا علیه السلام در حدیث ابو الصلت هروی

یکی از موضوعات مهم تاریخی،مساله ی ولایتعهدی امام رضا علیه الصلاة و السلام در زمان مامون عباسی لعنة الله علیه می باشد.

این مساله نه فقط در زمان اخیر که در طول تاریخ همواره به عنوان شبهه ای علیه شیعیان و مکتب اهل بیت علیهم السلام مطرح شده است که البته شیخ صدوق رحمة الله علیه یک باب از کتاب ارزشمند خویش «عیون اخبار الرضا (ع)» را به جمع آوری روایاتی از اهل بیت علیهم السلام در پاسخ به این شبهه اختصاص داده است.

یکی از روایات کاملا معتبر این باب، حدیثی از ابو الصلت هروی - از اصحاب امام رضا علیه السلام - می باشد.

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ تَاتَانَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْهَرَوِیِّ قَالَ: إِنَّ الْمَأْمُونَ قَالَ لِلرِّضَا ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ عَرَفْتُ عِلْمَکَ وَ فَضْلَکَ وَ زُهْدَکَ وَ وَرَعَکَ وَ عِبَادَتَکَ وَ أَرَاکَ أَحَقَّ بِالْخِلَافَةِ مِنِّی فَقَالَ الرِّضَا ع بِالْعُبُودِیَّةِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَفْتَخِرُ وَ بِالزُّهْدِ فِی الدُّنْیَا أَرْجُو النَّجَاةَ مِنْ شَرِّ الدُّنْیَا وَ بِالْوَرَعِ عَنِ الْمَحَارِمِ أَرْجُو الْفَوْزَ بِالْمَغَانِمِ وَ بِالتَّوَاضُعِ فِی الدُّنْیَا أَرْجُو الرِّفْعَةَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ فَإِنِّی قَدْ رَأَیْتُ أَنْ أَعْزِلَ نَفْسِی عَنِ الْخِلَافَةِ وَ أَجْعَلَهَا لَکَ وَ أُبَایِعَکَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع إِنْ کَانَتْ هَذِهِ الْخِلَافَةُ لَکَ وَ اللَّهُ جَعَلَهَا لَکَ فَلَا یَجُوزُ لَکَ أَنْ تَخْلَعَ لِبَاساً أَلْبَسَکَ اللَّهُ وَ تَجْعَلَهُ لِغَیْرِکَ وَ إِنْ کَانَتِ الْخِلَافَة لَیْسَتْ لَکَ فَلَا یَجُوزُ لَکَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مَا لَیْسَ لَکَ فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَلَا بُدَّ لَکَ مِنْ قَبُولِ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ لَسْتُ أَفْعَلُ ذَلِکَ طَائِعاً أَبَداً فَمَا زَالَ یَجْهَدُ بِهِ أَیَّاماً حَتَّى یَئِسَ مِنْ قَبُولِهِ فَقَالَ لَهُ فَإِنْ لَمْ تَقْبَلِ الْخِلَافَةَ وَ لَمْ تُجِبْ مُبَایَعَتِی لَکَ فَکُنْ وَلِیَّ عَهْدِی لِتَکُونَ لَکَ الْخِلَافَةُ بَعْدِی فَقَالَ الرِّضَا ع وَ اللَّهِ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنِّی أَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا قَبْلَکَ مَسْمُوماً مَقْتُولًا بِالسَّمِّ مَظْلُوماً تَبْکِی عَلَیَّ مَلَائِکَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِکَةُ الْأَرْضِ وَ أُدْفَنُ فِی أَرْضِ غُرْبَةٍ إِلَى جَنْبِ هَارُونَ الرَّشِیدِ فَبَکَى الْمَأْمُونُ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الَّذِی یَقْتُلُکَ أَوْ یَقْدِرُ عَلَى الْإِسَاءَةِ إِلَیْکَ وَ أَنَا حَیٌّ فَقَالَ الرِّضَا ع أَمَا إِنِّی لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ مَنِ الَّذِی یَقْتُلُنِی فَقَالَ الْمَأْمُونُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا تُرِیدُ بِقَوْلِکَ هَذَا التَّخْفِیفَ عَنْ نَفْسِکَ وَ دَفْعَ هَذَا الْأَمْرِ عَنْکَ لِیَقُولَ النَّاسُ إِنَّکَ زَاهِدٌ فِی الدُّنْیَا فَقَالَ الرِّضَا ع وَ اللَّهِ مَا کَذَبْتُ مُنْذُ خَلَقَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا زَهِدْتُ فِی الدُّنْیَا لِلدُّنْیَا وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَا تُرِیدُ فَقَالَ الْمَأْمُونُ وَ مَا أُرِیدُ قَالَ الْأَمَانَ عَلَى الصِّدْقِ قَالَ لَکَ الْأَمَانُ قَالَ تُرِیدُ بِذَلِکَ أَنْ یَقُولَ النَّاسُ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع لَمْ یَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا بَلْ زَهِدَتِ الدُّنْیَا فِیهِ أَ لَا تَرَوْنَ کَیْفَ قَبِلَ وِلَایَةَ الْعَهْدِ طَمَعاً فِی الْخِلَافَةِ فَغَضِبَ الْمَأْمُونُ ثُمَّ قَالَ إِنَّکَ تَتَلَقَّانِی أَبَداً بِمَا أَکْرَهُهُ وَ قَدْ أَمِنْتَ سَطْوَتِی فَبِاللَّهِ أُقْسِمُ لَئِنْ قَبِلْتَ وِلَایَةَ الْعَهْدِ وَ إِلَّا أَجْبَرْتُکَ عَلَى ذَلِکَ فَإِنْ فَعَلْتَ وَ إِلَّا ضَرَبْتُ عُنُقَکَ فَقَالَ الرِّضَا ع قَدْ نَهَانِیَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ أُلْقِیَ بِیَدِی التَّهْلُکَةَ فَإِنْ کَانَ الْأَمْرُ عَلَى هَذَا فَافْعَلْ مَا بَدَا لَکَ وَ أَنَا أَقْبَلُ ذَلِکَ عَلَى أَنِّی لَا أُوَلِّی أَحَداً وَ لَا أَعْزِلُ أَحَداً وَ لَا أَنْقُضُ رَسْماً وَ لَا سُنَّةً وَ أَکُونُ فِی الْأَمْرِ مِنْ بَعِیدٍ مُشِیراً فَرَضِیَ مِنْهُ بِذَلِکَ وَ جَعَلَهُ وَلِیَّ عَهْدِهِ عَلَى کَرَاهَةٍ مِنْهُ ع بِذَلِک‏.

القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای381هـ)، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2،ص 139 و 140،ح3،تحقیق: لاجوردى، مهدى‏، ناشر: نشر جهان‏ -  طهران، الطبعة : الأولى، سال چاپ: 1378 هـ .

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (المتوفى 381هـ)، علل الشرائع ،ج1ص 318و319،ح1، تحقیق : السید فضل الله الطباطبائی الیزدی،المطبعة : العلمیة - قم، الطبعة : الثانیة، 1367 ش.


الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (المتوفى381هـ)، الأمالی،ص 60و61،ح3، ناشر: مؤسسة الأعلمی،الطبعة: الأولى،1430 هـ - 2009 م.



ابو الصّلت هروى روایت کرده است که که مأمون به امام رضا علیه السّلام گفت: من مقام علمى و فضل و بى‏ اعتنائى شما به دنیا و پارسایی تو و ترس از خدا و ورع و عبادتت را شناختم اى فرزند رسول خدا و تو را به خلافت سزاوارتر از خویش تشخیص دادم.حضرت‏ فرمود: به بندگى پروردگار خود افتخار مى‏ کنم و به زهد و بى‏ رغبتى به دنیا نجات و خلاص خود را از شرّ دنیا مى‏ طلبم و با ورع و عدم نزدیکى به محرّمات الهى امیدوار رسیدن به سعادت و فائز شدن به بهره‏ هاى خداوندى و درجات قرب به درگاه اویم و با تواضع و فروتنى در این دنیا آرزوى مقام بلند را به نزد پروردگار خود- عزّ و جلّ- دارم.مأمون گفت: من در نظر دارم خود را از خلافت خلع کنم و این مقام را به تو بسپارم و با تو بیعت کنم.حضرت در پاسخ او فرمود: اگر این خلافت از آن تو است پس خدا براى تو قرار داده است و جائز نیست که لباس و خلعتى را که خداوند به قامت تو پوشانیده از تن بیرون کنى و به غیر خود بپوشانى و به دیگرى واگذار کنی و اگر این مقام از آن تو نیست پس حقّ اینکه چیزى را که از تو نیست به من واگذارى ندارى.مأمون گفت: اى فرزند پیغمبر ناچارى از اینکه این پیشنهاد را بپذیرى و این فرمان را قبول کنى.حضرت فرمود: این امر را از روى میل و رغبت هیچ گاه نمى ‏پذیرم و پى در پى مأمون در این موضوع تا چند روز اصرار مى‏ ورزید و پافشارى می نمود تا بالاخره از آن مأیوس گشت.ناچار به حضرت پیشنهاد کرد که اکنون که آن را (خلافت را) نمى‏پذیرى و حاضر نمى‏شوى که من به عنوان خلافت با تو بیعت کنم پس ناچار ولیعهدى مرا باید قبول کنى [تا خلافت پس از من از آن تو باشد]. حضرت فرمود: به خدا سوگند پدرم- از نیاى گرامش از امیر مؤمنان علیهم السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله- براى من حدیث کرد که من در زمان حیات تو مسموم از دنیا می روم و مظلوم کشته مى‏ شوم در حالى که فرشتگان آسمان و زمین بر من گریه مى‏ کنند و در سرزمین غربت در کنار هارون الرّشید مدفون مى‏ گردم.مأمون بگریست.سپس پرسید ای فرزند رسول اللَّه چه کسى تو را مى ‏کشد و تا من زنده هستم چه کسى قدرت یا جرأت بدى کردن به تو را خواهد داشت؟! حضرت فرمود: من اگر بخواهم قاتل خود را معرّفى کنم مى‏ کنم و مى‏ گویم که چه کسى مرا خواهد کشت.مأمون گفت: یا ابن رسول اللَّه با این گفتار مى‏خواهى خود را آسوده کنى و ولایتعهدى مرا نپذیرى تا مردمان بگویند علىّ بن موسى چقدر زاهد و بى‏ رغبت به ریاست دنیا است؟! حضرت فرمود: به خدا سوگند از روزى که خداى- عز و جل- مرا آفریده تاکنون دروغ نگفته‏ ام و دنیا را براى رسیدن به دنیا ترک نگفته ‏ام و من خوب می دانم تو چه می خواهى.مأمون پرسید چه می خواهم؟ امام گفت: آیا امانم مى‏ دهى اگر راست‏ را بگویم؟ مأمون گفت: تو در امانى.حضرت فرمود: تو نظرت این است که مردم بگویند: علىّ بن موسى به دنیا و ریاست‏ بى‏ رغبت نیست بلکه این دنیا است که به او بى‏ رغبت است.مگر نمى ‏بینید چگونه از روى آز و طمع ولایتعهدى را پذیرفت؟ باشد که به خلافت نائل گردد.مأمون از این سخن در خشم شده گفت: تو مرتّب با من طورى رفتار مى‏ کنى که من آن را خوش ندارم و گویا از قدرت و شوکت من باک ندارى و خود را ایمن می دانى.به خدا سوگند باید ولایتعهدى را با اختیار بپذیرى و الّا تو را بدان مجبور می کنم.پس اگر قبول کردى که چه بهتر و اگر مخالفت نمودى گردنت را میزنم (تو را می کشم).حضرت فرمود: خداوند مرا از اینکه خود را به هلاکت اندازم نهى فرموده.اگر امر بدین منوال است هر کار که بنظرت رسیده انجام ده و من آن را مى‏ پذیرم بشرط آنکه در عزل و نصب احدى دخالت نکنم و رسمى را تغییر ندهم و سنّتى را نشکنم و از دورادور مشیر و راهنما باشم.پس مأمون با این شرط از او پذیرفت و او- علیه السّلام- را ولیعهد قرار داد و لکن کاملا از آن کراهت داشت. (ترجمه ی غفاری با اندکی تصرف)

نتیجه آن که:

الف) مامون لعنة الله علیه با این کار به دنبال ایجاد مشروعیت برای خود بوده است.

ب) امام رضا علیه السلام با نپذیرفتن خلافت با پیشنهاد مامون، نقشه ی وی برای ایجاد مشروعیت را نقش بر آب کرده اند.

ج) امام رضا علیه الصلاة و السلام با کنایه و به صورت غیر مستقیم مامون را قاتل خویش معرفی کرده اند.

د) امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را با اکراه و اجبار و تهدید از سوی مامون پذیرفته اند.

بررسی سندی روایت

لم یذکروه. و قد اکثر الصدوق من الروایة عنه مترحّما و مترضّیا علیه‏ ...

الشاهرودی، الشیخ علی النمازی (المتوفى1405هـ)، مستدرکات علم رجال الحدیث،ج3،ص75، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1414 هـ .

علی بن إبراهیم بن هاشم أبو الحسن القمی‏ : ثقة فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب‏.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (المتوفى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی،ص 260، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر الإسلامی‏، الطبعة: 1365 ش.

إبراهیم بن هاشم القمی ،أبو إسحاق : أقول: لا ینبغی الشک فی وثاقة إبراهیم بن هاشم، و یدل على ذلک عدة أمور .....

الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة،ج1،ص 291، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م.

643 عبد السلام بن صالح أبو الصلت‏
الهروی روى عن الرضا علیه السلام، ثقة، صحیح الحدیث. له کتاب وفاة الرضا علیه السلام.

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (المتوفى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی،ص 245، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر الإسلامی‏، الطبعة: 1365 ش.

نظرات  (۱)

سلام علیکم
جناب شرفی سوالی داشتم خدمتتون
ببخشید تاریخ دقیق هجوم به خانه حضرت زهرا و سقط حضرت محسن کی بوده؟
برخی میگویند بیش از یک ماه بعد از شهادت پیامبر ولی آیت الله وحید میگویند سه روز بعد از شهادت ایشان.. و برای همینه که برخی دهه محسنیه رو قبول ندارند..
اگر سندی درباره تاریخ هجوم دارید ممنون میشم بدهید
یا علی
پاسخ:
وعلیکم السلام

اولا: به کتاب ارزشمند «الهجوم علی بیت الزهراء» تالیف «عبد الزهراء معدی» (نام مستعار) مراجعه بفرمایید. (در صفحه ی 482 به تفصیل بحث کردن ایشون)

ثانیا: تاریخ دقیق به صورت قطعی مشخص نیست.

ثالثا: عده ای معتقد به وقوع هجوم اصلی در ایام ابتدایی ربیع هستند. (البته بنده به شخصه چنین دیدگاهی ندارم)

رابعا: اصل عزاداری د ایام ابتدایی ربیع ارتباطی صرفا به شهادت حضرت محسن نداره و این ایام، ایام عزای اهل بیت علیهم السلام هست و یکی از دلایلش از دید برخی شهادت جضرت محسن هست.

موفق باشید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Flag Counter