منافق بودن ابوموسی اشعری (صحابی در نزد مخالفین شیعه) به تصریح حذیفة (صحابی صاحب سر پیامبر)
منافق بودن ابوموسی اشعری (صحابی در نزد مخالفین شیعه) به تصریح حذیفة (صحابی صاحب سر پیامبر)
یکی از نقاط اختلاف اساسی پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام و اهل خلاف، نحوه ی نگرش دو گروه به صحابه (طبق تعریف مخالفین شیعه) می باشد.
مخالفین شیعه تمامی آنان را انسان هایی عادل و صالح و متقی و درستکار می دانند و در پی ترسیم چهره ای مقدس گونه از آنان هستند و در نقطه ی مقابل، پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام آنان را افرادی می دانند که هم صالح و درستکار و متقی در بینشان هست و هم منافق و خائن و بی تقوا.
نکته ی مهم و اساسی آن است که ادله ی فراوانی در تایید دیدگاه پیروان مکتب اهل بیت وجود دارد که بسیاری از این ادله در کتب مخالفین شیعه موجود است و چه چیزی بهتر از آن که برخی از صحابه، افرادی دیگر از صحابه را منافق خوانده باشند ؟! به خصوص آن که فردی مانند حذیفة بن الیمان رضی الله عنه که صاحب سر پیامبر (ص) بوده و اسامی منافقین را می دانسته، یکی از صحابه ی مشهور و جلیل القدر در نزد مخالفین شیعه را منافق خوانده باشد !
در روایتی صحیح السند در کتاب المعرفة و التاریخ می خوانیم :
حدثنی ابن نمیر حدثنی أبی عن الأعمش عن شقیق قَالَ: کُنَّا مَعَ حُذَیْفَةَ جُلُوسًا، فَدَخَلَ عَبْدُ اللَّهِ وَأَبُو مُوسَى الْمَسْجِدَ فَقَالَ: أَحَدُهُمَا مُنَافِقٌ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَشْبَهَ النَّاسِ هَدْیًا وَدِلًّا وَسَمْتًا بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَبْدُ اللَّهِ.
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (المتوفى 277هـ) ، المعرفة والتاریخ، ج2، ص 771، تحقیق: أکرم ضیاء العمری، الناشر: مؤسسة الرسالة، بیروت، الطبعة: الثانیة، 1401 هـ- 1981 م.
شقیق می گوید : با حذیفه نشسته بودیم که عبد الله بن مسعود و ابوموسی اشعری وارد مسجد شدند و حذیفه گفت : یکی از آن دو منافق است.سپس حذیفه گفت : شبیه ترین مردم در روش و خلق و خو و ظاهر به پیامبر (ص)، عبد الله بن مسعود است.
با بخش پایانی سخن حذیفة بن الیمان مشخص می گردد که این «ابوموسی اشعری» است که از دید حذیفة بن الیمانِ منافق شناس، منافق می باشد.
بررسی سندی روایت
ابن نمیر
ابْنُ نُمَیْرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَبْدِ اللهِ بنِ نُمَیْرٍ الهَمْدَانِیُّ : الحَافِظُ، الحُجَّةُ، شَیْخُ الإِسْلاَمِ، أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الهَمْدَانِیُّ، ثُمَّ الخَارفِیُّ مَوْلاَهُمُ، الکُوْفِیُّ.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج11، ص 455، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
عبد الله بن نمیر (أبی)
عَبْدُ اللهِ بنُ نُمَیْرٍ أَبُو هِشَامٍ الهَمْدَانِیُّ : الحَافِظُ، الثِّقَةُ، الإِمَامُ، أَبُو هِشَامٍ الهَمْدَانِیُّ، الخَارِفِیُّ مَوْلاَهُمْ، الکُوْفِیُّ.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج9، ص 244، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
الأعمش
وَقَال إسحاق بْن منصور، عَن یحیى بْن مَعِین: الأعمش ثقة.
وَقَال النَّسَائی: ثقة ثبت.
المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال،ج 12، ص 89، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
شقیق
شَقِیْقُ بنُ سَلَمَةَ أَبُو وَائِلٍ الأَسَدِیُّ الکُوْفِیُّ ... وَقَالَ إِسْحَاقُ بنُ مَنْصُوْرٍ: عَنِ ابْنِ مَعِیْنٍ: أَبُو وَائِلٍ ثِقَةٌ، لاَ یُسْأَلُ عَنْ مِثْلِهِ.وَقَالَ ابْنُ سَعْدٍ : کَانَ ثِقَةً، کَثِیْرَ الحَدِیْثِ.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج4، ص 164، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
لازم به ذکر است که شعیب الأرنؤوط در مورد این روایت می گوید :
رجاله ثقات : وأخرجه الفسوی فی " تاریخه " 2 / 771 من طریق محمد بن عبد الله بن نمیر، حدثنی أبی، عن الأعمش، عن شقیق، واقتبسه ابن عساکر: 538.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج2، ص 394، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
سخن عجیب ابن عبد البر
ابن عبد البر که از علمای مشهور مالکی مذهب می باشد، در مورد این روایت سخن عجیب و البته مضحکی دارد :
وعزله علی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عنها، فلم یزل واجدا منها على علی، حَتَّى جاء منه مَا قَالَ حذیفة، فقد رَوَى فِیهِ لحذیفة کلام کرهت ذکره، والله یغفر لَهُ.
ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص 980، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ .
و علی رضی الله عنه ابوموسی اشعری را عزل کرد و ابوموسی کماکان از علی به این دلیل خشمگین بود تا این که حذیفه در مورد او سخنی گفت.از حذیفه سخنی در مورد ابوموسی اشعری نقل شده است که من خوش نداشتم آن را اینجا نقل کنم و خداوند او را می آمرزد.
ملاحظه می فرمایید که ابن عبد البر با مخفی نگه داشتن حقیقت، از ذکر کلام حذیفة خودداری می کند! البته این سخن ابن عبد البر نشان می دهد که وی صحت اصل خبر را پذیرفته است چرا که اگر غیر از این می بود، وی نه طلب آمرزش می کرد و نه از ذکر خبر خودداری می کرد! بلکه آن را نقل می کرد و ضعفش را نشان می داد و یا حداقل در مورد آن ادعای ضعف می کرد.همچنین قاعده ی مشهوری وجود دارد که «التأویل فرع التصحیح» و با توجه به تلاش ابن عبد البر برای تاویل و در حقیقت توجیه غیر معقول، ثبوت خبر در نزد وی امری مسلم است.
ادعاهای مخالفین در مورد این روایت و تلاش برای فرار از حقیقت!
مخالفین شیعه با دیدن چنین روایت صحیحی، نهایت تلاش خود برای فرار از حقیقت و ملزم شدن به نتیجه ی این روایت به کار بسته اند و ادعاهایی را در جهت رد این روایت مطرح ساخته اند که ما یک به یک آن ها را مطرح کرده و پاسخ می دهیم.
الف) تدلیس اعمش و عدم صحت سند روایت
ادعای مخالفین آن است که اعمش مدلس است و چون در این جا تصریح به سماع نکرده،پس سند روایت از جهت اتصال دارای مشکل خواهد بود!
اولا : غالب علمای مخالفین شیعه روایات معنعن اعمش را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی پذیرفته اند و برای اطلاع از این مساله کافی است حتی به صحیح بخاری و صحیح مسلم مراجعه کنید تا ببینید حجم قابل توجهی از روایات اعمش به صورت معنعن و بدون تصریح به سماع نقل شده و اگر قرار بر رد عنعنه ی اعمش و حمل آن بر انقطاع باشد، بایستی تعداد قابل توجهی از روایات مخالفین شیعه در صحیح بخاری و صحیح مسلم را از درجه ی اعتبار ساقط کرد! همچنین اگر به تعلیقات و تحقیقات علماء و محققین متقدم و متاخر و معاصر مخالفین شیعه مراجعه کنیدر در می یابید که اکثر آنان روایات معنعن اعمش را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی می پذیرند.(مانند مقبل الوادعی و بشار عواد معروف و شعیب الأرنؤوط)
ثانیا : خارج از آن عده ی غالب که در بالا گفتیم، برخی از علماء و محققین مخالفین، آن دسته از عنعنه های اعمش که از شیوخی باشد که وی زیاد از آن ها نقل کرده را می پذیرند. (مانند ذهبی و ابو اسحاق الحوینی)
به همین دلیل است که ذهبی می گوید :
ومتى قال " عن " تطرق إلى احتمال التدلیس إلا فی شیوخ له أکثر عنهم: کإبراهیم، وابن أبی وائل، وأبی صالح السمان، فإن روایته عن هذا الصنف محمولة على الاتصال.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (المتوفى 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج2، ص 224، تحقیق: علی محمد البجاوی، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1382 هـ - 1963 م.
ملاحظه می فرمایید که «ابی وائل» که همان شقیق می باشد جزو همان شیوخ می باشد و در نتیجه چه طبق قول علمای دسته ی اول پیش برویم و چه طبق قول علمای دسته دوم، تدلیس و عنعنه ی اعمش هیچ ضرری به اتصال سند نمی زند و احدی وجود ندارد که عنعنه ی اعمش را به صورت مطلق دلیل بر عدم اتصال سند دانسته باشد.
ب) شیعی بودن اعمش
اشکال دیگری که برخی مطرح کرده اند آن است که اعمش شیعی می باشد.ذهبی در سیر اعلام النبلاء پس از نقل روایت می نویسد :
قُلْتُ: مَا أَدْرِی مَا وَجْهُ هَذَا القَوْلِ، سَمِعَهُ عَبْدُ اللهِ بنُ نُمَیْرٍ مِنْهُ، ثُمَّ یَقُوْلُ الأَعْمَشُ: حَدَّثْنَاهُمْ بِغَضَبِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- فَاتَّخَذُوْهُ دِیْناً.
قَالَ عَبْدُ اللهِ بنُ إِدْرِیْسَ: کَانَ الأَعْمَشُ بِهِ دِیَانَةٌ مِنْ خَشْیَتِهِ.
قُلْتُ: رُمِیَ الأَعْمَشُ بِیَسِیْرِ تَشَیُّعٍ فَمَا أَدْرِی.
وَلاَ رَیْبَ أَنَّ غُلاَةَ الشِّیْعَةِ یُبْغِضُوْنَ أَبَا مُوْسَى -رَضِیَ اللهُ عَنْهُ- لِکَوْنِهِ مَا قَاتَلَ مَعَ عَلِیٍّ ...
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج2، ص 394، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
من (ذهبی) می گویم : نمی دانم سخن حذیفه چه وجهی دارد و به چه دلیل است و عبد الله بن نمیر آن را از اعمش شنیده است و سپس اعمش می گوید : ما در مورد خشم و غضب اصحاب پیامبر (ص) صحبت کردیم و آن ها آن را به منزله ی دین خود قرار دادند.
عبد الله بن ادریس گفته است : در اعمش چیزی از عقائد خشبیه بود. [منظور شیعی بودن اعمش است]
من (ذهبی) می گویم : اعمش متهم به تشیع اندک شده است و من نمی دانم.
شکی نیست که غلات شیعه بغض ابوموسی را در دل دارند چرا که وی در کنار علی نجنگید ...
ملاحظه می فرمایید که برخی از مخالفین خواسته اند تا با متهم ساختن اعمش به تشیع، اعتبار این خبر را مخدوش سازند.
اولا : همانطور که ذهبی نیز تصریح کرده است، این غلات شیعه (و به تعبیر بهتر روافض) هستند که بغض ابوموسی اشعری را در دل دارند نه آن «شیعه» ای که در عُرف متقدمین علمای مخالفین شیعه تعریف خاص خودش را دارد و بر محب امیر المؤمنین علیه السلام و کسی که ایشان را بر صحابه به جز ابوبکر و عمر برتری دهد اطلاق می شود.(به تعریف ابن حجر عسقلانی در فتح الباری مراجعه کنید)
از طرف دیگر خود ذهبی تصریح کرده است که در مورد اعمش گفته اند در وی اندکی تشیع وجود دارد و این یعنی آن که اعمش به هیچ وجه جزو غلات شیعه به حساب نمی آید و در نتیجه جزو کسانی که به ابوموسی اشعری طعن وارد می کرده اند نمی باشد.
ثانیا : اصل قاعده ی رد روایت مبتدع در تایید بدعت خویش را برخی از علماء و محققین مخالفین قبول ندارند.(مانند شعیب الأرنؤوط و البانى و بشار عواد معروف و دیگران)
در نتیجه چه در حالت اول و چه در حالت دوم ضرری به صحت روایت وارد نمی شود.
ج) صدور کلام از حذیفه در حالت خشم و غضب
ادعای دیگری که برخی از مخالفین مطرح ساخته اند آن است که این کلام از روی خشم و غضب از حذیفة صادر شده است.ذهبی پس از نقل روایت، این خبر را نقل می کند :
ثُمَّ یَقُوْلُ الأَعْمَشُ: حَدَّثْنَاهُمْ بِغَضَبِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- فَاتَّخَذُوْهُ دِیْناً.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج2، ص 394، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
سپس اعمش می گوید : ما در مورد خشم و غضب اصحاب پیامبر (ص) صحبت کردیم و آن ها آن را به منزله ی دین خود قرار دادند.
اولا : ذهبی این کلام اعمش را بلافاصله پس از روایت مربوط به نفاق ابوموسی اشعری نقل کرده است و اینگونه خواننده تصور می کند که حقیقتا اعمش این عبارت را پس از نقل روایت مربوط به نفاق ابوموسی اشعری گفته است!
این در حالی است که با مراجعه به مصدر اصلی در می یابید که به هیچ وجه اعمش این عبارت را بلافاصله پس از نقل خبر مربوط به منافق بودن ابوموسی اشعری نگفته است و مشخص نیست که کلام اعمش متوجه کدام اخبار و روایات می باشد.
در حقیقت این عمل ذهبی نوعی فریبکاری و نیرنگ است تا مخاطبانش را دچار توهم سازد.
ثانیا : اعمش بسیاری از صحابه از جمله حذیفة را اصلا درک نکرده است ! این جاست که ما این سوال را مطرح می سازیم که چگونه می توان این کلام اعمش را بر واقعه ای تطبیق داد که وی اصلا در آن جا نبوده و آن را درک نکرده و در آن زمان اصلا به دنیا نیامده بوده است ؟!
نهایتا این سخن اعمش اجتهاد و ظن شخصی اوست و نمی تواند قابلیت تطبیق بر واقعه ی مورد بحث را داشته باشد.
ثالثا : فرض کنیم این کلام از روی غضب از حذیفة صادر شده باشد (که چنین نیست و دلیلی هم برای آن نیست) این سؤال مطرح می شد که مگر هر سخنی از روی غضب صادر شود، حکم به دروغ و افتراء بودن آن می شود ؟! چه ملازمه ای بین صدور کلام از روی غضب و تهمت و افتراء بودن آن وجود دارد ؟! چه بسیار سخنان درستی که در حالت غضب از انسان صادر می شود! اساسا چه بسیار اسرار و رازهای مگویی که در حالت غضب انسان آن را افشا می کند !
رابعا : بسیار عجیب است که مخالفین شیعه که همواره به دنبال پرهیزگار و اهل امانت و تقوا جلوه دادن صحابه هستند، حاضر می شوند برای دفاع از شخص معلوم الحالی چون ابوموسی اشعری، حذیفة بن الیمان را تا حدی پایین بیاورند که بگویند وی در حالت غضب نفهمیده چه گفته و به ابوموسی اشعری تهمت زده است ! این در حالی است که شان حذیفة بن الیمان اجل از آن است که حتی در حالت غضب تهمت بزند !
خامسا : هیچ دلیلی و نشانه ای در روایت مبنی بر خشمگین بودن حذیفة وجود ندارد.مخالفین شیعه با کدام دلیل قطعی می توانند ثابت کنند که حذیفة در حالت غضب بوده است ؟! که اگر ثابت هم بشود ما در «ثالثا» و «رابعا» در مورد آن توضیح دادیم.
سادسا : حذیفة بن الیمان در روزهای اولیه ی خلافت امیر المؤمنین علیه السلام از دنیا رفته است و حتی وقایعی چون صفین را درک نکرده است تا انگیزه ی غضب نسبت به ابوموسی اشعری را داشته باشد !
سابعا : حذیفة بن الیمان صحابی صاحب سر پیامبر (ص) است که نام منافقین را می دانست و بی دلیل کسی را متهم به نفاق نمی سازد و اتفاقا ما اگر جایی دیدیم که حذیفة کسی را منافق دانسته،بایستی آن را حمل بر علمش به نام منافقین کنیم چرا که وی بی دلیل کسی را منافق نمی خواند و تقوا و ورع او نیز مؤید همین است.
د) مخالفت ناقل روایت از اعمش با دیگر راویان از اعمش
برخی از مخالفین شیعه مدعی شده اند که چون روایات دیگری وجود دارد که در آن افرادی کلام حذیفة در مورد عبد الله بن مسعود را به نقل از اعمش آورده اند و سخنی از نفاق ابوموسی اشعری در آن نیست، پس راوی از اعمش مرتکب مخالفت شده و حتی با افرادی که در وثاقت از وی بالاترند مخالفت کرده و در نتیجه این زیاده یعنی نفاق ابوموسی اشعری از درجه ی اعتبار ساقط است.
پاسخ آن است که گوینده ی چنین کلامی هنوز تفاوت بین «مخالفت» و «تفرد و زیاده» را نمی داند و متوجه نیست که به هر تفردی مخالفت نمی گویند ! بنا بر قول جمهور مخالفین شیعه، اگر راوی ثقه زیاده ای را نقل کند، این زیاده قابل قبول است مگر در برخی حالات مانند مخالفت که در این جا اصلا مخالفتی در کار نیست !
علاوه بر این بسیاری از محدثین مخالفین جواز نقل حدیث به صورت مختصر را داده اند و چرا نگوییم که سایرین (در حالت خوش بینی) از روی اختصار به نفاق ابوموسی اشعری اشاره نکرده اند؟
به هر جهت در اینجا اصلا مخالفتی در کار نیست و زیاده ی ثقه نیز در نزد جمهور مخالفین شیعه مقبول است.
هـ) مقصود حذیفة نفاق عملی است و نه اعتقادی
برخی از مخالفین ادعا می کنند که مقصود از «نفاق»، نفاق اعتقادی است و نه عملی!
اولا : با توجه به جایگاه ابوموسی اشعری د نزد مخالفین شیعه، چندان تفاوتی ایجاد نمی شود و نهایتا ابوموسی اشعری متهم به نفاق است.
ثانیا : کلام حذیفة به صورت مطلق است و قیدی در آن وجود ندارد! مخالفین شیعه بایستی دلیل قطعی مبنی بر مقید بودن کلام حذیفة ارائه کنند و الا هم نفاق اعتقادی و هم نفاق عملی شامل حال ابوموسی اشعری می شود و وی طبق صریح کلام حذیفة، منافق است.
و) کلام حذیفة به صورت استفهامی است (احدهما منافق؟)
یکی از ادعاهای مضحک و بی دلیل مخالفین شیعه آن است که کلام حذیفة به صورت استفهامی است و وی گفته است : احدهما منافق؟ (آیا یکی از آن دو منافق است؟)
گرچه این ادعا سست تر از آن است که ارزش پاسخگویی داشته باشد اما بایستی بگوییم که کلام حذیفة به صورت جزمی وارد شده و ظاهر کلام وی نیز همین است و هیچ دلیلی مبنی بر استفهامی بودن آن وجود ندارد!
در پایان بایستی بگوییم که این همه تلاش های بی حاصل مخالفین راه به جایی ندارد و ادله ی آنان در دفع نفاق از ابوموسی اشعری از خانه ی عنکبوت سست تر است و وی به نص کلام حذیفة بن الیمان رضی الله عنه از منافقین است.