ممانعت مروان بن الحکم ناصبی (از بزرگان و ثقات مخالفین شیعه) و عائشة از دفن امام حسن (ع) در کنار پیامبر (ص)
ممانعت مروان بن الحکم ناصبی (از بزرگان و ثقات مخالفین شیعه) و عائشة از دفن امام حسن (ع) در کنار پیامبر (ص)
یکی از حقائق تلخ و دردناک تاریخ ، ممانعت افرادی از دفن امام حسن علیه السلام در جوار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.
بلاذری در کتاب الانساب خویش به سند معتبر نقل می کند :
حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ عُمَرَ الدُّورِیُّ الْمُقْرِئُ عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبَّادٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ الْحَسَنُ- حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ-: [ادْفِنُونِی عِنْدَ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلا أَنْ تَخَافُوا أَنْ یَکُونَ فِی ذَلِکَ شَرٌّ، فَإِنْ خِفْتُمُ الشَّرَّ فَادْفِنُونِی عِنْدَ أمی].
وتوفی (الحسن) فَلَمَّا أَرَادُوا دَفْنَهُ أَبَى ذَلِکَ مَرْوَانُ، وَقَالَ: لا یدفن (مع النبی!!! أیدفن) عثمان فی حش کوکب ویدفن الحسن هاهنا؟!! فاجتمع بنو هاشم وَبَنُو أُمَیَّةَ، فَأَعَانَ هَؤُلاءِ قَوْمٌ وَهَؤُلاءِ قَوْمٌ، فجاؤا بالسلاح فقال أبو هریرة المروان: یَا مَرْوَانُ أَتَمْنَعُ الْحَسَنَ أَنْ یُدْفَنَ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ؟ وَقَدْ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [یَقُولُ لَهُ وَلأَخِیهِ حُسَیْنٍ: هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.] فَقَالَ مَرْوَانُ: دَعْنَا عَنْکَ، لَقَدْ ضَاعَ حَدِیثُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَوْ کَانَ لا یَحْفَظُهُ غَیْرُکَ وَغَیْرُ أَبِی سَعِیدٍ الخدری وانما أَسْلَمْتَ أَیَّامَ خَیْبَرَ!!! قَالَ: صَدَقْتَ أَسْلَمْتُ أَیَّامَ خیبر، ولکنی لَزِمْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلِمَ أکن أفارقه وکنت أسأله وعنیت (ظ) بِذَلِکَ حَتَّى عَلِمْتُ وَعَرَفْتُ مَنْ أَحَبَّ وَمَنْ أَبْغَضَ، وَمَنْ قَرَّبَ وَمَنْ أَبْعَدَ، وَمَنْ أَقَرَّ وَمَنْ نَفَى، وَمَنْ دَعَا لَهُ وَمَنْ لَعَنَهُ!!!
فَلَمَّا رَأَتْ عَائِشَةُ السِّلاحَ وَالرِّجَالَ، وَخَافَتْ أَنْ یَعْظُمَ الشَّرُّ بَیْنَهُمْ وَتُسْفَکَ الدِّمَاءُ قَالَتْ: الْبَیْتُ بَیْتِی وَلا آذَنُ أَنْ یُدْفَنَ فِیهِ أَحَدٌ!!!
فقال مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ لأَخِیهِ: یَا أَخِی إِنَّهُ لَوْ أَوْصَى أَنْ یُدْفَنَ لَدَفَنَّاهُ أَوْ نَمُوتُ قَبْلَ ذَلِکَ!!! وَلَکِنَّهُ قَدِ اسْتَثْنَى فَقَالَ: [إِلا أَنْ تَخَافُوا الشَّرَّ فَأَیُّ شَرٍّ أَشَدُّ مِمَّا تَرَى؟!!] فَدُفِنَ بِالْبَقِیعِ إِلَى جَنْبِ أُمِّهِ.
البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف،ج3، ص 297 و 298، تحقیق: سهیل زکار وریاض الزرکلی، الناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
حسن بن علی [ع] در هنگام وفات گفت : مرا پیش قبر رسول الله (ص) دفن کنید مگر آن که بترسید در آن شری باشد.پس اگر از شر ترسیدید مرا پیش مادرم دفن کنید.
حسن از دنیا رفت و هنگامی که تصمیم به دفن او گرفتند مروان بن الحکم مانع شد و گفت : حسن نباید در کنار پیامبر دفن شود ! آیا عثمان در حش کوکب دفن شود و حسن اینجا ؟ بنی هاشم و بنی امیه جمع شدند گروهی بنی هاشم و گروهی هم بنی امیه را یاری کردند و با سلاح آمدند.
ابوهریره به مروان بن الحکم گفت : ای مروان، آیا مانع می شوی که حسن در این مکان دفن شود در حالی که شنیده ای پیامبر به او و برادرش حسین می گفت آن دو سروران جوانان اهل بهشت هستند ؟ مروان بن الحکم گفت : رهایمان کن ! اگر تو و ابو سعید خدری حدیث پیامبر را حفظ نمی بودید از بین می رفت و تو در ایام خیبر اسلام آوردی ! ابوهریره گفت : درست گفتی ، من ایام خیبر اسلام آوردم اما پیامبر را همراهی کردم و از او جدا نمی شدم و از او سوال می کردم و بدان مشغول شدم و اهتمام ورزیدم تا این که دانستم پیامبر چه کسی را دوست دارد و بغض چه کسی را در دل دارد و چه کسی به پیامبر نزدیک تر و چه کسی دورتر است و چه کسی به نبوتش اقرار کرده و چه کسی آن را نفی کرده است و پیامبر برای چه کسی دعا کرده و چه کسی را لعن کرده است!!!
هنگامی که عائشة سلاح و آن اشخاص را دید و ترسید که شر بین آنان افزایش یابد و خون ریزی شود گفت : این خانه ، خانه ی من است و اجازه نمی دهم کسی در آن دفن شود !!!
پس محمد بن علی به برادرش گفت : برادرم، اگر او وصیت کرده بود که این جا دفن شود او را این جا دفن می کردیم یا این که قبل از آن می مردیم اما او استثناء کرد و گفت : مگر این که از وقوع شر بترسید و چه شری بالاتر از این که می بینی ؟ در نتیجه حسن در بقیع در کنار مادرش دفن شد.
بررسی سند روایت :
1) حَفْصُ بْنُ عُمَرَ الدُّورِیُّ الْمُقْرِئُ
الدُّوْرِیُّ أَبُو عُمَرَ حَفْصُ بنُ عُمَرَ : الإِمَامُ، العَالِمُ، الکَبِیْرُ، شَیْخُ المُقْرِئیْنَ، أَبُو عُمَرَ حَفْصُ بنُ عُمَرَ بنِ عَبْدِ العَزِیْزِ بنِ صُهْبَانَ - وَیُقَالُ: صُهَیْبٌ - الأَزْدِیُّ مَوْلاَهُمُ، الدُّوْرِیُّ، الضَّرِیْرُ، نَزِیْلُ سَامَرَّاءَ.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج11، ص 541، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
787 - حفص بن عمر أبو عمر الضریر روى عن حماد بن سلمة وجریر ابن حازم سمعت أبی یقول ذلک ویقول: کتبت عنه وهو صدوق صالح الحدیث، عامة حدیثه یحفظها.
ابن أبی حاتم الرازی التمیمی، ابومحمد عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس (متوفاى 327هـ)، الجرح والتعدیل، ج3، ص 183، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1271هـ ـ 1952م.
2) عَبَّادِ بْنِ عَبَّادٍ
عَبَّادُ بنُ عَبَّادِ بنِ حَبِیْبٍ أَبُو مُعَاوِیَةَ الأَزْدِیُّ : ابْنِ الأَمِیْرِ المُهَلَّبِ بنِ أَبِی صُفْرَةَ الأَزْدِیُّ، العَتَکِیُّ، المُهَلَّبِیُّ، البَصْرِیُّ، الحَافِظُ، الثِّقَةُ، أَبُو مُعَاوِیَةَ.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج8، ص 294، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
3) هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ
هِشَامُ بنُ عُرْوَةَ بنِ الزُّبَیْرِ بنِ العَوَّامِ الأَسَدِیُّ : ابْنِ خُوَیْلِدِ بنِ أَسَدِ بنِ عَبْدِ العُزَّى بنِ قُصَیِّ بنِ کِلاَبٍ. الإِمَامُ، الثِّقَةُ، شَیْخُ الإِسْلاَمِ، أَبُو المُنْذِرِ القُرَشِیُّ، الأَسَدِیُّ، الزُّبَیْرِیُّ، المَدَنِیُّ.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج6، ص 34، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
4) عروة بن الزبیر
3775- عروة بن الزبیر أبو عبد الله عن أبویه وخالته وعلی وخلق وعنه بنوه عثمان وعبد الله وهشام ویحیى ومحمد والزهری قال بن سعد کان فقیها عالما کثیر الحدیث ثبتا مأمونا.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2، ص 18، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.
نکات و شبهات
1) مروان بن الحکم (از ثقات مخالفین و راوی بخاری و از افراد مورد اعتماد عثمان بن عفان) یکی از عوامل منع دفن امام حسن علیه السلام در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است.
جالب است بدانید که برخی از علمای مخالفین وی را صحابی دانسته اند و غالبا او را از کبار تابعین دانسته اند و البته همگی متفق القول هستند که از ثقات است ! همچنین بخاری از او در صحیحش نقل کرده است !
به راستی حب اهل بیت با توثیق و تجلیل چنین اشخاصی و نقل احادیث از او و اعتماد به وی سازگاری دارد ؟!
2) امام حسن علیه السلام از احتمال وقوع فتنه خبر داده اند و پر واضح است که احتمال خطر از سوی صحابه و تابعین بوده است یعنی همان کسانی که مخالفین شیعه آنان را خیر القرون می دانند!
3) بر اساس این روایت ، دفن عثمان در حش کوکب ثابت می شود که بر اساس نحوه ی بیان مروان بن الحکم و ناراضی بودن او از این مکان دفن ثابت می گردد که قطعا مکان دفن عثمان، جای مناسبی نبوده است.
4) مروان بن الحکم با علم به آن که ابوهریره حدیثی از پیامبر (ص) را می خواند، آن را رد کرده و بی ارزش می داند (از عبارت به کار برده شده مشخص است) و سپس می گوید «رهایمان کن» و بعد از آن می گوید اگر تو و ابو سعید خدری نبودید، احادیث پیامبر از بین رفته بود ! گویی مروان بن الحکم ناصبی آرزوی از بین رفتن احادیث پیامبر را داشته است !
به راستی چنین کسی که تا این حد با رسول الله (ص) دشمنی دارد چگونه می تواند مورد اعتماد باشد و در نقل سنت نبوی ثقة باشد ؟!
5) ابوهریره در بخشی از پاسخش به مروان بن الحکم می گوید « وَمَنْ دَعَا لَهُ وَمَنْ لَعَنَهُ» که این در حقیقت طعنه ای است به مروان بن الحکم و تلمیحی است به ماجرای ملعون بودن مروان در لسان پیامبر (ص).
6) ممکن است برخی برای رفتار ضد انسانی و ضد دینی عائشة که در روایت معتبر بالا به اثبات رسید توجیهاتی بتراشند.
به عنوان نمونه یاسین الخلیفه – از محققین مخالفین شیعه – در کتابی که آن را به زعم خویش در رد شبهات وارده بر عائشة نوشته است مجموعه ادله ای را در بحث ممانعت عائشة از دفن امام حسن (ع) در جوار پیامبر (ص) می آورد که به آن بخش از ادله ی وی که مرتبط با بحث ما می باشد اشاره کرده و آن را مختصرا نقد می کنیم.
ثانیًا: إِنَّ بعض عقلاء الشیعة أکدوا سماح عَائِشَة للحسن بالدفن وجعلوا ذلک من مناقبها:
فروى أبو الفرج الأصبهانی بسنده: "إن الحسن بن علی أرسل إلى عَائِشَة أن تأذن له أن یدفن مع النَّبِیّ صلى الله علیه وسلم فقالت: نعم، ما کان بقى إلا موضع قبر واحد، فلما سمعت بذلک بنو أمیة اشتملوا بالسلاح هم وبنو هاشم للقتال، وقالت بنو أمیة: والله لا یدفن مع النَّبِیّ صلى الله علیه وسلم أبدًا، فبلغ ذلک الحسن فأرسل إلى أهله أما إذا کان هذا فلا حاجة لی فیه ادفنونی إلى جانب أمی فاطمة، فدفن إلى جنب أمه فاطمة علیها السلام".
قال أبو الفرج الأصبهانی: "قال یحیى بن الحسن: وسمعت علی بن طاهر بن زید یقول: لما أرادوا دفنه رکبت عَائِشَة بغلاً، واستنفرت بنی أمیة مروان بن الحکم، ومن کان هناک منهم ومن حشمهم، وهو القائل: "فیومًا على بغل ویومًا على جمل".
قال ابن أبی الحدید- مناقشًا لهذه الروایة-: "قلت: ولیس فی روایة یحیى بن الحسن ما یؤخذ على عَائِشَة لأنه لم یرو أنها استنفرت الناس لما رکبت البغل وإنما المستنفرون هم بنو أمیة ویجوز أن تکون عَائِشَة رکبت لتسکین الفتنة لاسیما وقد روی عنها أنه لما طلب منها الدفن قالت نعم فهذه الحال والقصة منقبة من مناقب عَائِشَة".
ثالثًا: أَنَّ المنع من جهة عَائِشَة لو ثبت فهو محمولٌ على المنع بعد السماح وذلک بعد أن رأت رفض بنی أمیة واستعدادهم لقتال بنی هاشم، فمنعت من باب سد الفتنة وخوف سفک الدماء لا أنها منعت ابتداءً.
وهذا الکلام تجسده الروایة الآتیة: فعن هشام بن عروة عن أبیه قال: "قال الحسن حین حضرته الوفاة: أدفنونی عند قبر رسول الله صلى الله علیه وسلم إِلاَّ أن تخافوا أن یکون فی ذلک شر، فإن خفتم الشر فادفنونی عند أمی، وتوفی فلما أرادوا دفنه أبى ذلک مروان وقال: لا، یدفن عثمان فی حش کوکب، ویدفن الحسن هاهنا. فاجتمع بنو هاشم وبنو أمیة، فأعان هؤلاء قوم وهؤلاء قوم، وجاءوا بالسلاح، فقال أبو هریرة لمروان: یا مروان أتمنع الحسن أن یدفن فی هذا الموضع وقد سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول له ولأخیه حسین: هما سیدا شباب أهل الجنة ... فلما رأت عَائِشَة السلاح والرجال، وخافت أن یعظم الشر بینهم، وتسفک الدماء قالت: البیت بیتی؛ ولا آذن أن یُدْفَنَ فیه أحد، وقال محمد بن علی لأخیه: یا أخی إنه لو أوصى أن یدفن لدفناه أو نموت قبل ذلک، ولکنه قد استثنى فقال: إلا أن تخافوا الشر، فأی شر أشد مما ترى؟ فدفن بالبقیع إلى جنب أمه".
ویؤید ذلک أَنَّ الصحابة مع أنهم فی أول الأمر کانوا مع موقف عَائِشَة فی السماح للحسن بالدفن إلا أنهم لما رأوا الفتنة أمروا الحسین أن ینفذ وصیة أخیه فی حقن الدماء ودفنه بالبقیع، وکان هذا موقف أبی هریرة رضی الله عنه، وعبد الله بن عمر رضی الله عنهما.
رابعًا: أَنَّ هذه الأخبار باطلة متنًا؛ لأنها تعارض روایات صحیحة صریحة توضح سماح عَائِشَة وترحیبها بدفن الحسن مع جده صلى الله علیه وسلم، وإیثارها له، بل قالت لأخیه الحسین لمّا استأذنها فی دفن الحسن رضی الله عنه: "نعم، بقی موضع قبر واحد، قد کنت أحب أن أدفن فیه، وأنا أؤثرک به".
الطیب المحجوب، یاسین الخلیفة، إجلاء الحقیقة فی سیرة عائشة الصِّدِّیقة،صص 141 – 144، الناشر: مؤسسة الدرر السنیة - المملکة العربیة السعودیة – الظهران، الطبعة: الأولى، 1432هـ - 2011م.
دوم : بعضی از عقلاء شیعه این که عائشه اجازه ی دفن امام حسن در کنار پیامبر را صادر است مورد تاکید قرار داده و آن را از مناقب عائشة قرار داده اند :
ابو الفرج اصفهانی با سندش نقل کرده است که حسن بن علی شخصی را به نزد عائشة فرستاد تا برای او از عائشة اجازه بگیرد تا در کنار پیامبر دفن شود.عائشة گفت : بله ، فقط جا برای یک قبر باقی مانده است.زمانی که بنی امیه این را شنیدند ، بنی امیه و بنی هاشم برای جنگ سلاح به دست گرفتند و بنی امیه گفتند : به خدا سوگند هرگز حسن بن علی در کنار پیامبر دفن نمی شود و خبر به حسن بن علی رسید و وی کسی را به سوی خانواده اش فرستاد که اگر چنین است نیازی ندارم که در کنار پیامر دفن شوم و مرا در کنار مادرم فاطمه دفن کنید.در نتیجه در کنار مادش فاطمه علیها السلام دفن شد.
ابو الفرج اصفهانی می گوید : یحیی بن الحسن می گوید : شنیدم که علی بن طاهر بن زید می گفت : هنگامی که تصمیم گرفتند حسن را دفن کنند , عائشة سوار بر قاطری شد و بنی امیه مروان بن الحکم و افرادی از ایشان که آن جا بودند را آماده و تجهیز کردند و مروان بن الحکم همان کسی است که [خطاب به عائشة] گفت : روزی بر قاطر [سوار هستی] و روزی بر شتر.
ابن ابی الحدید در حالی که در این روایت مناقشه می کند می گوید : من (ابن ابی الحدید) می گویم در روایت یحیی بن الحسن چیزی که موجب سرزنش عائشة باشد وجود ندارد چرا که روایت نشده است که وی هنگامی که سوار قاطر شد مردم را تجهیز و آماده کرد بلکه این بنی امیه هستند که چنین کردند و ممکن است که عائشة برای آرام کردن فتنه سوار قاطر شده باشد به خصوص این که روایت شده است که هنگامی که حسن بن علی از عائشة خواست تا در کنار پیامبر دفن شود، وی گفت : بله.ماجرا این است و این قصه منقبتی از مناقب عائشة است.
سوم : اگر منع از دفن [امام] حسن در کنار پیامبر [ص] از سوی عائشة ثابت گردد ، محمول بر منع بعد از اجازه برای دفن [امام] حسن در کنار پیامبر [ص] است و این منع بعد از زمانی است که عائشة ممانعت بنی امیه و آمادگیشان برای جنگ با بنی هاشم را دید و در نتیجه از باب جلوگیری ا وقوع فتنه و ترس از خون ریزی از دفن [امام] حسن در کنار پیامبر [ص] ممانعت کرد نه این که از همان اول منع کرده باشد.
و این کلام را روایتی که در ادامه می آید تایید می کند : از هشام بن عروه از پدرش نقل شده است که او گفته است : حسن بن علی [ع] در هنگام وفات گفت : مرا پیش قبر رسول الله (ص) دفن کنید مگر آن که بترسید در آن شری باشد.پس اگر از شر ترسیدید مرا پیش مادرم دفن کنید.
حسن از دنیا رفت و هنگامی که تصمیم به دفن او گرفتند مروان بن الحکم مانع شد و گفت : نباید عثمان در حش کوکب دفن شود و حسن اینجا.بنی هاشم و بنی امیه جمع شدند گروهی بنی هاشم و گروهی هم بنی امیه را یاری کردند و با سلاح آمدند.
ابوهریره به مروان بن الحکم گفت : ای مروان، آیا مانع می شوی که حسن در این مکان دفن شود در حالی که شنیده ای پیامبر به او و برادرش حسین می گفت آن دو سروران جوانان اهل بهشت هستند ؟ ..... هنگامی که عائشة سلاح و آن اشخاص را دید و ترسید که شر بین آنان افزایش یابد و خون ریزی شود گفت : این خانه ، خانه ی من است و اجازه نمی دهم کسی در آن دفن شود !!!
پس محمد بن علی به برادرش گفت : برادرم، اگر او وصیت کرده بود که این جا دفن شود او را این جا دفن می کردیم یا این که قبل از آن می مردیم اما او استثناء کرد و گفت : مگر این که از وقوع شر بترسید و چه شری بالاتر از این که می بینی ؟ در نتیجه حسن در بقیع در کنار مادرش دفن شد.
و ادعای ما را این نیز تایید می کند که صحابه با این که در ابتدا با عائشة در دفن حسن کنار پیامبر موافق بودند اما زمانی که فتنه را دیدند به حسین دستور دادند تا وصیت برادرش را در مورد حفظ خون مردم و دفنش در بقیع عملی کند و این دیدگاه ابو هریره و عبد الله بن عمر بود.
چهارم : این اخبار از جهت متنی باطل است چرا که با روایات صحیح و صریح که اجازه ی عائشة و موافقتش و از خودگذشتگی اش برای دفن حسن در کنار پیامبر را روشن می سازد مخالف است.بلکه عائشة به حسین زمانی که برای دفن حسن اجازه داد گفت : بله ، به مقدار یک قبر جا باقی مانده است و دوست داشتم که خودم در آن دفن شوم و من برای تو از آن می گذرم.
پاسخ به ادعاهای «یاسین الخلیفه الطیب المحجوب»
ادعای اول :
بعضی از عقلاء شیعه این که عائشه اجازه ی دفن امام حسن در کنار پیامبر را صادر است مورد تاکید قرار داده و آن را از مناقب عائشة قرار داده اند.
پاسخ به ادعای اول :
هر دو نفری که این محقق (؟!) آن ها را از عقلای شیعه دانسته از علمای مخالفین شیعه ی امامیه می باشند ! نه ابو الفرج اصفهانی شیعه ی امامی است و نه ابن ابی الحدید !
ابو الفرج اصفهانی از افراد مورد اعتماد مخالفین شیعه است :
صَاحِبُ (الأَغَانِی) أَبُو الفَرَجِ عَلِیٌّ الأَصْبَهَانِیُّ : العَلاَّمَةُ، الأَخْبَارِیُّ، أَبُو الفَرَجِ عَلِیُّ بنُ الحُسَیْنِ بنِ مُحَمَّدٍ القُرَشِیُّ، الأُمَوِیُّ، الأَصْبَهَانِیُّ، الکَاتِبُ، مُصَنِّفُ کِتَابِ (الأَغَانِی) ..... قُلْتُ: لاَ بَأْسَ بِهِ.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سیر أعلام النبلاء،ج 16، ص 202، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .
آن چه هم که در برخی منابع از «شیعی» بودن ابو الفرج اصفهانی آمده به معنای شیعی امامی و اثنی عشری نیست بلکه عدم اهتمام به معاویه و بنی امیه و حب امیر المؤمنین می باشد.
همچنین ابن ابی الحدید یک عالم سنیِ معتزلی است که در فقه به مذهب شافعی گرایش داشته است.
عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن الحسین بن أبی الحدید، أبو حامد، عز الدین: عالم بالأدب، من أعیان المعتزلة، له شعر جید واطلاع واسع على التاریخ. ولد فی المدائن، وانتقل إلى بغداد، وخدم فی الدواوین السلطانیة، وبرع فی الإنشاء، وکان حظیا عند الوزیر ابن العلقمیّ.
الزرکلی، خیر الدین (المتوفى1410هـ)، الأعلام،ج3، ص 289، الناشر: دار العلم للملایین - بیروت – لبنان، الطبعة: الخامسة عشر - أیار / مایو 2002 م.
283 - عز الدین ابن أبی الحدید: الفوات 1: 519، ذیل مرآة الزمان 1: 62، ابن الشعار 4: 213 وقال: عبد الحمید بن أبی الحدید کاتب فاضل أدیب ذو فضل غزیر وأدب وافر وذکاء باهر، خدم فی عدة أعمال سواداً وحضرة، آخرها کتابة دیوان الزمام. تأدب على الشیخ أبی البقاء العکبری ثم على أبی الخیر مصدق ابن شبیب الواسطی، واشتغل بفقه الإمام الشافعی وقرأ علم الأصول، وکان أبوه یتقلد قضاء المدائن، وله کتاب العبقری الحسان فی علم الکلام والمنطق والطبیعی والأصول والتاریخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة.
إبن خلکان، ابوالعباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفاى681هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج7، ص 342، تحقیق احسان عباس، الناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: 1، 1994 م.
همچنین وی در مواضع متعددی از کتاب مشهورش «شرح نهج البلاغة» به رد و نقد عقائد شیعه با تصریح بر این که شیعیان چنین می گویند پرداخته است و کافی است تا کلمه ی «الشیعة» را در این کتاب جست و جو کنید تا به این مطلب پی ببرید.
در مورد ابن ابی الحدید نیز مانند ابو الفرج اصفهانی آن چه از شیعه بودنش گفته اند، ناظر به عدم اهتمام به حب معاویه و بنی امیه و حب وی نسبت به امیر المؤمنین می باشد و ارتباطی با شیعه ی امامیه ندارد.
تا این جا دانستیم که نه ابو الفرج اصفهانی شیعه ی دوازده امامی است و نه ابن ابی الحدید و کتب ایشان نیز اگر با دقت مطالعه گردد شاهدی است قطعی بر این مساله و در نتیجه تدلیس اول مؤلف کتاب محل بحث مشخص شد.
اکنون به روایتی که این محقق (؟!) اشاره کرده است می پردازیم تا ببینیم اساسا اعتبار و ارزش علمی دارد یا خیر ؟!
قبل از صحبت در مورد روایت لازم است به این مساله اشاره کنیم که خودِ این محقق در کتابش هرجا به روایتی رسیده است که از طرف شیعه بدان استناد شده است ، به بررسی سندی آن پرداخته و سعی کرده با اثبات ضعف سندی روایات، آن ها را از اعتبار ساقط کند.
اینجا حق طرح این سوال برای ما مسلم است که چرا وی روایتی که از ابو الفرج اصفهانی نقل کرده را بررسی سندی نکرده است ؟ اگر این روایت صحیح نیست پس چرا به آن استناد کرده است ؟!
پر واضح است که در صورت اثبات ضعف این روایت هم استدلال به آن ارزش علمی ندارد و هم تدلیس و خیانت علمی و تناقض این شخص ثابت می گردد.
روایت مورد استناد :
أخبرنی أحمد بن سعید، قال: حدثنا یحیى بن الحسن ، عن الزبیر بن بکار، عن محمد بن إسماعیل، عن قائد مولى عباد، وحدثنا حرمی، عن زبیر، فقال: عبادک وهو الصواب، وقال أحمد بن سعید هو عبادک ولکن هکذا قال یحیى بن عبید الله بن علی، أخبره وغیره أخبره : إن الحسن بن علی أرسل إلى عائشة أن تأذن له أن یدفن مع النبی (ص) فقالت: نعم ما کان بقی إلّا موضع قبر واحد، فلما سمعت بذلک بنو أمیة اشتملوا بالسلاح هم وبنو هاشم للقتال، وقالت بنو أمیة: والله لا یدفن مع النبی (ص) أبدا، فبلغ ذلک الحسن فأرسل إلى أهله أمّا إذا کان هذا فلا حاجة لی فیه ادفنونی إلى جانب أمی فاطمة، فدفن إلى جنب أمه فاطمة علیها السلام.
قال یحیى بن الحسن: وسمعت علی بن طاهر بن زید یقول: لما أرادوا دفنه رکبت عائشة بغلا واستنفرت بنی أمیة مروان بن الحکم، ومن کان هناک منهم ومن حشمهم، وهو القائل: فیوما على بغل ویوما على جمل.
الاصفهانی، أبو الفرج علی بن الحسین (متوفاى356هـ)، مقاتل الطالبیین، ص 82، المحقق: السید أحمد صقر، الناشر: دار المعرفة - بیروت.
ضعف سندی روایت :
روایت فوق از جهت سندی کاملا ضعیف است و در سند آن مجاهیل و ضعفاء حضور دارند!
احمد بن سعید : مجهول / یحیی بن الحسن العلوی : مجهول / یحیی بن عبید الله بن علی : مجهول / علی بن طاهر بن زید : مجهول
ملاحظه می کنید که این روایت در چه وضعیتی است و با این وجود این شخص محقق (؟!) به آن استناد کرده است !
ما همین روایت را که با طریقی دیگر نقل شده اینجا می آوریم :
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ فَائِدٍ مَوْلَى عَبَادِلَ، أَنَّ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ عَلِیٍّ، أَخْبَرَهُ، عَمَّنْ، مَضَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ، أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَصَابَهُ بَطَنٌ، فَلَمَّا حَزَبَهُ وَعَرَفَ مِنْ نَفْسِهِ الْمَوْتَ، أَرْسَلَ إِلَى عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا أَنْ تَأْذَنَ لَهُ أَنْ یُدْفَنَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ لَهُ: نَعَمْ، مَا کَانَ بَقِیَ إِلَّا مَوْضِعُ قَبْرٍ وَاحِدٍ، فَلَمَّا سَمِعَتْ بِذَلِکَ بَنُو أُمَیَّةَ اسْتَلْأَمُوا هُمْ وَبَنُو هَاشِمٍ لِلْقِتَالِ، وَقَالَتْ بَنُو أُمَیَّةَ: وَاللَّهِ لَا یُدْفَنُ فِیهِ أَبَدًا. وَبَلَغَ ذَلِکَ حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَأَرْسَلَ إِلَى أَهْلِهِ: أَمَّا إِذَا کَانَ هَذَا فَلَا حَاجَةَ لِی بِهِ، ادْفِنُونِی فِی الْمَقْبَرَةِ إِلَى جَنْبِ أُمِّی فَاطِمَةَ. فَدُفِنَ فِی الْمَقْبَرَةِ إِلَى جَنْبِ فَاطِمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا ".
النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفاى262هـ)، تاریخ المدینة المنورة،ج1، ص 111، تحقیق فهیم محمد شلتوت، ناشر: طبع على نفقة: السید حبیب محمود أحمد – جدة - 1399 هـ .
(در برخی مصادر سند به این شکل آمده است : عن فائد مولى عبادل، أن عبید الله بن علی أخبره وغیره ممن مضى من أهل بیته)
ممن مضی / عمن مضی من اهل بیته : مجهول و نامشخص / وجود ارسال بین «عبید الله بن علی (بن ابی رافع)» و داستان
بنابراین هیچ روایت معتبری در این زمینه وجود ندارد که امام حسن برای دفن شدن در کنار پیامبر از عائشة اجازه گرفته باشند و او هم اجازه داده باشد ! (بگذریم که اساسا آن مکان خانه ی پیامبر است و عائشة نسبت به آن هیچ حقی نداشته و ندارد)
ادعای دوم :
این محقق (؟!) مدعی می شود اگر هم بپذیریم که عائشة از دفن امام حسن (ع) در کنار پیامبر (ص) منع کرده است، این بعد از اجازه دادنش می باشد و برای جلوگیری از وقوع فتنه بوده است نه این که ابتدا به ساکن منع کرده باشد.
پاسخ به ادعای دوم :
اولا : ما ثابت کردیم روایتی که در مورد اجازه دادن عائشة نقل می کنند اعتباری ندارد و در نتیجه هیچ دلیل معتبری در این زمینه موجود نیست.
ثانیا : روایت صحیحی که در ابتدای بحث آوردیم ، به همراه برخی اقوال مورخین در این مساله صراحت دارد که عائشة بنت ابی بکر نیز در کنار مروان بن الحکمِ ناصبی جزو منع کنندگان بوده است و وقتی اجازه ی اولیه ای هم از جانب عائشة در کار نیست یعنی وی از همان اول جزو مانعین و مخالفین بوده است.
علاوه بر روایت صحیح که در ابتدای بحث ذکر شد، ابن عبد البر قرطبی از علمای سرشناس مخالفین شیعه نیز صراحتا می گوید که عائشة جزو مخالفین بوده است :
http://al-shia.blog.ir/post/400
همچنین ابو الفداء از مورخین می نویسد :
کان الحسن قد أوصى أن یدفن عند جده رسول الله صلى الله علیه وسلم، فلما توفی أرادوا ذلک، وکان على المدینة مروان بن الحکم من قبل معاویة، فمنع من ذلک، وکاد یقع بین بنی أمیة وبین بنی هاشم بسبب ذلک فتنة، فقالت عائشة رضی الله عنها: البیت بیتی ولا آذن أن یدفن فیه، فدفن بالبقیع.
أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (متوفاى732هـ)، المختصر فی أخبار البشر،ج1، ص 183، الناشر: المطبعة الحسینیة المصریة، الطبعة: الأولى.
بنا بر این، این ادعای مخالف نیز از اعتبار ساقط است.
ثالثا : این محقق مدعی شده است که عائشة برای جلوگیری از وقوع فتنه چنین کرده است!
ما در اینجا می گوییم :
اولا : چه دلیلی وجود دارد که این ادعا را ثابت کند ؟! مگر شما علم غیب دارید که نیت عائشة را بدانید ؟!
ثانیا : ممکن است برخی به عبارت :
« فَلَمَّا رَأَتْ عَائِشَةُ السِّلاحَ وَالرِّجَالَ، وَخَافَتْ أَنْ یَعْظُمَ الشَّرُّ بَیْنَهُمْ وَتُسْفَکَ الدِّمَاءُ قَالَتْ: الْبَیْتُ بَیْتِی وَلا آذَنُ أَنْ یُدْفَنَ فِیهِ أَحَدٌ!!!» (هنگامی که عائشة سلاح و آن اشخاص را دید و ترسید که شر بین آنان افزایش یابد و خون ریزی شود گفت : این خانه ، خانه ی من است و اجازه نمی دهم کسی در آن دفن شود !!!)
که در روایت معتبر ابتدای بحث آوردیم استناد کنند.
این استدلال نیز اعتبار ندارد چرا که این قسمت از روایت از ادراجات راوی و برداشت یکی از رواتِ این داستان است و ما حتی نمی دانیم از ادراجات کدام راوی می باشد ! اگر از ادراجات رواتی باشد که داستان را درک نکرده اند که بسیار اوضاع بدتر می شود و اگر از ادراجات راوی مستقیم واقعه یعنی «عروة بن الزبیر» باشد هم برداشت شخصی اوست نه این که جزو حقیقت واقعه باشد ! (بگذریم از این که هیچ دلیلی وجود ندارد که این از ادراجات عروة باشد و باز هم بگذریم که عروة خودش از دشمنان اهل بیت و از محبین عائشة می باشد)
علاوه بر این ، در متن روایت آمده است که مردم دو دسته شدند و گروهی طرفدار بنی هاشم و دفن امام حسن (ع) در کنار پیامبر (ص) بودند و گروهی طرفدار بنی امیه و مروان بن الحکم شدند. (فاجتمع بنو هاشم وَبَنُو أُمَیَّةَ، فَأَعَانَ هَؤُلاءِ قَوْمٌ وَهَؤُلاءِ قَوْمٌ ) این جا می بینیم که عائشة جزو طرفداران بنی امیه و مروان بن الحکمِ ناصبی بوده است ! به راستی چرا عائشة در این جا از امام حسن (ع) و بنی هاشم دفاع نکرد ؟! مگر در قرآن کریم دستور به «مودت» اهل بیت داده نشده است ؟! (مودت نمود عملیِ حب می باشد بر خلاف محبت که صرفا در قلب و دل انسان است)
چرا عائشة حاضر نشد – ولو به قیمت جانش – از امام حسن (ع) دفاع کند ؟!
به راستی اگر عائشة از خون ریزی و قتل و کشت و کشتار می خواست جلوگیری کند چرا بر خلاف دستور پیامبر (حدیث کلاب حواب) جنگ جمل را به راه انداخت و موجب کشتار وسیعی شد که بعدا خود او هم پشیمان شد ؟!
ثالثا : سیره ی عملی عائشة بنت ابی بکر نشان دهنده ی بغض او نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام می باشد (به مطالب بخش عائشة در وبلاگ مراجعه کنید) و از این رو ادعای اصلاح و جلوگیری از فتنه از اعتبار علمی برخوردار نیست.
ادعای سوم :
ادعای دیگر این محقق (؟!) آن است که چون روایات صحیح (؟!) و صریح داریم که عائشة اجازه به دفن امام حسن (ع) در کنار پیامبر (ص) داده است ، پس روایات دیگر باطل است !
پاسخ به ادعای سوم :
ما در پاسخ به ادعای اول این محقق ثابت کردیم روایت صحیحی در این زمینه وجود ندارد و عجیب است که وی در دروغی آشکار و خنده دار مدعی می شود «روایات صحیح» در این زمینه وجود دارد !!!
نهایتا وی به همان روایت «تاریخ مدینه ی ابن شبة» استناد می کند که مشابه آن در تاریخ دمشق نقل شده است.
در مورد روایت ابن شبة پاسخ دادیم و روایت تاریخ دمشق نیز از این قرار است :
اخبرنا أبو سعد بن البغدادی أنا أبو المظفر محمود بن جعفر بن محمد بن احمد بن جعفر المعدل أنا عم أبی أبو عبد الله الحسین بن احمد بن جعفر الکوسج أنا إبراهیم بن السندی بن علی أنا الزبیر بن بکار بن عبد الله الزبیری حدثنی یحیى بن مقداد عنه عمه موسى بن یعقوب بن عبد الله بن وهب بن زمعة حدثنی فائد مولى عبادل أن عبید الله بن علی ابن أبی رافع اخبره هو وغیره من مشیختهم أن حسن بن علی بن أبی طالب أصابه بطن فلما عرف بنفسه الموت أرسل إلى عائشة زوج النبی (صلى الله علیه وسلم) أن تأذن له أن یدفن مع النبی (صلى الله علیه وسلم) فی بیتها فقالت نعم بقی موضع قبر واحد قد کنت احب أن ادفن فیه وأنا اؤثرک به فلما سمعت بنو أمیة ذلک لبسوا السلاح فاستلأموا بها وکان الذی قام بذلک مروان بن الحکم فقال والله لا یدفن عثمان بن عفان بالبقیع ویدفن حسن مع رسول الله (صلى الله علیه وسلم) ولبست بنو هاشم السلاح وهموا بالقتال وبلغ ذلک الحسن بن علی فأرسل إلى بنی هاشم فقال لهم رسوله یقول لکم الحسن إذا بلغ الأمر هذا فلا حاجة لی به ادفنونی إلى جنب أمی فاطمة بالبقیع فدفن إلى جنب فاطمة ابنة رسول الله (صلى الله علیه وسلم).
ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج 13، ص 289، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1995م.
می بینید که انتهای سند همان سند روایت ابن شبة در کتابش می باشد و ضعف روایت (با چشم پوشی از افراد مجهول یا ضعیف دیگر در سندِ روایت ابن عساکر) ثابت است.