تاج الدین سبکی (عالم اهل سنت) و توضیحاتی جالب در مورد کرامات اولیاء (از مسافرت در زمان تا خبر دادن از غیب)
تاج الدین سبکی (عالم اهل سنت) و توضیحاتی جالب در مورد کرامات اولیاء (از مسافرت در زمان تا خبر دادن از غیب!)
یکی از مواردی که به وسیله ی آن، مخالفین شیعه پیروان اهل بیت علیهم السلام را مورد هجوم خود قرار می دهند، اعتقاد شیعیان به کرامات بی نظیر اهل بیت علیهم السلام می باشد.
اما با دقت در منابع مخالفین شیعه در می یابیم که آنان همان کرامات و بلکه بیشتر و بالاتر از آن را برای علماء و ائمه ی خود ثابت کرده اند !
تاج الدین سبکی – عالم سرشناس اهل سنت – در مورد کرامات اولیاء کلام مفصلی دارد که از این قرار است :
وَالَّذِی یتَرَجَّح عِنْدِی القَوْل بتجویز الکرامات على الْإِطْلَاق إِذا لم تخرق عَادَة وبتجویز بعض خوارق العوائد دون بعض فَلَا أمنع کثیرا من الخوارق وَأَمْنَع کثیرا ولی فِی ذَلِک قدوة وَهُوَ أَبُو الْقَاسِم الْقشیرِی رَحمَه الله تَعَالَى.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 337، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
آن چیزی که در نزد من ارجح است آن که من معتقد به جواز کرامات به صورت مطلق هستم به شکلی که خرق عادت نباشد و معتقد به جواز برخی از خوارق عادت نیز هستم و وقوع بسیاری از امور خارق العادة را نیز منع نمی کنم و بسیاری از امور خارق العاده را هم منع می کنم و در این مساله الگویی دارم و او ابو القاسم قشیری است.
فَإِن قلت عرِّفنی مَا تَمنعهُ ومالا تَمنعهُ لیتبین مذهبک قلت أمنع ولدا من غیر أبوین وقلب جماد بَهِیمَة وَنَحْو ذَلِک وسیتضح لَک ذَلِک عِنْد ذکر الْأَنْوَاع الَّتِی أبدیها على الْأَثر إِن شَاءَ الله تَعَالَى.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 337، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
پس اگر بگویی چیزی که مانع و یا عدم مانع وقوع آن امر خارق العاده است را برایم بگو تا اعتقادت در این موضوع مشخص شود ، من می گویم امکان ولادت یک فرزند بدون وجود پدر و مادر و تبدیل جمادات به حیوان و مانند آن را جایز نمی دانم (قبول ندارم) و ان شاء الله تعالی این مساله هنگام ذکر انواع کراماتی که بدان اشاره خواهم کرد مشخص خواهد شد.
وَأما جُمْهُور أَئِمَّتنَا فعمموا التجویز وأطلقوا القَوْل إطلاقا وَأخذ بعض الْمُتَأَخِّرین یعدد أَنْوَاع الْوَاقِعَات من الکرامات فَجَعلهَا عشرَة وَهِی أَکثر من ذَلِک وَأَنا أذکر مَا عِنْدِی فِیهَا.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 337 و 338، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
اما جمهور ائمه ی ما جواز وقوع این کرامات را به شکل مطلق تعمیم داده اند و برخی از متاخرین انواع کرامات را برشمرده اند و آن را ده نوع گفته اند در حالی که بیشتر از این است و من آن چه که از انواع این کرامات می دانم را می نویسم.
النَّوْع الأول إحْیَاء الْمَوْتَى وَاسْتشْهدَ لذَلِک بِقصَّة أبی عبید البسری فقد صَحَّ أَنه غزا وَمَعَهُ دَابَّة فَمَاتَتْ فَسَأَلَ الله أَن یُحْیِیهَا حَتَّى یرجع إِلَى بسر فَقَامَتْ الدَّابَّة تنفض أذنیها فَلَمَّا فرغ من الْغَزْوَة وَوصل إِلَى بسر أَمر خادمه أَن یَأْخُذ السرج عَن الدَّابَّة فَلَمَّا أَخذه سَقَطت میتَة.
والحکایات فى هَذَا الْبَاب کَثِیرَة وَمن أواخرها أَن مفرجا الدمامینى وَکَانَ من أَوْلِیَاء الله من أهل الصَّعِید ذکر أَنه أحضرت عِنْده فراخ مشویة فَقَالَ لَهَا طیرى فطارت أَحیَاء بِإِذن الله تَعَالَى.
وَأَن الشَّیْخ الأهدل کَانَت لَهُ هرة ضربهَا خادمه فَمَاتَتْ فَرمى بهَا فى خرابة فَسَأَلَ عَنْهَا الشَّیْخ بعد لَیْلَتَیْنِ أَو ثَلَاث فَقَالَ الْخَادِم لَا أدرى فَقَالَ الشَّیْخ أما تدرى ثمَّ ناداها فَجَاءَت إِلَیْهِ تجرى.
وحکایة الشَّیْخ عبد الْقَادِر الکیلانى رضى الله عَنهُ وَوَضعه یَده على عِظَام دجَاجَة کَانَ قد أکلهَا وَقَوله لَهَا قومى بِإِذن الله الذى یحیى الْعِظَام وهى رَمِیم فَقَامَتْ دجَاجَة سویة حِکَایَة مَشْهُورَة.
وَذکروا أَن الشَّیْخ أَبَا یُوسُف الدهمانى مَاتَ لَهُ صَاحب فجزع عَلَیْهِ أَهله فَلَمَّا رأى الشَّیْخ شدَّة جزعهم جَاءَ إِلَى الْمَیِّت وَقَالَ لَهُ قُم بِإِذن الله فَقَامَ وعاش بعد ذَلِک زَمنا طَویلا.
وحکایة زین الدّین الفارقى الشافعى مدرس الشامیة شهیرة وَقد سَمعتهَا من لفظ وَلَده ولى الله الشَّیْخ فتح الدّین یحیى فَحکى لنا مَا سنحکیه فى تَرْجَمَة وَالِده مِمَّا حَاصله أَنه وَقع فى دَاره طِفْل صَغِیر من سطح فَمَاتَ فدعى الله فأحیاه.
وَلَا سَبِیل إِلَى استقصاء مَا یحْکى من هَذَا النَّوْع لکثرته وَأَنا أومن بِهِ غیر أَنى أَقُول :
لم یثبت عندى أَن ولیا حیى لَهُ میت مَاتَ من أزمان کَثِیرَة بَعْدَمَا صَار عظما رمیما ثمَّ عَاشَ بعد مَا حیى لَهُ زَمَانا کثیرا هَذَا الْقدر لم یبلغنَا وَلَا أعتقده وَقع لأحد من الْأَوْلِیَاء وَلَا شکّ فى وُقُوع مثله للأنبیاء عَلَیْهِم السَّلَام مثل هَذَا یکون معْجزَة وَلَا تنتهى إِلَیْهِ الْکَرَامَة فَیجوز أَن یجىء نبى قبل اختتام النُّبُوَّة بإحیاء أُمَم انْقَضتْ قبله بدهور ثمَّ إِذا عاشوا استمروا فى قید الْحَیَاة أزمانا وَلَا أعتقد الْآن أَن ولیا یحیى لنا الشافعى وَأَبا حنیفَة حَیَاة یبقیان مَعهَا زَمَانا طَویلا کَمَا عمرا قبل الْوَفَاة بل وَلَا زَمَانا قَصِیرا یخالطان فِیهِ الْأَحْیَاء کَمَا خالطاهما قبل الْوَفَاة.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص338 و 339، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
نوع اول : زنده کردن مردگان.و برای این مطلب به قصه ی ابی عبید البسری استناد شده است.در اخبار صحیح ثابت شده است که او جهاد کرد و چارپایی همراهش بود که مُرد.او از خداوند خواست که آن را زنده کند تا به بسر برگردد.چارپای وی شروع به تکان دادن گوش هایش کرد ( و زنده شد) و هنگامی که از جنگ رهایی یافت و به بسر رسید به خدمتکارش دستور داد تا زین را از روی چارپایش بردارد و هنگامی که خدمتکارش زین را برداشت آن چارپا مُرد.
و حکایات در این زمینه زیاد است و از حکایات اخیرش آن است که مفرج دمامینی از اولیاء الهی و اهل صعید بود و گفته شده است که مرغ بریان شده ای را پیش او آوردند و او به آن مرغ بریان شده گفت : پرواز کن ! آن مرغ زنده شد و به اذن خداوند پرواز کرد.
و شیخ اهدل گربه ای داشت که خدمتکار وی آن گربه را زد و گربه مُرد و خدمتکار آن را در خرابه انداخت.شیخ اهدل دو یا سه شب بعد از خدمتکارش در مورد آن گربه سوال کرد و خدمتکار گفت : نمی دانم.شیخ اهدل گفت : نمی دانی ؟ سپس گربه را صدا زد و گربه به سویش آمد.
و همچنین داستان شیخ عبد القادر گیلانی و این که وی دستش را بر استخوان مرغی که آن را خورده بود گذاشت و سه بار به آن گفت به اذن خداوندی که استخوان ها را در حالی که کهنه و پوسیده است زنده می کند بلند شو ! پس آن مرغ کاملا برخاست و این داستان مشهور است.
و نقل کرده اند که یکی از دوستان شیخ ابو یوسف دهمانی از دنیا رفت و خانواده ی او بر او ناله و زاری و بی تابی کردند و هنگامی که شیخ این بی تابی و ناله و زاری آن ها را دید به سمت دوست مُرده اش آمد و به او گفت به اذن خداوند بلند شو. پس دوست مُرده اش بلند شد و بعد از آن مدت طولانی ای را زنده بود و زندگی کرد.
و همچنین داستان زین الدین فارقی شافعی مدرس شام مشهور است و من آن را از پسرش ولی الله شیخ فتح الدین یحی شنیدم که آن چه را که ما در شرح حال پدرش خواهیم آورد بری ما تعریف کرد و نتیجه اش آن که در خانه ی او بچه ی کوچکی از جایی افتاد و از دنیا رفت و زین الدین فارقی از خداوند خواست و خدا را خواند و خداوند آن بچه را زنده کرد.
و راهی برای برشمردن این نوع داستان هایی که حکایت می شود به دلیل کثرتش وجود ندارد و من به این مساله [یعنی این نوع از کرامات و داستان ها] ایمان دارم به جز این که می گویم : در نزد من ثابت نشده است که برای ولی ای از اولیای خدا، مُرده ای که مدت زیادی است از دنیا رفته و بعد از آن که استخوان هایش کهنه و پوسیده شده است زنده شده باشد و مدت زیادی را هم بعد از آن که زنده شده زندگی کرده باشد. این مقدار به ما نرسیده است و معتقدم که برای احدی از اولیاء خداوند هم چنین چیزی رخ نداده است و در وقوعِ مثل این داستان برای انبیاء شکی نیست.مانند چنین مساله ای معجزه است و کرامت به آن منتهی نمی گردد و بنا بر این جایز است که قبل از ختم نبوت ، یک پیامبر امت هایی را که مدت زیادی قبل از او از دنیا رفته اند زنده کند و سپس وقتی این ها زنده شدند، مدتی را زندگی کنند و معقتد نیستم که الان ولی ای از اولیاء خداوند [بتواند] برای ما شافعی و ابوحنیفه را به گونه ای زنده کند که مدتی طولانی را همانطور که قبلا زندگی کرده اند زندگی کنند و بلکه حتی برای مدتی کوتاه به شکلی که بتوانند در بین افراد زنده باشند نمی توانند آنان را زنده کنند.
النَّوْع الثانى کَلَام الْمَوْتَى وَهُوَ أَکثر من النَّوْع قبله وروى مثله عَن أَبى سعید الخراز رضى الله عَنهُ ثمَّ عَن الشَّیْخ عبد الْقَادِر رضى الله عَنهُ وَعَن جمَاعَة من آخِرهم بعض مَشَایِخ الشَّیْخ الإِمَام الْوَالِد رَحمَه الله وَلست أُسَمِّیهِ.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 339، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
نوع دوم : صحبت کردن مردگان ؛ و (وقوع) این از نوع قبلی اش بیشتر است و مانند آن از ابو سعید خراز و سپس از شیخ عبد القادر و سپس از گروهی که آخرینشان بعضی از مشایخ پدرم (علی بن عبد الکافی السبکی) می باشند نقل شده است و من اسمش را نمی آورم.
النَّوْع الثَّالِث انفلاق الْبَحْر وجفافه والمشى على المَاء وکل ذَلِک کثیر وَقد اتّفق مثله لشیخ الْإِسْلَام وَسید الْمُتَأَخِّرین تقى الدّین بن دَقِیق العَبْد.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 339، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
نوع سوم : شکافتن دریا و خشک کردن آن و راه رفتن بر روی آب و همه ی این ها مصادیق و موارد زیادی را دارد و بالاتفاق مانند این ها برای شیخ الاسلام و سید المتاخرین تقی الدین بن دقیق ثابت است.
الرَّابِع انقلاب الْأَعْیَان کَمَا حکى أَن الشَّیْخ عِیسَى الهتار الْیُمْنَى أرسل إِلَیْهِ شخص مستهزئا بِهِ إناءین ممتلئین خمرًا فصب أَحدهمَا فى الآخر وَقَالَ بِسم الله کلوا فَأَکَلُوا فَإِذا هُوَ سمن لم یر مثل لَونه وریحه وَقد أَکْثرُوا فى ذکر نَظِیر هَذِه الْحِکَایَة.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 339، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
نوع چهارم : دگرگونی همانطوری که از شیخ عیسی هتار نقل شده است که فردی به قصد تمسخر وی دو ظرف پر از شراب را برای وی فرستاد و او یکی از ظرف ها را در دیگری ریخت و گفت «بسم الله». این را بخورید و خوردند و دیدند که کَره ای است که مانند رنگش و بویش دیده نشده است و بسیار مانند این داستان را نقل کرده اند.
الْخَامِس انزواء الأَرْض لَهُم بِحَیْثُ حکوا أَن بعض الْأَوْلِیَاء کَانَ فى جَامع طرسوس فاشتاق إِلَى زِیَارَة الْحرم فَأدْخل رَأسه فى جبته ثمَّ أخرجه وَهُوَ فى الْحرم.
وَالْقدر الْمُشْتَرک من الحکایات فى هَذَا النَّوْع بَالغ مبلغ التَّوَاتُر وَلَا یُنکره إِلَّا مباهت.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 339، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
پنجم : کوچک ساختن زمین برای آنان به گونه ای که حکایت کرده اند که برخی از اولیاء در مسجد جامع طرطوس بوده اند و مشتاق زیارت حرم شده اند و سرشان را در جبه شان کرده اند و سپس بیرون آورده اند در حالی که در حرم بوده اند.
و قدر مشترک این حکایات در این نوع آن است که به حد تواتر رسیده اند و به جز فرد اهل بهتان و دروغ آن را انکار نمی کند.
السَّادِس کَلَام الجمادات والحیوانات وَلَا شکّ فِیهِ وفى کثرته وَمِنْه مَا حکى أَن إِبْرَاهِیم بن أدهم جلس فى طَرِیق بَیت الْمُقَدّس تَحت شَجَرَة رمان فَقَالَت لَهُ یَا أَبَا إِسْحَاق أکرمنى بِأَن تَأْکُل منى شَیْئا قَالَت ذَلِک ثَلَاثًا وَکَانَت شَجَرَة قَصِیرَة ورمانها حامضا فَأکل مِنْهَا رمانة فطالت وحلا رمانها وحملت فى الْعَام مرَّتَیْنِ وَسمیت رمانة العابدین.
وَقَالَ الشبلى عقدت أَنى لَا آکل إِلَّا من حَلَال فَکنت أدور فى البرارى فَرَأَیْت شَجَرَة تین فمددت یدى لآکل مِنْهَا فنادتنى الشَّجَرَة احفظ عَلَیْک عقدک وَلَا تَأْکُل منى فإنى لیهودى فکففت یدى.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 339 و 340، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
ششم : سخن گفتن جمادات و حیوانات و شکی در آن و کثرت وقوعش نیست و از جمله آن چه که نقل شده است که ابراهیم بن ادهم در راه بیت المقدس زیر درخت اناری نشست و آن درخت انار به ابراهیم بن ادهم گفت ای ابا اسحاق من را با خوردن چیزی از میوه ام اکرام کن و این را سه مرتبه گفت و این درخت کوتاه بود و انارش ترش بود و ابراهیم بن ادهم از آن خورد و آن درخت بلند گشت و انارش شیرین شد و در سال دو بار میوه داد و به انار عابدین نامگذاری شد.
شبلی می گوید با خودم عهد کردم که به جز حلال نخورم و در بیابان می گشتم و درخت زیتونی را دیدم و دستم را دراز کردم تا از آن بخورم که درخت به من گفت عهد وپیمانت را حفظ کن و از من نخور. من برای یک یهودی هستم پس من دستم را کشیدم.
السَّابِع إِبْرَاء العلیل کَمَا روى عَن السرى فى حِکَایَة الرجل الذى لقِیه بِبَعْض الْجبَال یبرىء الزمنى والعمیان والمرضى.
وکما حکى عَن الشَّیْخ عبد الْقَادِر أَنه قَالَ لصبى مقْعد مفلوج أعمى مجذوم قُم بِإِذن الله فَقَامَ لَا عاهة بِهِ.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص340، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
هفتم : شفا دادن بیمار همانطور که از سری در حکایت کسی که او را در بعضی از کوه ها دید که افرادی که در اثر سالخوردگی بیمارند و افراد نابینا و بیمار را شفا می داد نقل شده است.
الثامن طَاعَة الْحَیَوَانَات لَهُم کَمَا فى حِکَایَة الْأسد مَعَ أَبى سعید بن أَبى الْخَیْر المیهنى وَقَبله إِبْرَاهِیم الْخَواص بل وَطَاعَة الجمادات کَمَا فى حِکَایَة سُلْطَان الْعلمَاء شیخ الْإِسْلَام عز الدّین بن عبد السَّلَام وَقَوله فى وَاقعَة الفرنج یَا ریح خُذِیهِمْ فَأَخَذتهم.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص340، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
هشتم : اطاعت حیوانات از اولیاء همانطور که در داستان شیر با ابو سعید ابی الخیر و قبل از او در داستان مربوط به ابراهیم خواص آمده است بلکه اطاعت جمادات از اولیاء همانطور که در داستان سلطان العلماء شیخ الاسلام عز الدین عبد السلام و کلامش در واقعه ی فرنگ آمده است که او گفت ای باد آن ها را بگیر و باد آن ها را گرفت.
التَّاسِع طى الزَّمَان.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص340، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
نهم : سیر در زمان.
الْعَاشِر نشر الزَّمَان وفى تَقْرِیر هذَیْن الْقسمَیْنِ عسر على الأفهام وتسلیمه لأَهله أولى بذى الْإِیمَان والحکایات فیهمَا کَثِیرَة.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص340، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
دهم : نشر و گسترده شدن زمان و توضیح این دو قسمت (نهم و دهم) برای فهم افراد سخت است و تسلیم آن به مومنین شایسته تر است و داستان ها و حکایات در این باره زیاد است.
الحادى عشر استجابة الدُّعَاء وَهُوَ کثیر جدا وشاهدناه من جمَاعَة.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص340، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
یازدهم : اجابت دعاء و این مورد بسیار زیاد است و ما از گروهی آن را دیده ایم.
الثانى عشر إمْسَاک اللِّسَان عَن الْکَلَام وانطلاقه.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص340، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
دوازدهم : خودداری زبان از سخن گفتن و به سخن در آمدنش.
الثَّالِث عشر جذب بعض الْقُلُوب فى مجْلِس کَانَت فِیهِ فى غَایَة النفرة.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص340، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
سیزدهم : جذب قلوب در مجلسی که در آن در نهایت منفور بودن بوده است.
الرَّابِع عشر الْإِخْبَار بِبَعْض المغیبات والکشف وَهُوَ دَرَجَات تخرج عَن حد الْحصْر.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص340، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
چهاردهم : خبر دادن از برخی از امور غیبی و کشف و این درجاتی دارد که از حد حصر و محدد کردن خارج است.
الْخَامِس عشر الصَّبْر على عدم الطَّعَام وَالشرَاب الْمدَّة الطَّوِیلَة.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص341، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
پانزدهم : صبر بر نخوردن غذا و نوشیدنی برای مدت طولانی.
السَّادِس عشر مقَام التصریف فقد حکى عَن جمَاعَة مِنْهُ الشئ الْکثیر.
وَذکر أَن بَعضهم کَانَ یَبِیع الْمَطَر وَکَانَ من الْمُتَأَخِّرین الشَّیْخ أَبُو الْعَبَّاس الشاطر یَبِیع الأشغال بِالدَّرَاهِمِ وَکَثُرت الحکایات عَنهُ فى هَذَا الْبَاب بِحَیْثُ لم یبْق للذهن مساع فى إنکارها.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص341، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
شانزدهم : مقام «تصریف» که از گروهی موارد بسیاری در این مورد نقل شده است.
و نقل شده است که بعضی از اولیاء باران را می فروختند (یعنی پول می گرفتند که باران ببارانند) و از متاخرین شیخ ابو العباس شاطر است که در برابر چند درهم شغل می فروخت (پول می گرفت و دعا می کرد و فرد صاحب شغل می شد) و داستان ها و حکایات از او در این مورد زیاد نقل شده است به گونه ای که در ذهن جایی برای انکار آن نمی ماند.
السَّابِع عشر الْقُدْرَة على تنَاول الْکثیر من الْغذَاء.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص341، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
هفدهم : توانایی بر خوردن مقدار زیادی از غذا.
الثَّامِن عشر الْحِفْظ عَن أکل الْحَرَام کَمَا حکى عَن الْحَارِث المحاسبى أَنه کَانَ یرْتَفع إِلَى أَنفه زفورة من المأکل الْحَرَام فَلَا یَأْکُلهُ وَقیل کَانَ یَتَحَرَّک لَهُ عرق وَحکى نَظِیره عَن الشَّیْخ أَبى الْعَبَّاس المرسى وَقیل إِن بعض النَّاس امتحنه وأحضر لَهُ مأکلا حَرَامًا فبمجرد مَا وَضعه بَین یَدَیْهِ قَالَ إِن کَانَ المحاسبى یَتَحَرَّک مِنْهُ عرق فَأَنا یَتَحَرَّک منى عِنْد حُضُور الْحَرَام سَبْعُونَ عرقا ونهض من سَاعَته وَانْصَرف.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص341، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
هجدهم : حفظ کردن خود از خوردن حرام همانطور که از حارث محاسبی نقل شده است که او مقداری از غذای حرام را می بویید و آن را نمی خورد و گفته شده است که رگش می زد و مانند این از شیخ ابو العباس مرسی نقل شده و گفته شده است که بعضی از مردم وی را امتحان کردند و غذای حرامی را برای او آماده شد و به مجرد این که آن غذا را مقابلش قرار داد گفت اگر محاسبی یک بار رگش (در چنین موقعی) می زد، من رگم در هنگام حضور حرام هفتاد بار می زند و سپس بلافاصله از مکانش برخاست و رفت.
التَّاسِع عشر رُؤْیَة الْمَکَان الْبعید من وَرَاء الْحجب کَمَا قیل إِن الشَّیْخ أَبَا إِسْحَاق الشیرازى کَانَ یُشَاهد الْکَعْبَة وَهُوَ بِبَغْدَاد.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص341، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
نوزدهم : دیدن مکان دور از پشت پرده و پوشش همانطور که گفته شده است که ابو اسحاق شیرازی کعبه را می دید در حالی که در بغداد بود.
الْعشْرُونَ الهیبة الَّتِى لبَعْضهِم بِحَیْثُ مَاتَ من شَاهده بِمُجَرَّد رُؤْیَته کصاحب أَبى یزِید البسطامى الذى قدمنَا حکایته أَو بِحَیْثُ أفحم بَین یَدَیْهِ أَو اعْترف بِمَا لَعَلَّه کتمه عَنهُ أَو غیر ذَلِک وَهُوَ کثیر.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص341، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
بیستم : هیبتی که بعضی از اولیاء الهی داشته اند به گونه ای که شخص به محض دیدن آن ولی الهی از دنیا رفته است مانند دوست ابو یزید بسطامی که داستان آن را گفتیم یا به گونه ای که شخص در برابر آن ولی الهی ساکت شده است یا به آن چه که از آن ولی الهی مخفی کرده اعتراف کرده است یا غیر از آن و از این دست بسیار است.
الحادى وَالْعشْرُونَ کِفَایَة الله إیَّاهُم شَرّ من یُرِید بهم سوءا وانقلابه خیرا کَمَا اتّفق للشافعى رضى الله عَنهُ مَعَ هَارُون الرشید رَحمَه الله.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص341، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
بیست و یکم : کفایت کردن خداوند از آنان در برابر شر کسی که قصد سوء نسبت به آنان را دارد و تبدیل آن شر به خیر همانطوری که در قضیه ی شافعی و هارون الرشید اتفاق افتاد.
الثَّانِی وَالْعشْرُونَ التطور بأطوار مُخْتَلفَة وَهَذَا الذى تسمیه الصُّوفِیَّة بعالم الْمثل ویثبتون عَالما متوسطا بَین عالمى الْأَجْسَام والأرواح سموهُ عَالم الْمِثَال وَقَالُوا هُوَ ألطف من عَالم الْأَجْسَام وأکثف من عَالم الْأَرْوَاح وبنوا عَلَیْهِ تجسد الْأَرْوَاح وظهورها فى صور مُخْتَلفَة من عَالم الْمِثَال واستأنسوا لَهُ بقوله تَعَالَى {فتمثل لَهَا بشرا سویا} وَمِنْه مَا حکى عَن قضیب البان الموصلى وَکَانَ من الأبدال أَنه اتهمه بعض من لم یره یصلى بترک الصَّلَاة وشدد النکیر عَلَیْهِ فتمثل لَهُ على الْفَوْر فى صور مُخْتَلفَة وَقَالَ فى أى هَذِه الصُّور رأیتنى مَا أصلى وَلَهُم من هَذَا النَّوْع حکایات کَثِیرَة.
وَمِمَّا // اتّفق // لبَعض الْمُتَأَخِّرین أَنه وجد فَقِیرا شَیخا کَبِیرا یتَوَضَّأ بِالْقَاهِرَةِ فى الْمدرسَة الشرفیة من غیر تَرْتِیب فَقَالَ لَهُ یَا شیخ تتوضأ بِلَا تَرْتِیب فَقَالَ لَهُ مَا تَوَضَّأت إِلَّا مُرَتبا وَلَکِن أَنْت مَا تبصر لَو أَبْصرت لأبصرت هَکَذَا وَأخذ بِیَدِهِ وَأرَاهُ الْکَعْبَة ثمَّ مر بِهِ إِلَى مَکَّة فَوجدَ نَفسه فى مَکَّة وَأقَام بهَا سِنِین فى حِکَایَة یطول شرحها.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص341 و 342، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
بیست و دوم : درآمدن به اشکال مختلف و این همان چیزی است که صوفیه آن را عالم مُثُل می نامد و یک عالم وسط ما بین دو عالم اجسام و ارواح در نظر میگیرند که آن را عالم مثال می نامند و گفته اند که این عالم از عالم اجسام گستردگی و تراکم کمتر و از عالم ارواح انبوه تر و گسترده تر است و تجسد ارواح و ظهور آن در شکل های مختلف از عالم مثال را بر این مبنا تبیین کرده اند و به این آیه تمسک کرده اند که « فتمثل لَهَا بشرا سویا» و از جمله ی آن ،چیزی است که از قضیب البان موصلی که از ابدال بود نقل کرده اند که برخی که ندیده بودند او نماز بخواند وی را متهم به این کردند که نماز نمی خواند و او را بسیار سرزنش کردند و او به سرعت در شکل های مختلفی درآمد و گفت در کدام یک از این شکل ها دیدی که من نماز نمی خوانم ؟ و آنان از این نوع داستان ها بسیار دارند.
و از جمله چیزهایی که برای متاخرین در مورد آن اتفاق شده است که کسی دید شیخی فقیر و بزرگ در مسجد شرفیه در قاهره بدون رعایت ترتیب وضو می گیرد و به او گفت ای شیخ بدون ترتیب وضو می گیری.شیخ به او گفت من به ترتیب وضو گرفتم اما تو نمی بینی اگر درست می دیدی اینگونه می دیدی و سپس دستش را گرفت و کعبه را نشانش داد و سپس او را به مکه برد و آن شخص خودش را در مکه یافت و چند سال در آن جا ماند و این در حکایتی که نقلش به طول می انجامد آمده است.
الثَّالِث وَالْعشْرُونَ إطلاع الله إیَّاهُم على ذخائر الأَرْض کَمَا قدمْنَاهُ فى حِکَایَة أَبى تُرَاب لما ضرب بِرجلِهِ الأَرْض فَإِذا عین مَاء زلال.
وَعَن بَعضهم أَنه عَطش أَیْضا فى طَرِیق الْحَج فَلم یجد مَاء عِنْد أحد فَوجدَ فَقِیرا قد رکز عکازه فى مَوضِع وَالْمَاء یَنْبع من تَحت عکازه فَمَلَأ قربته وَدلّ الحجیج عَلَیْهِ فَجَاءُوا فملأوا أوانیهم من ذَلِک المَاء.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 342، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
بیست و سوم : مطلع کردن اولیاء از ذخائر ارض به وسیله ی خداوند همانطور که در داستان ابو تراب گفتیم هنگامی که با پایش به زمین زد و در این هنگام آب زلال از زمین جوشید.
و از بعضی از آن ها نقل شده است که در راه حج تشنه شد و آبی در نزد هیچ کس نیافت و فقیری را دید که عصایش را در جایی زده و آب از زیر عصایش می جوشد.پس مشک خود را پر کرد و حاجیان را به آن جا راهنمایی کرد و آن ها آمدند و ظرف های خود را از آن آب پر کردند.
الرَّابِع وَالْعشْرُونَ مَا سهل لکثیر من الْعلمَاء من التصانیف فى الزَّمن الْیَسِیر بِحَیْثُ وزع زمَان تصنیفهم على زمَان اشتغالهم بِالْعلمِ إِلَى أَن مَاتُوا فَوجدَ لَا یفى بِهِ نسخا فضلا عَن التصنیف وَهَذَا قسم من نشر الزَّمَان الذى قدمْنَاهُ فقد اتّفق النقلَة على أَن عمر الشافعى رَحمَه الله لَا یفى بِعشر مَا أبرزه من التصانیف مَعَ مَا یثبت عَنهُ من تِلَاوَة الْقُرْآن کل یَوْم ختمة بالتدبر وفى رَمَضَان کل یَوْم ختمتین کَذَلِک واشتغاله بالدرس والفتاوى وَالذکر والفکر والأمراض الَّتِى کَانَت تعتوره بِحَیْثُ لم یخل رضى الله عَنهُ من عِلّة أَو علتین أَو أَکثر وَرُبمَا اجْتمع فِیهِ ثَلَاثُونَ مَرضا.
وَکَذَلِکَ إِمَام الْحَرَمَیْنِ أَبُو المعالى الجوینى رَحمَه الله حسب عمره وَمَا صنفه مَعَ مَا کَانَ یلقیه على الطّلبَة وَیذکر بِهِ فى مجَالِس التَّذْکِیر فَوجدَ لَا یفى بِهِ.
وَقَرَأَ بَعضهم ثمانى ختمات فى الْیَوْم الْوَاحِد وأمثال هَذَا کثیر.
وَهَذَا الإِمَام الربانى الشَّیْخ محیى الدّین النووى رَحمَه الله وزع عمره على تصانیفه فَوجدَ أَنه لَو کَانَ ینسخها فَقَط لما کفاها ذَلِک الْعُمر فضلا عَن کَونه یصنفها فضلا عَمَّا کَانَ یضمه إِلَیْهَا من أَنْوَاع الْعِبَادَات وَغَیرهَا.
وَهَذَا الشَّیْخ الإِمَام الْوَالِد رَحمَه الله إِذا حسب مَا کتبه من التصانیف مَعَ مَا کَانَ یواظبه من الْعِبَادَات ویملیه من الْفَوَائِد ویذکره فى الدُّرُوس من الْعُلُوم ویکتبه على الْفَتَاوَى ویتلوه من الْقُرْآن ویشتغل بِهِ من المحاکمات عرف أَن عمره قطعا لَا یفى بِثلث ذَلِک فسبحان من یُبَارک لَهُم ویطوى لَهُم وینشر.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 342 و 343، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
بیست و چهارم : آن چه که برای بسیاری از علماء آسان گشته تا در یک زمان کوتاهی تالیفات زیاد داشته باشند به گونه ای که تقسیم مدت زمانی که به تالیف مشغول بوده اند به مدت زمانی که مشغول به تحصیل علم بوده اند تا زمانی که از دنیا رفته اند برای استنساخ و کتابت این مقدار هم کفایت نمی کند چه برسد به تالیف و این بخشی از نشر و گسترش زمان است که بیان کردیم و ناقلان اتفاق کرده اند که عمر شافعی به اندازه ی یک دهم تصانیفش هم نمی رسد آن هم با وجود آن چه که از یک مرتبه ختم کامل قرآن در روز همراه با تدبر و دو مرتبه ختم قرآن در روز در ماه رمضان و همچنین اشتغال او به درس و فتوی و ذکر و فکر و بیماری هایی که به آن دچار بود به گونه ای که از دو یا تعداد بیشتر از بیماری ها رهایی نمی یافت و چه بسا سی بیماری در او جمع می شد از او ثابت شده است.
وهمچنین امام الحرمین ابو المعالی جوینی با توجه به عمرش و فرصتی که با طلبه هایش می گذراند و در مجالس ذکر حاضر می شد مشاهده شد که این فرصت [برای آن مقدار تالیفات] کفایت نمی کند.
و بعضی از اولیاء در یک روز هشت مرتبه قرآن را ختم می کردند و مانند این زیاد است.
و این امام ربانی محی الدین نووی است که مقدار عمرش بر میزان تالیفاتش تقسیم شده و دیدند که او فقط اگر این مقدار را می نوشت این مقدار عمر برای او کافی نبود چه برسد به این که بخواهد آن مقدار را تالیف کند و چه برسد به این که انواع عبادات و غیر از آن را انجام دهد.
و پدرم زمانی که میزان تالیفاتش محاسبه شد در کنار عباداتی که بر آن مواظبت داشت و فوائد و نکاتی که املاء می کرد و در دروسش از علوم مختلف ذکر می کرد و در فتاوی می نوشت و قرآنی که تلاوت می کرد و قضاوت هایی که انجام می داد مشخص شد که عمرش قطعا برای یک سوم این مقدار هم کافی نیست.پاک و منزه است خدایی که به عمر و وقت آنن برکت می دهد و آن را می گستراند.
الْخَامِس وَالْعشْرُونَ عدم تَأْثِیر السمومات وأنواع الْمُتْلفَات فیهم کَمَا اتّفق ذَلِک للشَّیْخ الذى قَالَ لَهُ بعض الْمُلُوک إِمَّا أَن تظهر لى آیَة وَإِلَّا قتلت الْفُقَرَاء وَکَانَ بِقُرْبِهِ بعر جمال فَقَالَ انْظُر فَإِذا هى ذهب وَعِنْده کوز لَیْسَ فِیهِ مَاء فَأَخذه وَرمى بِهِ فى الْهَوَاء فَأَخذه ورده ممتلئا مَاء وَهُوَ منکس لم یخرج مِنْهُ قَطْرَة فَقَالَ الْملک هَذَا سحر وأوقد نَارا عَظِیمَة ثمَّ أَمرهم بِالسَّمَاعِ فَلَمَّا دَار فیهم الوجد دخل الشَّیْخ والفقراء فى النَّار ثمَّ خرج فخطف ابْنا صَغِیرا للْملک فَدخل بِهِ وَغَابَ سَاعَة بِحَیْثُ کَاد الْملک یَحْتَرِق على وَلَده ثمَّ خرج بِهِ وفى إِحْدَى یدى الصبى تفاحة وفى الْأُخْرَى رمانة فَقَالَ لَهُ أَبوهُ أَیْن کنت قَالَ فى بُسْتَان فَقَالَ جلساء الْملک هَذَا صَنْعَة لَا حَقِیقَة لَهُ فَقَالَ لَهُ الْملک إِن شربت هَذَا الْقدح من السم صدقتک فشربه وتمزقت ثِیَابه عَلَیْهِ ثمَّ ألقوا عَلَیْهِ غَیرهَا فتمزقت ثمَّ هَکَذَا مرَارًا إِلَى أَن ثبتَتْ عَلَیْهِ الثِّیَاب وَانْقطع عَنهُ عرق کَانَ أَصَابَهُ وَلم یُؤثر فِیهِ السم ضَرَرا.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص 343 و 344، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
بیست و پنجم : عدم تاثیر سم ها و انواع مواد کشنده در آنان همانطور که اتفاق شده است برای شیخی که بعضی از پادشاهان به او گفتند باید برای من نشانه ای بیاوری و الا فقیران را می کشم و در کنار او پشکل شتر بود و آن شیخ گفت نگاه کن و دید که طلاست و در نزد او کوزه ای بود که در آن آب نبود و آن را برداشت و به هوا انداخت و و سپس آن را گرفت و در حالی که سرش پایین بود و پایش در هوا آن را پر از آب برگرداند و یک قطره هم از آن بیرون نریختوپادشاه گفت این سحر است و سپس آتشی روشن کرد و آن ها را دستور داد که به سماع بپردازند و زمانی که به وجد آمدند آن شیخ و فقراء (اتباع شیخ از زهاد صوفی مسلک) وارد آتش شدند و سپس شیخ از آتش خارج شد و پسری کوچک که پسر آن پادشاه بود را گرفت و او را داخل آتش برد و یک ساعتی از او خبری نبود به گونه ای که نزدیک بود پادشاه به خاطر فرزندش بسوزد.سپس آن شیخ پسر پادشاه را از آتش خارج کرد در حالی که در یک دست پسر سیب و در دست دیگر انار بود و پدرش از او پرسید کجا بودی ؟ پسرش گفت در یک بستان بودم.هم نشینان این پادشاه گفتند این از سحر و جادوی آن شیخ است و حقیقت نداردوپادشاه به آن شیخ گفت اگر این قدح ِ سم را بخوری تو را تصدیق خواهم کرد.شیخ آن را نوشید و لباسش پاره شد و لباس دیگری بر تنش انداختند و این دوباره تکرار شد تا اینکه لباس بر تنش ثابت ماند و حالتی که به او دست داده بود قطع شد و سم در او اثری نکرد.
وأظن أَنْوَاع کراماتهم تربو على الْمِائَة وَفِیمَا أوردته دلَالَة على مَا أهملته ومقنع وبلاغ لمن زَالَت عَنهُ غفلته وَمَا من نوع من هَذِه الْأَنْوَاع إِلَّا وَقد کثرت فِیهِ الأقاصیص وَالرِّوَایَات وشاعت فِیهِ الْأَخْبَار والحکایات وماذا بعد الْحق إِلَّا الضلال وَلَا بعد بَیَان الْهدى إِلَّا الْمحَال وَلَیْسَ للموفق غیر التَّسْلِیم وسؤال ربه أَن یلْحقهُ بهؤلاء الصَّالِحین فَإِنَّهُم على صِرَاط مُسْتَقِیم وَلَو حاولنا حصر مَا جرایاتهم لضیقنا الأنفاس وضیعنا القرطاس.
السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعیة الکبرى،ج2، ص344، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ .
گمان می کنم که کرامات اولیاء بیش از صد نوع است و در آن چه من آوردم دلالتی است بر آن چه نیاوردم و پیامی است برای کسی که غافل نباشد و نوعی از این انواع کرامات نیست مگر آن که در مورد آن داستان های زیادی وجود دارد و اخبار زیادی در مورد آن پخش شده است و بعد از حق چه چیزی ست به جز ضلال و گمراهی و بعد از بیان [راه] هدایت جز کج راهه و باطل چیزی نیست و برای انسان درستکار جز تسلیم و پذیرفتن شایسته نیست و این که از پروردگارش بخواهد تا او را به این صالحین ملحق کند که آنان بر صرا مستقیمند و اگر ما برای حصر ماجرا های آنان تلاش کنیم، هم عمرمان کفاف نمی دهد و هم کاغذ کم می آید.