سخنان صریح دکتر عائشه بنت الشاطئ (اندیشمند مشهور اهل سنت مصری) در مورد مظلومیت حضرت زهراء (س) و شکوه و شکایت ایشان از ظلم شدید ابوبکر و عمر!
سخنان صریح دکتر عائشه بنت الشاطئ (اندیشمند مشهور اهل سنت مصری) در مورد مظلومیت حضرت زهراء (س) و شکوه و شکایت ایشان از ظلم شدید ابوبکر و عمر!
دکتر عائشه بنت الشاطئ (متوفای 1998 میلادی) از اندیشمندان مشهور اهل سنت کشور مصر می باشد. ایشان به واسطه ی فعالیت ها و پژوهش هایی که داشتند از نظر علمی جایگاه بسیار خاص و ممتازی در بین اندیشمندان اهل سنت معاصر به ویژه در کشور مصر داشتند. وی اولین زنی است که در دانشگاه الازهر مصر جلسات بحث و گفت و گوی علمی برگزار کرد. وی در طول حیات علمی خود در بسیاری از دانشگاه های مشهور و معتبر جهان اسلام از جمله دانشگاه عین شمس قاهره، دانشگاه ام درمان سودان، دانشگاه قرویین در مغرب، دانشگاه خرطوم سودان، دانشگاه دولتی کشور الجزائر، دانشگاه بیروت، دانشگاه دولتی امارات و دانشگاه ریاض عربستان سعودی به تدریس ادبیات عربی، تفسیر قرآن و سایر مباحث پرداخت.
ایشان در یکی از کتاب های خود با عنوان «موسوعة آل النبی (ص)» در مورد حضرت زهراء (س) چنین می نویسند:
ورجعت الى بیتها فلزمته، فما راعها حین أصبحت الا ضجة قد علت قریبا من الباب، وتناهى الیها صوت «عمر» یحاول أن یدخل، وهو یقسم منذرا، أن سوف یحمل «علیا» على البیعة اتقاء الفتنة وخوفا من تفرق کلمة المسلمین وانتثار قواهم. فصاحت الزهراء بملء لوعتها:
«یا أبت رسول الله، ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب وابن أبی قحافة؟»
فضج الناس بالبکاء، ومضى «عمر» محزونا مغلوبا على أمره. فأتى «أبا بکر» وسأله أن ینطلق معه الى «الزهراء» لعلهما یحاولان استرضاءها.
واستأذنا علیها فلم تأذن لهما، حتى جاء « علی » وأدخلهما فسلما ، لکنها أشاحت بوجهها عنهما واستدارت الى الحائط معرضیة مغضبة.
واستطاع «أبو بکر» رضی الله عنه أن یجد صوته ویقول:
یا حبیبة رسول الله، والله أن قرابة رسول الله أحب إلی من قرابتی، وانک لأحب إلی من عائشة ابنتی، ولوددت یوم مات أبوک أنی مت ولا أبقى بعده، أفترانی أعرفک، وأعرف فضلک وشرفک، وأمنعک حقک ومیراثک من رسول الله، الا أنی سمعته صلى الله علیه وسلم یقول: لا نورث، ما ترکنا صدقة؟
فقالت فاطمة: أرأیتکما ان حدثتکما حدیثا عن رسول الله صلى الله علیه وسلم، تعرفانه وتعملان به؟
أجا با بصوت واحد: نعم.
قالت: نشدتکما الله، ألم تسمعا رسول الله یقول: رضى فاطمة من رضای، و سخط فاطمة من سخطی، فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی، ومن أرضى فاطمة فقد أرضانی، ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی؟
أجا با: بلى، سمعناه من رسول الله صلى الله علیه و سلم.
قالت: فأنی أشهد الله وملائکته أنکما أسخطتمانی وما أرضیتمانی، ولئن لقیت رسول الله لأشکو کما الیه.
فارتاعا لما سمعا، وخرج أبو بکر إلى الناس و الدمع ینساب من مقلتیه، فسألهم أن یقیلوه من بیعتهم، لکنهم أبوا حتى لا تکون فتنة!
عبد الرحمن، عائشة محمد علی (المتوفى 1998 م)، موسوعة آل النبی، ص614و615، الناشر: دار الکتاب العربی، الطبعة: الأولى، 1387 هـ - 1967 م.
فاطمه زهرا [س] به خانه اش بازگشت و در آن جا ماند. تا صبح هیچ چیز موجب نگرانی و خوف وی نشد مگر هنگامی که داد و فریادی از نزدیکی درب خانه بلند شد و صدای عمر بن خطاب در حالی که تلاش می کرد وارد خانه شود به او رسید. عمر بن خطاب در حالی که هشدار می داد قسم می خورد که علی بن ابی طالب [ع] را به منظور جلوگیری از فتنه و ترس از تفرقه ی کلمه ی مسلمانان و متفرق شدن قوایشان برای بیعت خواهم برد. در این هنگام زهرا [س] با نهایت عشق و محبت فریاد زد:
پدرم، ای رسول خدا، بعد از تو از عمر بن خطاب و ابوبکر چه دیدیم و چه کشیدیم!
در این هنگام مردم با صدای بلند گریه کردند و عمر با ناراحتی و در حالی که در تحقق هدفش شکست خورده بود رفت و ابوبکر آمد و از عمر خواست تا با یکدیگر پیش فاطمه [س] بروند تا شاید بتوانند او را راضی کنند.
ابوبکر و عمر برای ورود اجازه گرفتند اما فاطمه [س] به ان ها اجازه ی ورود نداد تا این که علی بن ابی طالب [ع] آمد و آن ها را با خود به داخل خانه آورد. ابوبکر و عمر سلام کردند اما فاطمه [س] صورتش را از آن ها برگرداند و از سر خشم و غضب رو به سوی دیوار کرد.
ابوبکر در این هنگام توانست سخن بگوید و گفت:
ای فرزند محبوب رسول خدا، به خدا سوگند قرابت و نزدیکی با رسول خدا از قرابت و نزدیکی با خودم در نزد من محبوب تر است و تو در نزد من از عائشه دخترم محبوب تری. روزی که پدرت از دنیا رفت آرزو می کردم ای کاش من می مردم و بعد از او زنده نمی ماندم. آیا فکر می کنی من تو را می شناسم و از فضل و شرفت با خبرم اما از حق و ارثت از رسول خدا محرومت می کنم؟ مگر من از رسول خدا نشنیدم که می فرمود: ما از خود ارث بر جای نمی گذاریم و آن چه از ما باقی می ماند صدقه است؟
فاطمه [س] گفت: اگر حدیثی از رسول خدا (ص) برای شما دو نفر نقل کنم بدان عمل خواهید کرد؟
ابوبکر و عمر پاسخ دادند: بلی.
فاطمه [س] گفت: شما دو نفر را به خداوند قسم میدهم. آیا نشنیدید که رسول خدا میگفت: رضایت فاطمه رضایت من است و خشم فاطمه خشم من است، پس هرکس فاطمه را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است و هرکس فاطمه را راضی کند مرا راضی کرده است و هرکس او را خشمگین سازد مرا خشمگین ساخته است؟
فاطمه [س] گفت: خدا و ملائکه را گواه میگیرم که شما دو نفر مرا خشمگین ساختید و رضایتم را به دست نیاوردید و من اگر رسول خدا را ببینم پیش او از شما شکایت خواهم کرد.
ابوبکر و عمر هنگامی که این سخنان را شنیدند نگران و بیمناک شدند و ابوبکر در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود به نزد مردم رفت و از آن ها خواست که بیعتشان با وی را پس بگیرند اما مردم نپذیرفتند تا مبادا فتنه ای رخ بدهد!