ابو القاسم بن بیان (از علمای اهل سنت) و دریافت پول و طلا برای نقل احادیث !
ابو القاسم بن بیان (از علمای اهل سنت) و دریافت پول و طلا برای نقل احادیث !
یکی از نمونه هایی که در برابر نقل احادیث پول دریافت می کرده اند،ابو القاسم بن بیان می باشد که علمای اهل سنت آن را نقل کرده اند.
ذهبی در مورد ابو القاسم بن بیان می نویسد :
ابْنُ بَیَانٍ أَبُو القَاسِمِ عَلِیُّ بنُ أَحْمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ : الشَّیْخُ، الصَّدُوْقُ، المُسْنِدُ، رحلَة الآفَاقِ، أَبُو القَاسِمِ عَلِیُّ بنُ أَحْمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ بَیَانِ بنِ الرَّزَّاز البَغْدَادِیُّ، رَاوِی (جُزْء ابْن عَرَفَةَ).
سیر اعلام النبلاء،ج19،ص257 ط موسسة الرسالة
اما داستان پول در آوردن او از حدیث فروشی ! :
قَالَ السَّمْعَانِیّ: کَانَ یَأْخُذ عَلَى نسخَة ابْنِ عَرَفَةَ دِیْنَاراً مِنْ کُلِّ وَاحِدٍ عَلَى مَا سَمِعْتُ، أَجَازَ لِی، وَحَدَّثَنِی عَنْهُ جَمَاعَة کَثِیْرَة، سَمِعْتُ أَبَا بَکْرٍ مُحَمَّد بن عبد البَاقِی یَقُوْلُ: کَانَ أَبُو القَاسِمِ بنُ بیَان یَقُوْلُ: أَنْتُم مَا تَطلُبُوْنَ الحَدِیْثَ وَالعِلْمَ، أَنْتُم تَطلُبُوْنَ العُلُوَّ، وَإِلاَّ فَفِی دربِی جَمَاعَة سَمِعُوْهُ مِنِّی، فَاسْمَعُوْهُ مِنْهُم، وَمَنْ أَرَادَ العُلُوَّ، فَلْیَزِنْ دِیْنَاراً، سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بنَ عَبْد اللهِ العَطَّار بِمَرْوَ یَقُوْلُ: وَزنتُ الذَّهبَ لابْنِ بیَان حَتَّى سَمِعْتُ مِنْهُ (جُزءَ ابْنِ عَرَفَةَ) ، وَکَذَا ذکر لِی بِسَمَرْقَنْدَ مُحَمَّدُ بنُ أَبِی العَبَّاسِ أَنَّهُ أَعْطَاهُ دِیْنَاراً وَسَمِعَهُ.
سیر اعلام النبلاء،ج19،ص258 ط موسسة الرسالة
سمعانی می گوید : ابو القاسم بن بیان برای نقل نسخه ی ابن عرفه از هر نفر یک دینار می گرفت و افراد زیادی از او برایم حدیث نقل کرده اند و شنیدم ابوبکر محمد بن عبد الباقی می گفت : ابو القاسم بن بیان می گوید : شما حدیث و علم نمی خواهید بلکه علو و درجات بالا را می خواهید و الا کسانی هستند که از من حدیث شنیده اند پس از آنان حدیث بشنوید و هر کس درجات بالا را می خواهد پس دیناری بپردازد. {سمعانی می گوید} شنیدم محمد بن عبد الله بن العطار در مرو می گوید : به ابو القاسم بن بیان مقداری طلا دادم تا جزء ابن عرفه را از او شنیم و محمد بن ابی العباس در سمرقند نیز همینطور برایم نقل کرده که دیناری به ابو القاسم بن بیان پرداختم و از او حدیث شنیدم.
این مطلب در منابع زیر نیز نقل شده است :
تاریخ الاسلام،ج11،ص138 ط دار الغرب الاسلامی
ذیل تاریخ بغداد لابن النجار،ج3،ص147 ط دار الکتاب العربی
ابن النجار این مساله را این گونه بیان کرده است :
قلت : کان من عادة أبی القاسم بن بیان أنه لا یسمع جزء الحسن بن عرفة إلا بدینار لکل واحد من السامعین وکان شیخنا ابن کلیب أیضا لا یسمعه إلا بدینار ولکن لجماعة أو لواحد.
ذیل تاریخ بغداد لابن النجار،ج3،ص147 ط دار الکتاب العربی
من {ابن النجار} می گویم : از عادت های ابو القاسم بن بیان بود که جزء حسن بن عرفه را نقل نمی کرد مگر آن که به ازای هر نفر یک دینار بگیرد و شیخ ما ابن کلیب هم جزء حسن بن عرفه را نقل نمی کرد مگر آن که یک دینار بگیرد چه از یک نفر چه از یک جمع.
جالب آن که ابن النجار داستانی جالب و طنزآمیز را که در این مورد اتفاق افتاده بیان می کند :
سمعت الحاتمی یقول : سمعت ابن السمعانی یقول سمعت محمد بن عبد الباقی البزاز یقول : إن بعض الطلبة حمل إلى بیان دینارا لیسمع منه نسخة الحسن ابن عرفة ، فمضى معه بعض الفقراء فقال : الدخول على الشیخ وحضور القراءة ما إلیه سبیل ، ولکن تقعد على الباب بحیث لا یعرف الشیخ وأنا أرفع صوتی وقت القراءة ویحصل مقصودک ، ففعل ، فلما قعد بین یدی الشیخ وشرع فی القراءة وأحسن الشیخ بما فعل ، قال لجاریة له : قومی واقعدی خلف الباب ودقی الشیخ الفلانی فی الهاون ، ومقصوده أن لا یسمع الذی على الباب ، ثم قال : أنا بغدادی ما یخفى علی مثل هذا.
ذیل تاریخ بغداد لابن النجار،ج3،ص147و148 ط دار الکتاب العربی
محمد بن عبد الباقی در این داستان نقل می کند بعضی از دانش آموزان و طلبه های ابو القاسم بن بیان یک دینار با خود می بردند تا برایشان از جزء حسن بن عرفه حدیث نقل کند و برخی از فقراء نیز با این طلبه ها همراه می شدند و یکی از طلاب به فرد فقیر می گفت راهی برای شنیدن حدیث از شیخ نداری اما پشت در جایی که شیخ نفهمد بنشین و من هنگام قرائت صدایم را بالا می برم تا به خواسته ات برسی و حدیث را بشنوی.پس آن طلبه این کار را کرد و هنگامی که پیش شیخ نشست صدایش را بالاتر برد.ابو القاسم بن بیان متوجه شد و به خدمتکارش گفت بلند شو و پشت در بنشین و نگذار کسی پشت در بنشیند و بشنود و سپس گفت : من اهل بغداد هستم و این چیز ها بر من مخفی نمی ماند.