قتل و غارت اهالی گیلان از سوی انوشیروان بر اساس شاهنامه ی فردوسی
قتل و غارت اهالی گیلان از سوی انوشیروان بر اساس شاهنامه ی فردوسی
در شاهنامه ی فردوسی چنین آمده است:
و ز آن جایگه سوى گیلان کشید/چو رنج آمد از گیل و دیلم پدید
ز دریا سپه بود تا تیغ کوه/هوا پر درفش و زمین پر گروه
پراگنده بر گرد گیلان سپاه/بشد روشنایى ز خورشید و ماه
چنین گفت کایدر ز خرد و بزرگ/نباید که ماند یکى میش و گرگ
چنان شد ز کشته همه کوه و دشت/که خون در همه روى کشور بگش
ز بس کشتن و غارت و سوختن/خروش آمد و ناله مرد و زن
ز کشته بهر سو یکى توده بود/گیاها بمغز سر آلوده بو
فردوسی، ابوالقاسم (متوفای 416 هـ)، ج8، ص75، چاپ مسکو.
در شرح دکتر مهرآبادی بر این ابیات چنین آمده است:
انوشیروان از آنجا سپاه خود را به سوى گیلان کشید، زیرا که از گیل و دیلم، رنجى پدید آمده بود. از دریا تا تیغ کوه همهجا سپاهى بود و آسمان پر از درفش و زمین پر از گروه بود. پس انوشیروان گفت: در اینجا نباید که هیچکس از کوچک و بزرگ برجاى بماند. بدین سان چنان سپاهى به گِرد گیلان بپراکند که روشنایى از خورشید و ماه نیز برفت. با آن همه کشتن، روى آن زمین را با خون بشست. از بسیارىِ کشتن و تاراج و سوختن، خروش و ناله از زن و مرد برآمد. سرانجام همگى دستهاى خود را ببستند و زنان از پس و کودکان خردسال در پیش، به همراه همه جنگاوران هوشیار و خردمند گیلان، خروشان و خاکسار و دریدهبر به پیش شهریار آمدند.
شرح دکتر میترا مهرآبادی، ج3، ص253.