حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

فرشید شرفی | پژوهشگر قرآن، حدیث، کلام و ادیان و مذاهب

* به علت کمبود وقت از ترجمه ی متون درخواستی جدا معذوریم

* شبهات و سوالات علمی خود را در قسمت نظرات ارسال کنید تا در صف سوالات قرار گرفته و به آن پاسخ داده شود (به سؤالات تکراری به هیچ وجه پاسخ داده نمی شود)

* برای دسترسی آسان به موضوعات مورد نظرتان، از قسمت " طبقه بندی موضوعی " استفاده کنید

* در صورت خرابی و یا لود نشدن تصاویر و مطالب به ما اطلاع دهید

* نقل و درج مطالب موجود در وبلاگ به نام شخص یا مؤسسه ای خاص در هر تارنمای اینترنتی و غیر از آن شرعا حرام می باشد (نقل همراه با ذکر منبع یا بدون اشاره به شخص و مؤسسه ای خاص جایز می باشد)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

برگرداندن ارث حضرت زهراء (س) از پیامبر (ص) از سوی عمر بن الخطاب به امیرالمومنین (ع) بر اساس روایت صحیح اهل سنت


بر اساس روایات مخالفین شیعه، ابوبکر بن ابی قحافه با این ادعا که پیامبران الهی از خود ارثی بر جای نمی گذارند از دادن ارث حضرت زهراء (س) به ایشان امتناع کرده و موجب خشم و غضب آن حضرت بر ابوبکر شد.


اما جالب است بدانید که بر اساس روایت صحیح مخالفین شیعه، عمر بن الخطاب در مخالفتی آشکار و صریح با سیره ی ابوبکر، ارث حضرت زهراء (س) از پیامبر (ص) را در دوران خلافتش به امیرالمومنین (ع) برگرداند!


عَبد الرَّزَّاقِ، عَن مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَن مَالِکِ بنِ أَوْسِ بنِ الْحَدَثَانِ النَّصْرِیِّ قَالَ: أَرْسَلَ إِلَیَّ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَدْ حَضَرَ المَدِینَةَ أَهْلُ أَبْیَاتٍ مِنْ قَوْمِکَ ... قَالَ: ثُمَّ مَکَثَ سَاعَةً، ثُمَّ جَاءَ فَقَالَ: هَذَا الْعَبَّاسُ وَعَلِیٌّ یَسْتَأْذِنَانِ عَلَیْکَ قَالَ: ائْذَنْ لَهُمَا قَالَ: ثُمَّ مَکَثَ سَاعَةً قَالَ: فَلَمَّا دَخَلَ الْعَبَّاسُ قَالَ: یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ اقْضِ بَیْنِی وَبَیْنَ هَذَا، وَهُمَا یَوْمَئِذٍ یَخْتَصِمَانِ فِیمَا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم مِنْ أَمْوَالِ بَنِی النَّضِیرِ، فَقَالَ الْقَوْمُ: اقْضِ بَیْنَهُمَا یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ، وَأَرِحْ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنْ صَاحِبِهِ، فَقَدْ طَالَتْ خُصُومَتُهُمَا، فَقَالَ عُمَرُ: أَنْشُدُکُمُ اللهَ الَّذِی بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ، أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم قَالَ: لاَ نُورَثُ، مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ؟ قَالَ: قَالُوا: قَدْ قَالَ ذَلِکَ، ثُمَّ قَالَ لَهُمَا مِثْلَ ذَلِکَ فَقَالاَ: نَعَمْ قَالَ لَهُمْ: فَإِنِّی سَأُخْبِرُکُمْ عَن هَذَا الْفَیْءِ: إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى، خَصَّ نَبِیَّهُ صَلى الله عَلَیه وسَلم مِنْهُ بِشَیْءٍ، لَمْ یُعْطِهِ غَیْرَهُ فَقَالَ: {مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلاَ رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ یَشَاءُ} فَکَانَتْ هَذِهِ لِرَسُولِ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم خَاصَّةً، ثُمَّ وَاللهِ مَا احْتَازَهَا دُونَکُمْ، وَلاَ اسْتَأْثَرَ بِهَا عَلَیْکُمْ، لَقَدْ قَسَمَ [وَ] اللهِ بَیْنَکُمْ، وَبَثَّهَا فِیکُمْ حَتَّى بَقِیَ مِنْهَا هَذَا المَالُ، فَکَانَ یُنْفِقُ عَلَى أَهْلِهِ مِنْهُ سَنَةً، قَالَ: وَرُبَّمَا قَالَ: وَیَحْبِسُ قُوتَ أَهْلِهِ مِنْهُ سَنَةً، ثُمَّ یَجْعَلُ مَا بَقِیَ مِنْهُ مَجْعَلَ مَالِ اللهِ، فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم قَالَ أَبو بَکْرٍ: أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم بَعْدَهُ، أَعْمَلُ فِیهِ بِمَا کَانَ یَعْمَلُ رَسُولُ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم فِیهَا. ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَلِیٍّ وَالْعَبَّاسِ فَقَالَ: وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنَّهُ فِیهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ، وَاللهُ یَعْلَمُ أَنَّهُ فِیهَا صَادِقٌ بَارٌّ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ وُلِّیتُهَا بَعْدَ أَبِی بَکْرٍ سَنَتَیْنِ مِنْ إِمَارَتِی، فَعَمِلَتُ فِیهَا بِمَا عَمِلَ رَسُولُ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم وَأَبو بَکْرٍ، وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنِّی فِیهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ، وَاللهُ یَعْلَمُ أَنِّی فِیهَا صَادِقٌ بَارٌّ تَابَعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ جِئْتُمَانِی، جَاءَنِی هَذَا، یَعْنِی الْعَبَّاسَ، یَسْأَلُنِی مِیرَاثَهُ مِنِ ابنِ أَخِیهِ، وَجَاءَنِی هَذَا، یَعْنِی عَلِیًّا، یَسْأَلُنِی مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقُلْتُ لَکُمَا: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم قَالَ: لاَ نُوَرَّثُ، مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ثُمَّ بَدَا لِی أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَیْکُمَا، فَأَخَذْتُ عَلَیْکُمَا عَهْدَ اللهِ وَمِیثَاقَهُ لَتَعْمَلاَنِ فِیهَا بِمَا عَمِلَ فِیهَا رَسُولُ اللهِ صَلى الله عَلَیه وسَلم، وَأَبو بَکْرٍ وَأَنَا مَا وُلِّیتُهَا، فَقُلْتُمَا: ادْفَعْهَا إِلَیْنَا عَلَى ذَلِکَ، أَتُرِیدَانِ مِنَّا قَضَاءً غَیْرَ هَذَا؟ وَالَّذِی بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالأَرْضُ، لاَ أَقْضِی بَیْنَکُمَا بِقَضَاءٍ غَیْرِ هَذَا، إِنْ کُنْتُمَا عَجَزْتُمَا عَنْهَا فَادْفَعَاهَا إِلَیَّ.


قَالَ: فَغَلَبَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهَا، فَکَانَتْ بِیَدِ عَلِیٍّ، ثُمَّ بِیَدِ حَسَنٍ، ثُمَّ بِیَدِ حُسَیْنٍ، ثُمَّ بِیَدِ عَلِیِّ بنِ حُسَیْنٍ، ثُمَّ بِیَدِ حَسَنِ بنِ حَسَنٍ، ثُمَّ بِیَدِ زَیْدِ بنِ حَسَنٍ.


قَالَ مَعْمَرٌ: ثُمَّ بِیَدِ عَبدِ اللهِ بنِ حَسَنٍ، ثُمَّ أَخَذَهَا هَؤُلاَءِ، یَعْنِی بَنِی الْعَبَّاسِ.


الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (المتوفى211هـ)، المصنف، ج5، ص104و105، ح10532، الناشر: دار التأصیل، الطبعة: الأولى، 1436 هـ - 2015 م.


الأموی المروزی، أبو بکر أحمد بن علی بن سعید (المتوفى 292 هـ)، مسند أبی بکر الصدیق، صص32-35، ح2، المحقق: شعیب الأرناؤوط، الناشر: المکتب الإسلامی. [تعلیق المحقق: إسناده صحیح]


المحاملی، أبو عبد الله الحسین بن إسماعیل بن محمد (المتوفى 330 هـ)، الأمالی - روایة ابن یحیى البیع، صص232 - 234، ح223، المحقق: د. إبراهیم القیسی، الناشر: المکتبة الإسلامیة , دار ابن القیم - عمان - الأردن , الدمام، الطبعة: الأولى، 1412 هـ . [تعلیق المحقق: إسناده صحیح ورواته ثقات]


التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (المتوفی 354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج14، صص575 - 578، ح6608، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م. [تعلیق المحقق: حدیث صحیح]


التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (المتوفى 354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج9، صص318 - 320، ح6574، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، الناشر : دار باوزیر، الطبعة: الأولى، 1424 هـ - 2003 م. [تعلیق المحقق: صحیح]


اوس بن حدثان می گوید: خادم عمر بن الخطاب ساعتی درنگ کرد و سپس آمد و گفت: عباس (عموی پیامبر (ص)) و علی بن ابی طالب از تو اجازه ی ورود می خواهند.عمر بن الخطاب گفت: به آن ها اجازه ی ورود بده.هنگامی که عباس وارد شد گفت: ای امیر مومنان، بین من و این شخص (علی بن ابی طالب) قضاوت کن و آن دو (عباس و علی بن ابی طالب) در آن زمان در مورد آن چه که خداوند از غنیمت های بنی نضیر به رسول خدا (ص) عطا کرده بود اختلاف داشتند.حاضران گفتند: ای امیر مومنان، بین آن ها قضاوت کن و هر دوی آن ها را از یکدیگر آسوده ساز چرا که اختلاف آن ها طولانی شده است.عمر بن الخطاب گفت: شما را به خداوندی که به اذن او آسمان ها و زمین استوار می گردد قسم می دهم آیا می دانید که رسول خدا (ص) فرمودند: ما از خود ارث بر جای نمی گذاریم و آن چه از ما باقی می ماند صدقه است؟ عباس و علی بن ابی طالب گفتند: بلی، رسول خدا (ص) چنین گفته است.سپس عمر بن الخطاب نیز به آنان مانند همین کلام رسول خدا (ص) را گفت و آن دو نیز گفتند: بله. عمر بن الخطاب به آن ها گفت: من در مورد این فیء به شما خبر خواهم داد.خداوند تبارک و تعالی چیزی را به پیامبرش اختصاص داد که به کسی دیگر نداده بود: «مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلاَ رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ یَشَاءُ».بنا بر این، این فیء مختص رسول خدا (ص) بود و به خدا سوگند بدون شما به آن دست پیدا نکرد و آن را به شما اختصاص نداد.به خدا سوگند آن را بین شما تقسیم کرد و پراکنده ساخت تا جایی که این مال باقی ماند.رسول خدا (ص) از آن هر سال به خانواده اش انفاق می کرد و شاید عمر بن الخطاب در اینجا چنین گفت که: رسول خدا (ص) خورد و خوراک خانواده اش را از آن نمی داد و آن را به منزله ی مال خداوند قرار می داد.


هنگامی که رسول خدا (ص) از دنیا رفت، ابوبکر گفت: من ولی رسول خدا (ص) پس از او هستم.در مورد این مال همانند رسول خدا (ص) عمل می کنم.سپس عمر بن الخطاب به سمت عباس و علی بن ابی طالب آمد و به آن ها گفت: و شما دو نفر اعتقاد دارید که ابوبکر در این مورد ظالم و گناهکار است و خداوند می داند که او راستگو و درستکار و پیرو حق است.سپس من پس از ابوبکر در دو سال از خلافتم مسولیت آن مال را بر عهده گرفتم و در مورد آن همانند رسول خدا (ص) عمل کردم و شما دو نفر اعتقاد دارید که من در این مورد ظالم و گناهکارم و خداوند می داند که من در این مورد راستگو و درستکار و پیرو حق هستم.سپس شما دو نفر پیش من آمدید و این شخص پیش من آمده است (یعنی عباس) و ارثش از پسر بردارش را می خواهد و این شخص (یعنی علی بن ابی طالب) آمده است و ارث همسرش از پدرش را از من می خواهد و من به شما دو نفر می گویم: رسول خداوند (ص) فرمودند: ما از خود ارث بر جای نمی گذاریم.آن چه از ما باقی می ماند صدقه است.سپس به ذهنم رسید که آن مال را به شما بدهم و از شما عهد خداوند و پیمان او را بگیرم که در مورد این مال همانند رسول خدا (ص) و ابوبکر و من عمل کنید.سپسشما دو نفر به من گفتید: آن مال را با این شرط به ما بده.آیا شما دو نفر از ما چیزی غیر از این انتظار دارید و می خواهید؟ قسم به خداوندی که به اذن او آسمان و زمین استوار گشته من به غیر از این قضاوت و حکم نمی کنم و اگر شما دو نفر نمی توانید طبق این عهد و پیمان عمل کنید آن مال را به من بدهید.


علی بن ابی طالب در گرفتن این مال بر عباس غلبه کرد و آن در دست علی بن ابی طالب و سپس حسن و سپس حسین و سپس حسن بن حسن و سپس زید بن حسن بود.


معمر می گوید: سپس به دست عبدالله بن حسن بود و پس از وی بنی عباس آن را در اختیار گرفتند.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Flag Counter