عزاداری و لطمه زنی و خاک بر سر ریختن ایرانیان در مرگ پیروز (شخصیت مشهور شاهنامه و از شاهان ایرانی) بر اساس شاهنامه ی فردوسی
عزاداری و لطمه زنی و خاک بر سر ریختن ایرانیان در مرگ پیروز (شخصیت مشهور شاهنامه و از شاهان ایرانی) بر اساس شاهنامه ی فردوسی
فردوسی پس از ذکر داستان مربوط به کشته شدن پیروز چنین می سراید:
همه گوشت بازو بدندان بکند/همى ریخت بر تخت خاک نژند
سپاهى و شهرى ز ایران بدرد/زن و مرد و کودک همى مویه کرد
همه کنده موى و همه خسته روى/همه شاه جوى و همه راه جو
فردوسی، ابوالقاسم (متوفای 416 هـ)، شاهنامه، ج8، ص17، چاپ مسکو.
در شرح دکتر میترا مهرآبادی چنین می خوانیم:
از سوى دیگر چون به سپاه ایران از کار آن کَنده و رزم پیروز شاه آگهى رسید، از سراسر کشور خروشى دردناک از براى آن شهریاران آزاد مرد برآمد.بلاش از تخت زرّین فرود آمد و موهاى شاهانه خود را از سر بِکَند و خاک اندوه بر تخت بریخت.
سپاهیان و شهریان در ایران بادرد بودند و زن و مرد و کودک، همگى مویه مى کردند.
همه شاهگوى و شاهجوى، موى از سر مىکندند و رخسار خود را زخم مى زدند.
کهتر و مهتر، اندوهگین به اندیشه نشسته بودند تا چگونه از ایران زمین بدانسو برانند.
مهرآبادی، میترا، شرح شاهنامه، ج3، ص196.
در شرح عربی بنداری نیز چنین آمده است:
و انتهى الخبر الى بلاش بهلاک أبیه و عمه فنزل عن تخته، و وضع التراب على رأسه، و قعد فى عزاء أبیه. فعمت تلک العصبیة أهل تلک الممالک، و استعظموا الرزء و استفظعوا الخطب.
فلما فرغ بلاش من العزاء، و کان قعوده لذلک شهرا ...