حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

فرشید شرفی | پژوهشگر قرآن، حدیث، کلام و ادیان و مذاهب

* به علت کمبود وقت از ترجمه ی متون درخواستی جدا معذوریم

* شبهات و سوالات علمی خود را در قسمت نظرات ارسال کنید تا در صف سوالات قرار گرفته و به آن پاسخ داده شود (به سؤالات تکراری به هیچ وجه پاسخ داده نمی شود)

* برای دسترسی آسان به موضوعات مورد نظرتان، از قسمت " طبقه بندی موضوعی " استفاده کنید

* در صورت خرابی و یا لود نشدن تصاویر و مطالب به ما اطلاع دهید

* نقل و درج مطالب موجود در وبلاگ به نام شخص یا مؤسسه ای خاص در هر تارنمای اینترنتی و غیر از آن شرعا حرام می باشد (نقل همراه با ذکر منبع یا بدون اشاره به شخص و مؤسسه ای خاص جایز می باشد)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

امام حسین علیه السلام و پایین کشیدن عمر از منبر

قبلا اشاره کردیم که امام حسن علیه السلام ابوبکر را از منبر پایین کشیده است و به نتایج و دلالت های این واقعه ی تاریخی نیز اشاره هایی کردیم که می توانید به لینک زیر مراجعه کنید :


http://al-shia.blog.ir/post/150


در این مطلب نیز به واقعه ای تاریخی و مشابه که از طرف امام حسین علیه السلام انجام گرفته است می پردازیم.


حَمَّادُ بنُ زَیْدٍ حَدَّثَنَا یَحْیَى بنُ سَعِیْدٍ الأَنْصَارِیُّ عَنْ عُبَیْدِ بنِ حُنَیْنٍ عَنِ الحُسَیْنِ قَالَ : صَعِدتُ المِنْبَرَ إِلَى عُمَرَ فَقُلْتُ: انزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِی، وَاذْهَبْ إِلَى مِنْبَرِ أَبِیْکَ. فَقَالَ: إِنَّ أَبِی لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْبَرٌ ! فَأَقْعَدَنِی مَعَهُ، فَلَمَّا نَزَلَ، قَالَ: أَیْ بُنَیَّ! مَنْ علَّمَکَ هَذَا ؟ قُلْتُ: مَا عَلَّمَنِیْهِ أَحَدٌ. قَالَ: أَیْ بُنَیَّ! وَهَلْ أَنْبتَ عَلَى رُؤُوْسِنَا الشَّعْرَ إِلاَّ اللهُ ثُمَّ أَنْتُم. وَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَقَالَ: أَیْ بُنَیَّ! لَوْ جَعَلْتَ تَأْتِینَا وَتَغْشَانَا.
إِسْنَادُه صَحِیْحٌ.


سیر اعلام النبلاء،ج3،ص285 ط موسسة الرسالة (اسناده صحیح)


امام حسین علیه السلام می فرمایند که از منبر بالا رفتم و سپس به عمر گفتم : از منبر پدرم پایین بیا و به منبر پدرت برو.عمر گفت : پدرم منبری نداشت! سپس عمر مرا پیش خودش نشاند.هنگامی که از منبر پایین آمد گفت : ای پسرم ! چه کسی این کار را به تو یاد داد ؟ امام حسین می گوید گفتم : هیچ کس به من یاد نداده است.عمر گفت : ای پسرم ! آیا کسی غیر از شما پس از خدا بر سرهای ما مو رویانده است ؟ اگر توانستی و خواستی به نزد ما بیا و ما را ملاقات کن.
سند روایت صحیح است.


این مطلب با کمی تفاوت در متن در منابع دیگر نیز نقل شده است و در یکی از متون (تاریخ مدینة ابن شبه) گفته شده که امام حسین این کار را تا جایی ادامه دادند که عمر بن الخطاب سخنرانی و خطبه ی خود را قطع کرد و مجبور شد از منبر پایین بیاید.(با سند صحیح)

 

منایع دیگری که این واقعه ی تاریخی را نقل کرده اند عبارتند از :

الاصابة فی تمییز الصحابة،ص319 ط المکتبة العصریة  (سنده صحیح)

تهذیب التهذیب،ج2،ص95 ط وزارة الشؤون الاسلامیة  (بسند صحیح)

تاریخ بغداد،ج1،ص471و472 ط دار الغرب الاسلامی  (اثر صحیح)

المطالب العالیة،ج15،ص760،ح3892 ط دار العاصمة  (صحیح)

الطبقات الکبری،ج1،ص394و395،ح363 ط مکتبة الصدیق  (اسناده صحیح)

تاریخ المدینة المنورة لابن شبة،ج3،ص14 ط دار العلیان  (اسناده صحیح)

تاریخ المدینة المنورة لابن شبة،ج3،ص15و15 ط دار العلیان  (اسناده صحیح)

حیاة الصحابة،ج3،ص189 ط موسسة الرسالة  (سنده صحیح)

الثقات للعجلی،ج1،ص302 ط مکتبة الدار

الصواعق المحرقة،ج2،ص515 ط دار الوطن

تاریخ الاسلام للذهبی،ج2،ص633 ط دار الغرب الاسلامی

تاریخ مدینة دمشق،ج14،ص175 ط دار الفکر

تاریخ مدینة دمشق،ج14،ص175و176 ط دار الفکر

تاریخ مدینة دمشق،ج30،ص307 ط دار الفکر

تهذیب الکمال،ج6،ص404 ط موسسة الرسالة

فضائل الصحابة للدارقطنی،ص34 ط مکتبة الغرباء

جزء ابی عبد الله العطار،ص54

کوثر المعانی الدراری فی کشف خبایا صحیح البخاری،ج5،ص182 ط موسسة الرسالة

اتحاف الخیرة المهرة،ج7،ص162،ح6580 ط دار الوطن

کنز العمال،ج13،ص654،ح37664و37665 ط موسسة الرسالة

روضة المحدثین،ج8،ص427،ح3777

فصل الخطاب فی الزهد و الرقائق و الآداب،ج1،ص440

فصل الخطاب فی الزهد و الرقائق و الآداب،ج8،ص804

تاریخ الخلفاء،ص114 ط مکتبة نزار

تاریخ واسط،ص203 ط عالم الکتب

بغیة الطلب فی تاریخ حلب،ج6،ص2584 ط دار الفکر

بغیة الطلب فی تاریخ حلب،ج6،ص2585 ط دار الفکر

الریاض النضرة فی مناقب العشرة،ج2،ص341 ط دار الکتب العلمیة

التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة،ج1،ص295 ط دار الکتب العلمیة

السیرة الحلبیة،ج1،ص391 ط دار الکتب العلمیة


ذکر چند نکته :

 

1. در مطلبی که مشابه همین واقعه ی تاریخی را در مورد امام حسن علیه السلام و ابوبکر بیان کردیم،به دو شبهه ی مطرح در مورد این روایت پاسخ دادیم که می توانید برای آگاهی از آن ها به لینک زیر مراجعه کنید :

http://al-shia.blog.ir/post/150

 

2. با دقت در متون روایات به خوبی فهمیده می شود که امام حسین علیه السلام عمر بن الخطاب را لایق تکیه زدن بر منبر رسول الله (ص) نمی دانستند و آن را متعلق به امیرالمومنین می دانستند و خود عمر نیز تلویحا در برخی متون اعتراف می کند و خطاب به امام حسین علیه السلام می گوید که آری این منبر،منبر پدر توست.به هر جهت یکی از دلالت های این واقعه ی تاریخی،اثبات غصبی بودن خلافت خلیفه ی دوم است.(همانطور که در واقعه ی مشابه بین امام حسن علیه السلام و ابوبکر،غصبی بودن خلافت خلیفه ی اول از این ماجرا اثبات می شود)

3. با دقت در متون روایات می بینیم که عمر بن الخطاب ضمن برخی اعترافات در پاسخ به امام حسین علیه السلام،به ولایت تکوینی اهل بیت نیز اعتراف کرده است و گفته است شما اهل بیت هستید که پس از خداوند تبارک و تعالی مو بر سر های ما می رویانید.جالب آن که برخی محققین وهابی در پی توجیه این قول برآمده اند و خواسته اند این عبارت را کنایه از علو مقام بدانند که البته این توجیه باطل است و دلیلی هم برای اثبات آن وجود ندارد.


4. مطلب دیگری که لازم است به آن اشاره کنیم که این که در متون روایات آمده که عمر بن الخطاب بعد از شنیدن اعتراض امام حسین علیه السلام می گوید که چه کسی این کلام را به تو آموخته است ؟! و امام حسین علیه السلام نیز در پاسخ می گویند کسی این را به من یاد نداده است.از این سوال عمر بن الخطاب به خوبی فهمیده می شود که عمر بن الخطاب فکر می کرده است که امیرالمومنین این اقوال و افعال را به امام حسین علیه السلام آموخته است و از او خواسته که با عمر اینگونه رفتار کند.مشابه همین مطلب در مورد واقعه ی بین امام حسن و ابوبکر وجود دارد و به همین دلیل است که امیرالمومنین شخصا فرمودند من از امام حسن نخواسته ام که این کار را انجام دهد تا اتهام را از خود دور کنند.

5. برخی از مخالفین پس از آن که نتوانسته اند از جهت سندی به این روایت اشکالی وارد کنند، در پی توجیه آن برآمده و با تمسک به برخی از قسمت های متون این روایت برای واژگون کردن معنای این واقعه تلاش کرده اند.به عنوان مثال در برخی از متون این روایت آمده است :

وقال یحیى بن سعید الأنصاریّ، عن عبید بن حنین: حدثنی الحسین بن علیّ، قال : أتیت عمر وهو یخطب على المنبر فصعدت إلیه فقلت: انزل عن منبر أبی، واذهب إلى منبر أبیک. فقال عمر: لم یکن لأبی منبر. وأخذنی فأجلسنی معه أقلّب حصى بیدی، فلما نزل انطلق بی إلى منزله، فقال لی: من علّمک؟ قلت: واللَّه ما علّمنی أحد. قال: بأبی، لو جعلت تغشانا. قال: فأتیته یوما وهو خال بمعاویة وابن عمر بالباب، فرجع ابن عمر فرجعت معه فلقینی بعد قلت فقال لی: لم أراک. قلت: یا أمیر المؤمنین، إنی جئت وأنت خال بمعاویة، فرجعت مع ابن عمر. فقال: أنت أحقّ بالإذن من ابن عمر: فإنما أنبت ما ترى فی رءوسنا اللَّه ثم أنتم. سنده صحیح وهو عند الخطیب.

الإصابة فی تمییز الصحابة،ص319 ط المکتبة العصریة

حسین بن علی گفت که به نزد عمر آمدم در حالی که او بالای منبر خطبه می خواند و از منبر بالا رفتم و گفتم : از منبر پدرم پایین بیا و به منبر پدرت برو.عمر گفت : پدرم منبری نداشت و مرا گرفت و پیش خودش نشاند در حالی که سنگی را در دستم پشت و رو می کردم.هنگامی که عمر از منبر پایین آمد مرا به منزلش برد و به منگفت : چه کسی این {کار} را به تو یاد داد.گفتم : به خدا سوگند احدی این را به من یاد نداده است.عمر گفت : پدرم به فدایت،چه قدر شایسته است که پیش ما بیایی و به ما سر بزنی.حسین بن علی می گوید : روزی به نزد او رفتم در حالی که او با معاویه خلوت کرده بود و ابن عمر پیش در بود.ابن عمر برگشت و من هم با او برگشتم و عمر مرا دید و گفت تو را مدتی است ندیده ام.گفتم : ای امیر المومنین، من آدم و تو با معاویه خلوت کرده بودی پس با این عمر بازگشتم.عمر گفت : تو برای اذن دخول از ابن عمر سزاوار تر هستی.همانا آن چه در سرهایمان می بینی ( موهایمان ) را خداوند در سرهایمان رویانده است و سپس شما.سند روایت صحیح است و روایت در نزد خطیب است.

مخالفین با استناد به برخی از بخش های متون این روایت سعی در دگرگون کردن اصل واقعه داشته و حتی سعی می کنند تا محبت شدید بین امام حسین (ع) و عمر را هم نتیجه بگیرند !!! اما در پاسخ بایستی به نکاتی اشاره کنیم :

اولا : طبق متون و طرق مختلف روایات، این که امام حسین (ع) برای پایین کشیدن عمر بن الخطاب به سمت او رفته و منبر را منبر پدرش (امیرالمومنین علی بن ابی طالب) خوانده امری ثابت و قطعی است اما آن بخش که امام حسین به خانه ی عمر بن الخطاب می رود مساله ای است که در برخی متون آمده و در برخی متون هم نیامده است.به عنوان نمونه این بخش در کتاب های " الثقات " عجلی (متوفی 261 هـــ) و " تاریخ الاسلام " ذهبی " " سیر اعلام النبلاء " نیامده است.به هر جهت ما حتی اگر اصل این مطلب که امام حسین پیش عمر بن الخطاب رفته است را هم بپذیریم مشکلی پیش نمی آید و دلالتی بر محبت ندارد (بلکه برعکس دلالت بر مخالفت بیشتر هم دارد) چرا که عمر بن الخطاب پس از برخورد اینچنینی امام حسین آن هم بالای منبر و در جمع مردم به قدری در تهریج و اضطراب افتاد که مجبور شد تا اعمالی را از خود نشان دهد که مردم به عمق اختلاف و فاصله ی عقیدتی و بینش اهل بیت و عمر در مساله ی خلافت و مانند آن پی نبرند.نکته ی دیگر آن که اصل دلیل دعوت عمر از امام حسین علیه السلام آن بود تا در خفا و جایی دور از چشم مردم به این مطلب پی ببرد که آیا امیرالمومنین چنین کاری را به امام حسین آموخته است یا نه ؟ (همین نشان می دهد که امیرالمومنین با عمر بن الخطاب در مساله ی خلافت و تکیه زدن بر منبر رسول الله (ص) اختلاف اساسی داشته اند) و در همین راستا اصل هدف امام حسین علیه السلام از رفتن به نزد عمر بن الخطاب این بود که به او بگوید من خودم مستقل از پدرم مخالف حکومت تو هستم نه این که چون پدرم با خلافتت مخالف است به تبع از ایشان با تو مخالفت می کنم.نکته ی دیگر در مورد این که عمر از امام حسین دعوت کرده تا به خانه ی آن ها برود این بوده که عمر بن الخطاب می خواسته تا علاوه بر اطلاع گرفتن در مورد این مساله که آیا امیر المومنین به امام حسین (ع) گفته اند تا چنین کاری را بکند یا خیر، با تلطیف فضا و احترام ظاهری و خوش زبانی کردن نسبت به امام حسین (ع)، از تکرار این عمل به وسیله ی امام حسین در آینده جلوگیری کند چرا که تکرار چنین عملی آن هم از سوی یکی از دو ریحانه ی رسول خدا (ص) اساس خلافت عمر بن الخطاب را ساقط می کند.
نکته ی دیگر در مورد دعوت کردن عمر بن الخطاب از امام حسین (ع) این است که اگر این قضیه را بپذیریم، فضاحت دیگر برایمخالفین پیش می آید و آن فضاحت هم این است که همانطور که در بالاتر به آن اشاره کردیم یکی از اهداف عمر از دعوت امام حسین به خانه اش یا این که امام حسین را به خانه اش برده است طبق برخی از متون همین روایات این بوده تا از امام حسین (ع) بپرسد که آیا این کار را کسی دیگر به او آموخته یا خیر؟ از طرف دیگر در برهی از متون داریم که امیر المومنین بلافاصله پس از انجام این عمل به وسیله ی امام حسین (ع) فرمودند که این کار از جانب من نبوده است.وقتی این دو بخش از متون روایات را کنار یکدیگر قرار می دهیم نتیجه آن است که عمر بن الخطاب ظاهرا چندان به کلام امیر المومنین (ع) اعتنایی نکرده و به همین دلیل خودش در خفا از امام حسین (ع) در مورد منشأ این عمل پرسیده است.

ثانیا : یکی دیگر از مسائلی که برخی از مخالفین در مورد این روایات به آن استناد می کنند آن است که عمر بن الخطاب از الفاظی نسبت به امام حسین (ع) اشاره کرده است که دال بر محبت شدیدش نسبت به امام حسین (ع) و اهل بیت است.به عنوان مثال عمر بن الخطاب گفته است " یا بن أخی " (ای پسر برادرم) یا " أنت أحق بالإذن من إبن عمر " (تو برای ورود به خانه ام از ابن عمر شایسته تری) و مانند آن.البته ما در بالا به این موارد پاسخ دادیم و باز هم تکرار می کنیم که عمر بن الخطاب تمامی این موارد را وقتی نسبت به امام حسین (ع) به کار برد که امام حسین علیه السلام قصد پایین کشیدن عم از منبر را داشت و عمر بن الخطاب نیز متعاقب این عمل امام حسین وقتی اساس خلافت خود را در خطر دید، به استفاده از چنین الفاظ و عباراتی روی آورد تا با تلطیف فضا، خلافت و قدرتش را حفظ کند و امام حسین را از انجام مجدد چنین کاری بازدارد فلذا استفاده از این عبارات در چنین موقعیتی هیچ دلالتی بر محبت ندارد بلکه دلالت بر ترس عمر بر قدرت و خلافتش دارد.این دقیقا مانند موقعیتی است که یک فرد مورد تهدیدی قرار می گیرد و فرد تهدید شونده برای رهایی از چنگال و خطر تهدید کننده، به تمجید از تهدید کننده می پردازد و نمونه و نظیر این مطلب در تاریخ تا به امروز فراوان است و دلالت بر تهریج و مضطرب شدن فرد تهدید شونده برای حفظ موقعیتش و رهایی از تهدید فردی دارد که وی را تهدی نموده است.(بنا بر این ، این که فردی در چنین موقعیتی به استفاده از عبارات محبت آمیز !!! روی بیاورد نه تنها دلالت بر محبت ندارد بلکه بر عمس دلیل بر اصطراب و ترس می باشد !)
در مورد به کار بردن لفظ " امیر المومنین " از جانب امام حسین (ع) برای عمر بن الخطاب نیز بایستی به چند نکته اشاره کنیم.یک نکته این که فقط و فقط در متن روایت با سندی که در کتاب " تاریخ بغداد " آمده استفاده از لفظ " امیر المومنین " وجود دارد و در هیچ یک از متون دیگر امام حسین (ع) از لفظ " امیر المومنین " نسبت به عمر بن الخطاب استفاده نکرده است (مگر این که منبعی از تاریخ بغداد نقل کرده باشد).به عنوان نمونه در کتاب های " الطبقات الکبری " و " المطالب العالیة " و " اخبار المدینة النبویة لابن شبة " و " حیاة الصحابة " اصلا و ابدا خبری از لفظ " امیر المومنین " نیست ! مساله ی قابل توجه آن که در کتاب ها و منابع قدیمی تر که با واسطه های کمتری نسب به تاریخ بغداد این مساله را نقل کرده اند و به زمان وقوع واقعه هم نزدیک تر بوده اند اصلا خبری از این لفظ ( و همچنین بعضی دیگر از جزئیاتی که مخالفین به آن استناد کرده اند) نیست و همین دلیلی است بر عدم اعتماد به استعمال لفظ " امیرالمومنین " از جانب امام حسین (ع). ( طبق مبانی علم الحدیث هر چه قدر که یک حدیث با واسطه های کمتری نقل شود و فاصله ی کمتری با زمان وقوع واقعه داشته باشد، متن آن قابل اعتماد تر است و در این جا نیز الطبقات الکبری قدیمی ترین منبعی است که این روایت را نقل کرده و مؤلف آن متوفی 230 هجری قمری است و روایت را با یک واسطه – سلیمان بن حرب – از حماد بن زید نقل کرده و در آن لفظ امیر المومنین وجود ندارد.همچنین عجلی متوفی 261 هجری قمری این روایت را با سه واسطه از حماد بن زید نقل کرده و در آن لفظ امیر المومنین وجود ندارد اما خطیب بغدادی متوفی 463 هجری قمری است و روایت را با چهار واسطه از حماد بن زید نقل کرده است.یعنی هم تاخر زمانی بیشتر و هم واسطه ی بیشتر در نقل روایت و در این موارد متن روایتی که واسطه ی کمتر دارد و تقدم زمانی دارد، از اهمیت بیشتری برخوردارتر است)

نکته ی دیگر هم آن که حتی اگر استعمال لفظ " امیر المومنین " از جانب امام حسین (ع) را بپذیریم، باز هم نه دلالتی بر صحت خلافت عمر دارد و نه دلالتی بر احترام گذاشتن امام حسین (ع) به عمر و نه دلالتی بر محترم بودن و خوب بودن عمر.چرا که می توان گفت (در صورت استعمال چنین لفظی و الا ما نشان دادیم که صحت استعمال چنین لفظی ثابت نیست) امام حسین علیه السلام طبق عرف رایج این لفظ را به کار برده است یعنی آن که چون استعمال لفظ امیرالمومنین برای خلیفه ی وقت امری رایج و مشهور بوده است، امام حسین (ع) نیز بر این مبنا از لفظ امیر المومنین استفاده کرده است چرا که اطلاق امیر المومنین بر خلیفه ی وقت در بین مردم رایج بوده است و حتی لفظ " امیر المؤمنین " بر خلفای بنی امیة و بنی العباس هم اطلاق گشته و خود مخالفین شیعه از جمله ابن کثیر معترفند که تمامی خلفای بنی امیة به جز عمر بن عبد العزیز ناصبی بوده اند ! یعنی امیر المومنین ناصبی ! (که برخی از آنان قاتل اهل بیت علیهم السلام نیز بوده اند) بنا بر این اطلاق این لفظ حتی از جانب امام حسین بر عمر بن الخطاب دلیل بر صحت خلافت و محترم بودن عمر نیست چرا که از دید مخالفین یک امیر المومنین می تواند ناصبی (همانطور که اشاره کردیم) و یا فاجر باشد و امام حسین علیه السلام نیز بر مبنای عرف مردم همان روز از این لفظ استفاده کرده است همانطوری که احمد بن حنبل می گوید :

والسمع وَالطَّاعَة للأئمة وأمیر الْمُؤمنِینَ الْبر والفاجر وَمن ولی الْخلَافَة وَاجْتمعَ النَّاس عَلَیْهِ وَرَضوا بِهِ وَمن عَلَیْهِم بِالسَّیْفِ حَتَّى صَار خَلیفَة وَسمی أَمِیر الْمُؤمنِینَ.


أصول السنة،ص42 ط دار المنار

در راستای عرفی بودن اطلاق لفظ امیرالمومنین بر خلفای وقت و از باب تقریب به ذهن می توان به این مثال هم اشاره کرد که در طول تاریخ حاکمان و سیاستمداران متعددی بوده اند که لفظ هایی همچون " پادشاه " ، " خلیفه "، " امیر المومنین " ، " رئیس جمهور " ، " نخست وزیر " و مانند این الفاظ برای آنها استعمال شده در حالی که بسیاری از افرادی که این الفاظ را برای اشخاصی که در آن جایگاه قرار داشته اند به کار برده اند و می برند در حالی که اصلا مشروعیت و صلاحیت فرد برای آن جایگاه را قبول نداشته اند اما چون اطلاق آن جایگاه بر آن شخص مشهور بوده و بسیاری در زمان مسولیت آن شخص او را این گونه خطاب می کرده اند، این اشخاص مخالف هم او را اینگونه خطاب می کنند. ( نمونه های این مطلب در طول تاریخ فراوان است)

نکته ی پایانی هم آن که به کار بردن لفظ " امیر المومنین " از جانب شخص معصوم – علیه السلام – برای فردی غیر از امیر المومنین علی بن ابی طالب (ع) طبق اعتقاد مکتب اهل بیت دلالت بر وجود عیوب شنیع در شخص خطاب شده با این لفظ دارد و برای اطلاع بیشتر می توانید به کتب شیعه مراجعه کنید.

 

6. برخی از مخالفین برای توجیه این واقعه ی تاریخی به روایتی استناد می کنند که ابن عساکر آن را در تاریخ دمشق نقل کرده و سیوطی نیز آن را به نقل از تاریخ ابن عساکر در تاریخ الخلفاء آورده است :

وأخرج ابن عساکر عن أبی البختری قال: کان عمر بن الخطاب یخطب على المنبر، فقام إلیه الحسین بن علی رضی الله عنه، فقال: انزل عن منبر أبی، فقال عمر: منبر أبیک لا منبر أبی، من أمرک بهذا؟ فقام علی فقال: والله ما أمره بهذا أحد، أما لأوجعنک یا غدر، فقال: لا توجع ابن أخی، فقد صدق، منبر أبیه. إسناده صحیح.

تاریخ الخلفاء سیوطی،ص114 ط مکتبة نزار مصطفى الباز

تاریخ مدینة دمشق لابن عساکر،ج30،ص307 ط دار الفکر


ابن عساکر از ابی البختری نقل کرده است که عمر بن الخطاب روی منبر خطبه می خواند و حسین بن علی به سوی او رفت و گفت از منبر پدرم پایین بیا.عمر گفت : منبر پدرت نه منبر پدر من.چه کسی تو را به این کار دستور داد؟ پس علی برخاست و گفت :به خدا سوگند احدی او را به این کار دستور نداده است اما من تو (حسین بن علی) را تنبیه خواهم کرد ای بی وفا، پس عمر گفت : پسر برادرم را تنبیه مکن،او راست گفت منبر پدرش.اسنادش صحیح است.

مخالفین با استناد به این روایت قصد دارند تا بگویند که امیرالمومنین این عمل امام حسین علیه السلام را شدیدا رد کرده و قصد تنبیه امام حسین را نیز داشته است اما عمر از این کار جلوگیری کرده است.همچنین با استناد به تصحیح سیوطی در مورد سند روایت قصد محکم جلوه دادن این روایت را دارند.

اما پاسخ : بایستی بگوییم که بر خلاف زعم باطل مخالفین، سند این روایت فقط تا خود ابی البختری صحیح است اما از ابی البختری تا خود واقعه این روایت مرسل است و از این رو ضعف این قصه ی ساختگی ثابت می شود چرا که ابی البختری اصلا نه عمر را درک کرده و نه علی بن ابی طالب (ع) را و نه خود این واقعه را ! به همین دلیل استناد مخالفین به این روایت ساختگی هم نقش بر آب می شود ! در مورد مرسل بودن این روایت نیز به چند نمونه از تصریحات علماء و محققین مخالفین اشاره می کنیم :

(1) إسناده ضعیف لانقطاعه، أبو البختری - واسمه سعید بن فیروز - لم یدرک عمر.

مسند احمد،ج1،ص356 ط موسسة الرسالة

(1) { شعیب الارنووط وهابی می گوید } اسنادش به دلیل انقطاع روایت ضعیف است.ابو البختری – که اسمش سعید بن فیروز است – عمر را درک نکرده است.

(1) إسناده ضعیف لانقطاعه، أبو البختری- واسمه سعید بن فیروز- لم یدرک علیاً.

مسند احمد،ج2،ص129 ط موسسة الرسالة

(1) { شعیب الارنووط وهابی می گوید } اسنادش به دلیل انقطاع روایت ضعیف است چون ابی البختری – که اسمش سعید بن فیروز است – علی را درک نکرده است.

فإن أبا البختری -واسمه سعید بن فیروز- لم یسمع من علی شیئًا.

سنن ابن ماجه ت الأرنؤوط،ج3،ص409 ط دار الرسالة العالمیة

ابو البختری – که اسمش سهید بن فیروز است – هیچ چیز از علی نشنیده است.

هو سعید بن فیروز، وهو ثبت ولم یسمع من علی شیئا، کما قال ابن معین.

مسند احمد،ج1،ص440 ط دار الحدیث

{ احمد محمد شاکر می گوید } او سعید بن فیروز است و ثبت است و از علی چیزی نشنیده همانطور که یحیی بن معین گفته است.

ذهبی نیز روایت او از علی بن ابی طالب را مرسل می داند چون اساسا او علی بن ابی طالب (ع) را درک نکرده است :

سعید بن فیروز أبوالبختری الطائی مولاهم الکوفی عن علی وعبد الله مرسلا .....

الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة،ج1،ص442 ط دار القبلة للثقافة الإسلامیة

 

صرّح شعبة، وأبو حاتم، والبزار، بأن أبا البختری لم یسمع من علیّ بن أبی طالب.

نثل النبال بمعجم الرجال،ج4،ص132 ط دار ابن عباس

{ ابو اسحاق الحوینی می گوید } شعبة و ابو حاتم و بزار تصریح کرده اند که ابی البختری از علی بن ابی طالب نشنیده است.

با این حساب مرسل بودن این روایت ودر نتیجه ضعیف بودن آن امری است مسلم و قطعی و علاوه بر این متن روایت هم با متونی که سند های معتبر دارند همخوانی ندارد و در هیچ یک از متون دیگر مشابه قول ابی البختری نیامده است.

همه ی این مطالب روی هم رفته نشان می دهد که هم عمر بن الخطاب و هم امیرالمومنین و هم حسنین علیهما السلام از اختلافات در مورد مساله ی خلافت و غصب آن به خوبی خبر داشته اند.



































































































































































































































موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۷
فرشید شرفی | Farshid Sharafi

نظرات  (۲)

۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۱۵ سعیدعبدالحسین
سلام برادر بزرگوار.شما کتاب ها را از کدوم سایت دانلود میکنید؟مثلا میشه لینک این کتاب صواعق المحرقه دار الوطن را به من بدید؟
پاسخ:
سلام علیکم

لینک دانلود الصواعق المحرقة ط دار الوطن :

مقدمه :

http://s5.picofile.com/file/8171705418/32359p.pdf.html

کتاب :

http://s4.picofile.com/file/8171706468/32359.pdf.html


۲۱ آبان ۰۰ ، ۰۸:۳۰ علی سمالند

میشه یه سایت برای دانلود کتب شیعه و اهل سنت معرفی کنید

با تشکر

پاسخ:
سلام علیکم

دانلود کتب شیعه:



دانلود کتب اهل تسنن:



موفق باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Flag Counter