پاسخ به شبهه ی رابطه ی نسبی امام حسین (ع) و یزید علیه لعنة الله (شبهه ی اسلام ستیزان)
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به شبهه ی رابطه ی نسبی امام حسین (ع) و یزید علیه لعنة الله
یکی از اقدامات رایج و بی وقفه ی کفار و زنادقه و اسلام ستیزان ، نشر اکاذیب و دروغ های بی اساس و بی سند در راستای شبهه پراکنی و انحراف عقاید می باشد که در این زمینه با نواصب و وهابیون نیز نقطه ی اشتراک دارند !
در این مطلب بر آن شدیم تا به یکی از این دروغ پراکنی ها پاسخی مختصر بدهیم.
طرح شبهه
مگر شما اعتقاد و باور ندارید امام حسین الان در جایی بنام بهشت مشغول خوش گذرونی و عیش و نوش هست ؟! و برعکس مگر باور و یقین ندارید که قاتلین حسین در جهنم مشغول کباب شدن و عذاب کشیدن هستند ؟!
از سوی دیگر مگر باور و و یقین ندارید که در قیامت حسین و خاندانش قرار است انتقام خودشون رو از یزید و شمر و اینها بگیرند ؟!
تا اینجا درست ؟
پس این همه گریه و زاری و بر سرو سینه زدن و کارناوال عزا به راه انداختن و مزاحم آسایش مردم شدن برای چه هست ؟؟؟؟؟ آیا انسان برای اینکه عزیزش در رفاه و آسایش بهشتی هست گریه میکنه ؟! تا به حال شده با خودتون منطقی فکر کنید که این گریه ها و معرکه گیریها فقط برای رونق گرفتن بازار آخوند و روضه خوان هست نه چیز دیگری ؟! آیا محرم تجارت آخوند و مداح نیست ؟!
حتماً. بخونید
نام: یزید شهرت: بنی امیه نام پدر: معاویه نام پدربزرگ: ابوسفیان نام جد بزرگ: عبدالمطلب
—————————–
نام: حسین شهرت: بنی هاشم نام پدر: علی نام پدربزرگ: محمد و ابوطالب نام جد بزرگ: عبدالمطلب
—————————–
نتیجه گیری :
رابطه ی امام حسین و یزید : پسر پسرعمو رابطه ی امام علی و معاویه: پسرعمو
رابطه ی معاویه و محمد (ص): پسرعمو رابطه ی ابوسفیان و ابوطالب: برادر
رابطه ی محمد (ص) و ابوسفیان: ابوسفیان عموی محمد رابطه ی ابوسفیان و امام علی: ابوسفیان عموی امام علی
علت اختلاف : دعوای خانوادگی بر سر قدرت؛ کسی نیست بگوید شما ایرانیان را چه ؟ که سال هاست بر سر خود می زنید ؟!
خود اعراب اینها رو قبول ندارن ! شما نخود کدام آشید ؟؟؟؟؟؟؟؟
به قول مرحوم احمد کسروی :
بدبخت ملتی که تاریخ کشورش را نداند؛
شوربخت تر از آن ملتی که نخواهد تاریخ کشورش را بداند؛
تیره بخت تر از آن ملتی که تاریخ کشورش را به ریش خند بگیرد؛
و سیاه بخت تر مردمی که بخاطر تاریخ ننگین کشوری دیگر بر فرق می کوبد و عمده ی روزهای سال خود را در عزاداری برای آن بیگانگانند...
حماقت، انسان را به کجا می برد !!!!
در ایران باستان ٬ هنگامی کودکی به دنیا می آمد ٬ درختی در زمین می کاشتند
اکنون که کودکی زاده می شود ٬ خون حیوانی را به زمین می ریزند !
بزرگترین حقارت تاریخ، یخ زدگی مغز انسانهایی ست که از اختراع ادیسون استفاده می کنند
و باروشن شدن چراغ، بر اعراب، درود می فرستند ...
یا اینکه در خاک سرزمین کورش بزرگ زندگی می کنند و خاک سرزمینهای اعراب را تبرک می دانند ...
دلخوشیم به کدامین راه نجات ؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ به شبهه
مدتی است که این متن با عناوین مختلف به ویژه همزمان با شروع ماه محرم از سوی معاندین و کفار و زنادقه در شبکه های اجتماعی منتشر می شود و بنا بر درخواست برخی از مخاطبان عزیز بر آن شدیم تا به صورت مختصر در مورد آن بنویسیم.
اهم ادعاهای مطرح شده از سوی زنادقه و منافقین از این قرار است :
الف) طبق اعتقاد شیعه ی امامیه – اعلی الله مقامهم – جایگاه امام حسین - علیه افضل الصلاة والسلام – و یاران بزرگوارشان بهشتی می باشند و در مقابل یزید و انصار و اتباعش – لعنة الله علیهم اجمعین – بی شک جهنمی و اهل آتش هستند.
با این حال چرا ما شیعیان عزاداری می کنیم و در عزای سید الشهداء واصحاب ایشان گریه می کنیم و کاروان های عزا بر پا می کنیم ؟
ب) هدف از این عزاداری ها فقط رونق گرفتن بازار وعاظ و خطباء و روحانیون و مداحان می باشد و نه چیز دیگر !
ج) اهل بیت علیهم السلام (پیامبر (ص) ، امیر المومنین (ع) و امام حسین (ع)) با بنی امیة – لعنهم الله قاطبة – رابطه ی خویشاوندی داشته اند بدین شکل که أبو سفیان – لعنه الله – عموی پیامبر (ص) و امیر المومنین (ع) و برادر ابو طالب (رض) بوده و معاویة – لعنه الله – پسر عموی پیامبر (ص) و امیر المومنین (ع) بوده است و یزید – لعنة الله علیه – پسر پسر عموی امام حسین بوده است !!!
د) علت اختلاف امام حسین (ع) و یزید – لعنه الله – دعوای خانوادگی بر سر قدرت بوده است و این چه ارتباطی به ایرانیان دارد که وارد این ماجرا شوند در شرایطی که اعراب نیز این افراد را قبول ندارند ؟
هـ) استدلال به کلامی منسوب به احمد کسروی
پاسخ به مورد (الف)
ابتدا بایستی بگوییم که چنین استدلالی نشان دهنده ی نهایت جهل و عناد دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد ! چرا که هیچ گاه هیچ شیعه ای ادعا نمی کند که به منظور عدم آگاهی از جایگاه امام حسین و اصحابشان به گریه و عزاداری برای ایشان می پردازد ! مگر ما ادعا کرده ایم که نگران جایگاه سید الشهداء و اصحابشان در بهشت و همچنین دشمنانشان در جهنم می باشیم و از این رو به گریه و عزاداری مشغول می شویم ؟! چنین استدلال سخیف و سستی مهر تاییدی است بر نهایت ضعف علمی کفار و زنادقه و منافقین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام.
نکته ی اساسی آن است که عزاداری در سوگ اهل بیت علیهم السلام و گریه و سینه زنی و لطمه زنی در عزای ایشان فلسفه ی خاص خود را دارد که در این باب کتب متعددی نیز نگاشته شده است و ما به صورت خلاصه و مختصر به بخشی از موارد اشاره می کنیم.
1) عزاداری برای دوستان و نزدیکان و کسانی که نسبت به آنان ارادت ویژه ای داریم امری است فطری و اختصاص به دین و مذهب و عقیده ی خاصی نداشته و قبل از اسلام نیز انجام می گرفته است. آن چیزی که در گذر زمان دچار تغییر و تحول شده سنت ها و عادات و شیوه ی عزاداری بوده است.
2) عزاداری برای اهل بیت علیهم السلام عمل به دستور الله سبحانه وتعالی و سنت پیامبر (ص) و اهل بیتشان می باشد و از این رو شیعه ی امامیه خود را ملزم به انجام آن می داند و چنین عملی مصداق " تعظیم شعائر الهی " بوده و خداوند در قرآن کریم می فرماید :
وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (الحج/32)
و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد ، این کار نشانه تقوای دل هاست
3) عزاداری برای اهل بیت – علیهم السلام – موجب اجر و پاداش دنیوی و اخروی می باشد و طبیعتا یکی از مواردی که به منزله ی نیروی محرکه برای هر عملی می باشد ، دریافت اجر و پاداش است. این امر (عزاداری) نیز مستثنای از این قضیه نیست و بر مبنای روایات کثیره که به تواتر رسیده اند ،عزاداری برای اهل بیت علیهم السلام و به ویژه امام حسین صلوات الله وسلامه علیه آثار متعدد دنیوی و اخروی را در پی دارد.
4) عزاداری برای اهل بیت – علیهم السلام – موجب حفظ مکتب حقه ی تشیع و نشر معارف ناب آن می گردد. هر ساله افراد قابل توجهی از طریق شرکت در مراسم عزاداری سید الشهداء با بسیاری از مسائل اساسی دین آشنا شده و افراد زیادی نیز تا کنون از طریق شرکت در این مراسم راه حق و حقیقت را پیدا کرده اند. همچنین بسیاری از غیر مسلمانان نیز از طریق عزاداری شیعیان بر سید الشهداء صلوات الله علیه با مکتب اهل بیت آشنا می شوند و حرکت کاروان های عزای شیعیان در کشور ها و سرزمین های مختلف در روز هایی مشخص و به صورت هماهنگ (به خصوص در کشورهای غربی) از مصادیق اتم و اکمل تبلیغ و نشر معارف شیعی می باشد به خصوص آن که در بسیاری از این کاروان ها ، شیعیان به نشر و پخش محصولات فرهنگی جهت آشنایی با معارف اهل بیت می پردازند.
5) عزاداری بر اهل بیت علیهم السلام و به ویژه امام حسین – صلوات الله علیه – موجب وحدت قلوب شیعیان شده و آنان را از فضای تفرقه و اختلاف دور می سازد. شیعیان اهل بیت با سلایق و دیدگاه های مختلف همگی بر شرکت در این مراسم تاکید خاصی داشته و با نهایت اخلاص به تمامی محبان اهل بیت در چنین مراسمی خدمت رسانی می کنند.
6) از دیگر آثار بارز عزاداری بر امام حسین علیه الصلاة والسلام، تقویت روحیه ی حق طلبی و باطل ستیزی می باشد که موجب می گردد تا هیچ انسان آزاده ای هرگز زیر بار زور نرفته و در جست و جوی حق تمامی سختی ها را تحمل کند.
مواردی که از نظر شما خوانندگان گرامی گذشت تنها بخشی کوچک از آثار و برکات عزاداری بر اهل بیت علیهم السلام و به ویژه سید الشهداء می باشد و هدف ما نیز تنها اشاره ی مختصر به بخشی از همین آثار و برکات بود تا جهل و عناد و لجاجت دشمنان اهل بیت و منافقین و ملحدین و زنادقه ثابت گردد و بدانیم که اگر شیعیان و انسان های آزاده هر ساله مراسم عزا بر پا می کنند نه از باب نگرانی نسبت به جایگاه سید الشهداء و اصحابشان در بهشت است و نه از باب تشکیک در جایگاه یزید و انصار و اعوانش – لعنهم الله – در جهنم.
پاسخ به مورد (ب)
این مورد کم اهمیت تر از آن است که بخواهیم بدان بپردازیم و همین کفایت می کند که بایستی حساب اشخاص را از یک عقیده و مکتب جدا کنیم.هیچ گاه پیروان یک تفکر آیینه ی تمام نمای آن تفکر نیستند (به جز معصومین) و از این جهت استناد به اعمال اشخاص برای نقد تفکراتشان خلاف رویه ی علمی می باشد. ضمن این که اکثریت خطباء و وعاظ و مداحان این چنین نبوده و نیستند.
پاسخ به مورد (ج)
شاید بتوان اصلی ترین بخش این متن سست و غیر علمی را همین مورد دانست که سازنده ی چنین شبهه ای قطعا آن را اصلی ترین بخش ادعای خود قرار داده و مورد بعدی را نیز بر مبنای این قسمت پایه ریزی کرده است.
در ادامه خواهید دید که ملحدین و کفار و زنادقه و منافقین چگونه یک ادعای دروغ را مطرح ساخته و به شکل عجیب و غریبی در این ادعای دروغ خود هم گاف داده اند !
با دقت در متن در می یابیم که کفار و زنادقه در پی آن بوده اند که به گونه ای رابطه ای فامیلی و نسبی بین امام حسین (علیه السلام) و یزید بن معاویة (لعنة الله علیهما) ایجاد کنند تا با استفاده از آن شبهه ی بند (د) را پایه ریزی کنند اما در اثر حواس پرتی علاوه بر این دروغ – که در ادامه دروغ بودن چنین ادعایی را ثابت می کنیم – گافی عجیب هم داده اند !
ملحدین ادعا کرده اند که امیر المومنین (ع) و معاویة پسر عمو بوده اند ! بگذارید – بر فرض محال – این دروغ را باور کنیم ! اکنون طبق این دروغ شاخ دارِ اسلام ستیزان ، رابطه ی فامیلی امام حسین (ع) و یزید بن معاویة چه خواهد بود ؟ در این حالت " یزید بن معاویة " پسرِ پسر عموی پدر امام حسین (ع) (امیر المومنین (ع)) خواهد بود ! (نوه ی عموی پدر) اما وقتی به ادعای اسلام ستیزان جاهل و دروغ پرداز مراجعه می کنیم می بینیم آنان نوشته اند :
نتیجه گیری : رابطه ی امام حسین و یزید : پسر پسرعمو
این در حالیست که اگر ادعاهای آنان مبنی بر پسر عمو بودن امیر المومنین و معاویة بن ابی سفیان را بپذیریم ، چنین ادعایی در مورد رابطه ی خویشاوندی امام حسین (ع) و یزید از اساس غلط و نادرست است و بی شک سازنده ی شبهه در این جا حواسش نبوده که چه گافی داده است ! (دروغ گو کم حافظه است)
اما اکنون که گاف و جهالت اسلام ستیزان جاهل ثابت شد دروغ بودن این ادعا مبنی بر روابط فامیلی بنی امیه و بنی هاشم را ثابت می کنیم
در مورد " أمیة " که سر منشا شجره ی ملعونه ی بنی امیة می باشد دو نظر وجود دارد :
الف) " امیة " غلامی یهودی و رومی " عبد شمس " بوده است که عبد شمس پس از آزاد کردنش وی را به فرزند خواندگی پذیرفته است. (دقت کنید که طبق رسم اعراب در دوران جاهلیت ، وقتی غلام را آزاد می کردند بسیاری او را به فرزند خواندگی خود قبول کرده و او را به خود منتسب می کردند)
ب) " أمیة " فرزند " عبد شمس " بوده است.
طبق بررسی ها و تحقیقات نظر مقبول و حقیقی مورد (الف) می باشد هر چند که ما طبق هر یک از نظرات که پیش برویم این تفاوتی به حال دروغ گویان ملحد نمی کند و دروغ بودن ادعای آنان ثابت می شود.
طبق گزینه ی (الف) – که همان رای صحیح می باشد – امیة اصلا رابطه ی نسبی با بنی هاشم نخواهد داشت و به قول معروف " لصیق " به قریش خواهد بود و اصالتا جزو قریش نیست. از همین روست که امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه به همین مطلب اشاره کرده و در پاسخ به معاویة که ادعا می کند از " بنی عبد مناف " می باشد می نویسند :
وَ أَمَّا قَوْلُکَ إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ فَکَذَلِکَ نَحْنُ وَ لَکِنْ لَیْسَ أُمَیَّةُ کَهَاشِمٍ وَ لَا حَرْبٌ کَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لَا أَبُو سُفْیَانَ کَأَبِی طَالِبٍ وَ لَا الْمُهَاجِرُ کَالطَّلِیقِ وَ لَا الصَّرِیحُ کَاللَّصِیق .....
نهج البلاغة،ص375 ط دار الکتاب المصری (تحقیق صبحی الصالح)
و این که گفتى: «ما از فرزندان عبد منافیم» آرى ما هم چنین هستیم، ولى با این فرق که نه امیّه مثل هاشم است، نه حرب همچون عبد المطّلب، و نه ابو سفیان مانند ابو طالب، و نه مهاجر الى اللّه چون اسیر آزاد شده، و نه فرزند اصل و نسب دار چون فرزند منسوب به پدر .....
ملاحظه می فرمایید که در این نامه امیر المومنین ، معاویة بن ابی سفیان را " لصیق " می خوانند و علماء از این عبارت دو برداشت کرده اند :
1) بنی امیة جزو قریش نیستند.
2) وجود مشکل در نسب معاویة و این که وی اصلا فرزند ابو سفیان نیست !
علامه مجلسی در شرح این قسمت از نامه ی امیر المومنین می نویسد :
و الظاهر أن قوله کاللصیق إشارة إلى ما هو المشهور فی نسب معاویة کما سیأتی .....
بحار الانوار،ج33،ص107 ط دار الرضا
و ظاهر آن است که این قول امیر المومنین که فرموده اند " لصیق " اشاره به آن چیزی است که در مورد نسب معاویة مشهور است آن طور که خواهد آمد .....
و در ادامه می نویسد :
و قد ذکر بعض علمائنا فی رسالة فی الإمامة أن أمیة لم یکن من صلب عبد شمس و إنما هو عبد من الروم فاستلحقه عبد شمس و نسبه إلى نفسه و کانت العرب فی الجاهلیة إذا کان لأحدهم عبد و أراد أن ینسبه إلى نفسه أعتقه و زوجه کریمة من العرب فیلحق بنسبه قال و بمثل ذلک نسب الْعَوَّامُ أبو الزبیر إلى خویلد فبنو أمیة قاطبة لیسوا من قریش و إنما لحقوا و لصقوا بهم قال و یصدق ذلک قول أمیر المؤمنین ع جوابا عن کتابه و ادعائه إنا بنو عبد مناف لیس المهاجر کالطلیق و لا الصریح کاللصیق و لم یستطع معاویة إنکار ذلک انتهى.
بحار الانوار،ج33،ص107 ط دار الرضا
و برخی از علمای ما در رساله ای در باب امامت ذکر کرده اند که " أمیة " از صلب عبد شمس نبود بلکه وی غلامی رومی بود که عبد شمس وی را به خویش منتسب کرد و عرب در جاهلیت هنگامی که کسی از آنان صاحب غلام بود و می خواست وی را به خویش منتسب کند او را آزاد می ساحت و فردی بزرگ و صاحب فضل از زنان عرب را به ازدواجش در می آورد و سپس وی را به خویش منتسب می کرد و به همین شکل عوام (پدر زبیر) به خویلد منتسب شد و بنی امیه تماما از قریش نیستند بلکه به آنان منتسب شده اند و این قول امیر المومنین (نامه ی هفدهم نهج البلاغه) که " و نه مهاجر الى اللّه چون اسیر آزاد شده، و نه فرزند اصل و نسب دار چون فرزند منسوب به پدر می باشد " در پاسخ به ادعای معاویه که گفته است " ما بنی عبد مناف " و وی نتوانست آن را انکار کند موید این قول است.
همچنین محققین بحار الانوار می نویسند :
وهذا شهادة من علی علیه السلام علی بنی أمیة انهم لصق ولیسوا بصحیحی النسب.
بحار الانوار،ج31،ص544 ط دار الرضا
و این شهادتی است از علی علیه السلام که بنی امیه صحیح النسب نیستند و لصیق قریش هستند. (یعنی جزو قریش نیستند)
مرحوم حبیب الله خوئی – شارح نهج البلاغه – در مورد این خطبه می نویسند :
قوله علیه السّلام: «و لا الصّریح کاللّصیق» یعنی بالصّریح نفسه و باللّصیق معاویة و قد علم فی بیان لغة الکتاب أن الصّریح بمعنى خالص النسب، و اللصیق بمعنى الدعیّ فی قوم، الملصق بهم و لیس منهم.
منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة،ج18،ص233 ط دار احیاء التراث العربی
این قول امیر المومنین – علیه السلام – که " ولا الصریح کاللصیق " یعنی صریح خود امیر المومنین (ع) است و لصیق معاویه است و در بخش تبیین زبان این نامه دانسته شد که صریح به معنای کسی است که نسب خالص و صحیح دارد و لصیق به معنای حرامزاده است و کسی کسی که قومی پیوند شده است در حالی که از آنان نیست.
صبحی الصالح – از علمای اهل سنت – در شرح این خطبه ی نهج البلاغه با اشاره به دو واژه ی " صریح " و " لصیق " می نویسد :
(3417) الصریح : صحیح النسب فی ذوی النسب.
(3418) اللصیق : من ینتمی الیهم وهو أجنبی عنهم.
نهج البلاغة،ص678 ط دار الکتاب المصری
مشاهده می فرمایید که صبحی الصالح – عالم سنی مذهب – نیز تصریح می کند که لصیق به معنای کسی می باشد که از آن قوم نیست و به آنان نسبت داده شده است.
شیخ محمد عبده – عالم سنی مذهب – در شرح این خطبه می نویسد :
الصریح صحیح النسب فی ذوی النسب و اللصیق من ینتمی الیهم وهو أجنبی عنهم.
نهج البلاغة،ج3،ص17 ط دار المعرفة
ملاحظه می کنید که کلام شیخ محمد عبده نیز همان کلام صبحی الصالح می باشد.
نکته ی دیگر آن که حتی اگر فرض کنیم (فقط فرض) امیة فرزند عبد شمس باشد ، باز هم این نسبت های فامیلی برقرار نمی شود و دروغ گویی و تدلیس کفار و زنادقة ثابت است ! این مطلب را با دقت در شجره نامه ی طرفین بحث در می یابیم :
عبد مناف >>> هاشم >>> عبد المطلب >>> عبد الله >>> محمد (ص) >>> فاطمة (س) >>> حسین (ع)
عبد مناف >>> عبد شمس >>> أمیة >>> حرب >>> أبو سفیان (صخر) >>> معاویة >>> یزید
ملاحظه می فرمایید که حتی اگر امیة را فرزند عبد شمس بدانیم تنها نقطه ی مشترک پیامبر (ص) و ابو سفیان به عبد مناف بر می گردد و اصلا عبد المطلب در شجره ی پدران ابو سفیان وجود ندارد در نتیجه این جاست که دروغ گویی و خباثت کفار و زنادقه و نواصب ثابت می گردد و ثابت می شود که هیچ کدام از ادعاهای مطرح شده به وسیله ی آنان در متن شبهه صحیح نیست !
نتیجه ی بحث در این بخش آن که امیه بنا بر دلایل و قرائن (که یکی از آن ها ذکر شد) اصلا جزو قریش نبوده تا بخواهد رابطه ی فامیلی بین شجره ی وی و بنی هاشم برقرار شود و حتی اگر امیه را فرزند عبد شمس بدانیم باز هم ادعای کفار و زنادقه و دشمنان اهل بیت دروغ است !
در پایان به یک نکته ی دیگر اشاره می کنیم و آن هم این است که حتی اگر بین یک کافر و ناصبی و دشمن اهل بیت – علیهم السلام – با اهل بیت رابطه ی خویشاوندی برقرار باشد (همانطور که ابو لهب عموی پیامبر (ص) بود) این اثبات کننده ی چیزی نخواهد بود.
پاسخ به مورد (د)
اصولا هدف طراحان شبهه از طرح دروغ وجود روابط فامیلی بین امام حسین (ع) و یزید – لعنه الله – آن بوده است که بتوانند این دروغ را مطرح کنند که اصل وقوع چنین جنگی بین امام حسین (ع) و یزید – لعنه الله – دعوای قدرت بوده است ! حال آن که بر همگان و بر مبنای اخبار و روایات واضح است که امام حسین (ع) با مشاهده ی قبائح و منکرات علنی و گسترده ی یزید به هیچ وجه نمی خواستند که تحت پرچم حکومت چنین فرد جنایتکار و فاجری باشند و با وی بیعت کنند و به قصد اصلاح خارج شدند تا پیام خود را در مکه که فضای بسیار مناسبی داشت ابلاغ کنند و ابتدا به ساکن اصلا قصد جنگ نداشتند و این یزید – لعنه الله – بود که بعدا موجبات جنگ و نزاع را ایجاد کرد.
در زمینه ی علل و انگیزه های خروج امام حسین علیه الصلاة والسلام کتب و مقالات متعددی به رشته ی تحریر در آمده که می توانید به آن ها مراجعه کنید و ما در این جا به نقل کلامی مشهور از امام حسین (ع) اکتفا می کنیم :
وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِین .....
بحار الانوار،ج44،ص329 ط دار احیاء التراث العربی
جز این نیست که من بمنظور ایجاد صلح و سازش در میان امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر بمعروف و نهى از منکر نمایم. من میخواهم مطابق سیره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب علیهم السّلام رفتار نمایم. کسى که مرا بجهت اینکه حق میگویم قبول کند او بحق سزاوارتر است و کسى که دست رد بسینه من بگذارد من صبر میکنم تا خدا که بهترین حکمکنندگان است بین من و او داورى نماید
اکنون ما از کفار و زنادقه درخواست می کنیم تا فقط و فقط یک روایت و خبر معتبر در اثبات ادعایشان برای ما ارائه کنند ! ( که هرگز نخواهند توانست)
پاسخ به مورد (هـ)
در این جا کفار به کلام فردی بیمار و روان پریش که همان احمد کسروی می باشد استناد کرده اند و کلام این فرد بی ارزش تر از آن است که بخواهیم در موردش صحبت کنیم و همین که کلام برخاسته از نژاد پرستی و برتری نژادی می باشد برای اثبات بطلانش کافیست.
بد نیست در این جا برای اثبات جمود فکری احمد کسروی به نمونه ای از افکار پوسیده ی متحجرانه اش اشاره کنیم ! وی به شدت از حافظ و سعدی و ادعیه ی دینی گریزان و متنفر بود و سعدی و حافظ را افرادی یاوه گو و ناپاک می دانست و به همین دلیل دستور به آتش زدن آثار آن ها می داد و هر سال روزی را به آتش زدن این کتب اختصاص می داد ! [1] به راستی چنین شخصی می تواند دم از تفکر و آزادی فکر بزند ؟!
[1] در این مورد مراجعه کنید به مقاله ی (دی ماه و داستانش) نوشته ی احمد کسروی (وی در این مقاله می نویسد : چنانگه [غ] گفتهایم، روز نخست دیماه برای کتاب سوزانیست. در آن روز باید کتابهای ناپاک و زیانمند را به بخاری انداخته سوزانید. من میشنوم کسانی این را برای ما ایراد میگیرند و چنین میگویند: «او! اینها کتاب میسوزانند!» میگویم: آری ما کتاب میسوزانیم، ولی کدام کتاب؟)