نقدی کوتاه بر چهار موضع نادرست شهید بهشتی (رض) نسبت به غدیر، سقیفه و سجده بر مُهر در نماز
نقدی کوتاه بر چهار موضع نادرست شهید بهشتی (رض) نسبت به غدیر، سقیفه و سجده بر مُهر در نماز
مقدمه
آیتالله شهید دکتر سید محمد بهشتی (متوفای 1360 خورشیدی) از جمله شخصیتهای برجسته و درخشان تاریخ انقلاب اسلامی هستند که به جدّ میتوان گفت در اندیشه سیاسی و مباحث مرتبط با عدالت ورزی و آزادی مشروع اجتماعی از شخصیتهای پیشگام دوران خود بودند که سالهای سال از بسیاری از دیگر اندیشمندان مطرح آن دوران در این مباحث جلوتر بودند.
اما از آنجا که هیچ معصومی به غیر از 14 نور الهی نداریم و امکان خطا و اشتباه و برداشت و فهم و استدلالهای نادرست برای هر شخصی وجود دارد، ایشان نیز در چند مساله از مسائل اعتقادیِ اسلامی به خطا رفتهاند که ما در این نوشتار قصد پرداختن به آن را داریم.
لازم به ذکر است که اهمیت اشاره به این مطلب از آن جهت است که مبادا با توجه به جایگاه آن شهید والا مقام و الگو بودن برای بسیاری از متدینان، این اشتباهات و خطاها نیز الگو قرار گیرد و صحیح و راست و درست پنداشته شود.
پیشاپیش خاطر نشان میکنیم که این یادداشت یک نقد علمی است و هرگز قصد بی احترامی و اسائه ادب و احترام را ندارد.
طرح موضوع
موضع نادرست اول | شهید بهشتی: علی بن ابی طالب (ع) مدافع و حامی سقیفه بود!
مرحوم شهید بهشتی در یکی از سخنرانیهای خود گفتهاند:
"از مجموعه کلماتی که از علی بن ابی طالب علیه السلام در نهج البلاغه و در جاهای دیگر نقل شده این به دست می آید که علی علیه السلام این عمل افراد برجسته مدینه را که به فکر تعیین تکلیف مسئله زمامداری امت اسلام بعد از وفات پیغمبر اسلام بودند تأیید و حتی قدردانی و ستایش کرد. اعتراض علی (ع) و دوستان علی این بود که چرا برخلاف آنچه پیغمبر اکرم فرموده بود در آن جلسه عمومی، علی (ع) به این مقام تعیین نشد و با او بیعت نشد. "
منبع: سایت رسمی آیتالله دکتر شهید بهشتی [کلیک کنید]
طبق کلام شهید بهشتی:
علی بن ابی طالب علیه السلام بر اساس نهج البلاغه و دیگر مصادر عمل افراد برجسته مدینه (سران سقیفه) در تعیین مساله زمامداری امت اسلامی را تایید و قدردانی و ستایش کرد.
پاسخ به این موضع نادرست
الف) عدم وجود روایات معتبر در نهج البلاغه و مصادر شیعه مبتنی بر تایید یا مدح سقیفه از سوی امیر مؤمنان
مشتاقانه از طرفداران این ادعا خواهش میکنیم یک روایت معتبر (طبق مبانی شیعه و از مصادر شیعه و از کلام اهل بیت علیهم السلام) برای ما بیاورید که امیر مؤمنان یا هر شخص دیگری از اهل بیت علیهم السلام، عمل سران سقیفه و تشکیل سقیفه را تایید کرده باشند!
ب) وجود اخبار و روایات فراوان در نهج البلاغه و سایر مصادر مبنی بر نارضایتی شدید امیر مؤمنان از سقیفه
حتی در نهج البلاغه که خود شهید بزرگوار به آن اشاره کردهاند نه تنها حضرت، سقیفه و سران آن را در این عملشان تایید و مدح نکردهاند بلکه به مناسبتهای مختلف به انتقاد از آن پرداخته و به حق غصب شدهی خویش اشاره کردهاند. به برخی موارد اشاره میکنیم:
در خطبهی مشهور شقشقیه (سومین خطبه نهج البلاغه) که از جهت اسناد و طُرُق جزء قویترین خطبههای نهجالبلاغه است چنین آمده:
و من خطبة له وهی المعروفة بالشقشقیة وتشتمل على الشکوى من أمر الخلافة ثم ترجیح صبره عنها ثم مبایعة الناس له!
أما والله لقد تقمصها فلان [ابن أبی قحافة] و إنه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحى ینحدر عنی السیل و لا یرقى إلی الطیر فسدلت دونها ثوبا و طویت عنها کشحا و طفقت أرتئی بین أن أصول بید جذاء أو أصبر على طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن حتى یلقى ربه.
سید رضی، نهج البلاغة، خطب الامام علی علیه السلام، ص48، تحقیق: صبحی الصالح، الناشر: هجرت، الطبعة: الأولى، 1414 هـ .
از خطبههاى آن حضرت است معروف به شقشقیه که دربردارنده شکوه و شکایت حضرت از امر خلافت و سپس ترجیح دادن صبر بر آن و سپس بیعت مردم با ایشان است
هان! به خدا قسم ابو بکر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشید در حالى که مىدانست جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست، سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر مىشود، و مرغ اندیشه به قله منزلتم نمىرسد. اما از خلافت چشم پوشیدم، و روى از آن بر تافتم، و عمیقا اندیشه کردم که با دست بریده و بدون یاور بجنگم، یا آن عرصه گاه ظلمت کور را تحمل نمایم، فضایى که پیران در آن فرسوده، و کم سالان پیر، و مؤمن تا دیدار حق دچار مشقت مىشود! [ترجمه حسین انصاریان با اندکی تصرف]
و من کلام له علیه السلام قالوا لما انتهت إلى أمیر المؤمنین علیه السلام أنباء السقیفة بعد وفاة رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال علیه السلام ما قالت الأنصار؟ قالوا: قالت منا أمیر و منکم أمیر. قال علیه السلام: فهلا احتججتم علیهم بأن رسول الله ص وصى بأن یحسن إلى محسنهم و یتجاوز عن مسیئهم قالوا و ما فی هذا من الحجة علیهم فقال: لو کان الإمامة فیهم لم تکن الوصیة بهم ثم قال علیه السلام: فما ذا قالت قریش قالوا احتجت بأنها شجرة الرسول ص فقال علیه السلام: احتجوا بالشجرة و أضاعوا الثمرة.
سید رضی، نهج البلاغة، خطب الامام علی علیه السلام، ص97و98، تحقیق: صبحی الصالح، الناشر: هجرت، الطبعة : الأولى، 1414 هـ .
از سخنان آن حضرت است در حق انصار. گویند: وقتى پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله اخبار سقیفه به آن حضرت رسید فرمود: انصار چه گفتند؟ عرضه داشتند: انصار گفتند: امیرى از ما و امیرى از شما باشد. آن حضرت فرمود: چرا به گروه انصار این گونه احتجاج نکردید که پیامبر صلى الله علیه و آله وصیت فرمود که به نیکوکار انصار نیکى شود، و از بد کارشان چشم پوشى گردد؟ به حضرت گفتند:
در این وصیت چه حجتى بر انصار است؟ فرمود: اگر حکومت از آنان بود پیامبر در حقشان سفارش نمىکرد. سپس فرمود: قریش چه گفتند؟
عرضه داشتند: قریش استدلال کردند که آنان شجره رسولند صلى الله علیه و آله. فرمود: به درخت احتجاج کردند و میوه آن را ضایع نمودند! [ترجمه: حسین انصاریان]
همچنین در یکی از کلمات قصار حضرت که در نهج البلاغه نقل شده چنین آمده است:
و قال ع [وا عجبا أن تکون الخلافة بالصحابة و لا تکون] وا عجباه أ تکون الخلافة بالصحابة و القرابة!
[قال الرضی[رحمه الله تعالى] و روی له شعر [قریب من] فی هذا المعنى [و هو]:
فإن کنت بالشورى ملکت أمورهم/ فکیف بهذا و المشیرون غیب
و إن کنت بالقربى حججت خصیمهم/ فغیرک أولى بالنبی و أقرب
سید رضی، نهج البلاغة، خطب الامام علی علیه السلام، ص502و503، تحقیق: صبحی الصالح، الناشر: هجرت، الطبعة : الأولى، 1414 هـ .
و آن حضرت فرمود: شگفتا! آیا خلافت به دلیل مصاحبت با پیامبر بر پا مىشود، ولى با مصاحبت و خویشى به وجود نمىآید؟! در این معنا شعرى از حضرت روایت شده که چنین است:
اگر با شورا حکومت را به دست گرفتى، چه شورایى بود که رأى دهندگانش غایب بودند؟
و اگر از طریق خویشى با پیامبر بر طرف مقابل حجت آوردى دیگرى نسبت به پیامبر از تو سزاوارتر و نزدیکتر بود.
در این بخش از پاسخ به همین مقدار اکتفا میکنیم و الا روایات و اخبار در این زمینه فراوان است.
از نظر ما عجیب است که آن شهید بزرگوار چنین سخنان و انتقاداتی را مطرح کردهاند در حالی که به اعتراض امیر مؤمنان به اهالی سقیفه واقفند و آن را در همان سخنرانی مطرح کردهاند!
ایشان در همان سخنرانی چنین گفتهاند:
"اعتراض علی (ع) و دوستان علی این بود که چرا برخلاف آنچه پیغمبر اکرم فرموده بود در آن جلسه عمومی، علی (ع) به این مقام تعیین نشد و با او بیعت نشد."
سؤال مهم آن که اگر به گفته شهید بزرگوار امیر مؤمنان به عدم بیعت با ایشان پس از پیامبر (ص) اعتراض کردهاند – که حقیقتا نیز چنین است – این چگونه با سخنان خود آن شهید بزرگوار در باب تایید و ستایش سقیفه از سوی امیر مؤمنان و ستایش اهتمام عدهای از صحابه به مساله حکومت در سقیفه و رها ساختن پیکر مطهر پیامبر (ص) سنخیت و هماهنگی دارد؟!
موضع نادرست دوم | دفاع از رها ساختن پیکر پیامبر (ص) از سوی برخی از صحابه و رفتن به محل سقیفه جهت تعیین خلیفه!
شهید بهشتی در جایی دیگر از همان سخنرانی میگویند:
"از بسیاری از آقایان اهل منبر شنیده ام که در این روزها به صورت انتقاد و خرده گیری می گویند که بله، مسلمانان جنازه پیغمبر را گذاشتند و خوشان رفتند سراغ مسئله حکومت! این انتقاد بسیار نابجا و بسیار خطرناک است. برای اینکه از نظر تعالیم اسلام روشن کردن تکلیف مسئله زمامداری و اداره امت اسلام یک واجب فوری قطعی بوده و شرکت در مراسم غسل و کفن و دفن پیغمبر هم یک واجب قطعی است. باید گروهی به این واجب بپردازند و آن چند نفری که می توانند این کار را انجام دهند و بقیه به آن کار دیگر بپردازند."
و در جایی دیگر از همان سخنرانی گفتهاند:
"من مخصوصاً در چند نوبتی که در همین ایام در مجالس سوگواری شرکت می کردم گاه و بیگاه که می دیدم بعضی از آقایان روی منبر به عنوان خرده گیری و انتقاد می گفتند که مردم جنازه پیغمبر اکرم را گذاشتند و رفتند سراغ تعیین تکلیف حکومت، رنج می بردم از این تعبیر منحرف کننده ی غلط."
منبع: سایت رسمی آیتالله دکتر شهید بهشتی [کلیک کنید]
بر اساس این سخنان شهید بزرگوار چنین نتیجه گرفته میشود که:
این که گفته شود مسلمانان جنازه پیامبر (ص) را رها کردند و رفتند سراغ مساله حکومت، انتقادی نابهجا و خطرناک است. بلکه هر دو درست است و یک گروهی آن کار و یک گروهی هم این کار را کردهاند.
پاسخ به این موضع نادرست
بر خلاف آن که شهید بزرگوار فرمودهاند انتقاد به صحابه و مسلمانان مبنی بر رها ساختن پیکر مطهر پیامبر (ص) خطاست و طرح این ادعا که هر دو گروه دو امر مهم – دفن و کفن پیامبر (ص) و تعیین مساله خلافت و حکومت – را بر عهده گرفتهاند، آنچه حق و حقیقت و انصاف است محکوم و باطل و غیر مشروع بودن بودن رها ساختن پیکر مطهر پیامبر (ص) و رفتن به محل سقیفه است. اما چرا؟
اختصارا چنین طرح میکنیم:
الف) مطرح شدن همین گلایه در مضامین روایات اهلبیت علیهم السلام
بر اساس برخی روایات و گزارشهایی که از طریق اهلبیت علیهم السلام و نزدیکانشان برای ما نقل شده چنین برداشت و فهم میشود که اتفاقا خود اهلبیت علیهم السلام از چنین عملکردی یعنی رها ساختن پیکر پیامبر (ص) و رفتن به محل سقیفه جهت تعیین خلیفه ناراضی بوده و آن را بیاحترامی به پیامبر (ص) دانستهاند و علما و پژوهشگران شیعه نیز دقیقا به تاسی از خود اهل بیت چنین میگویند. به برخی از نقلها در این زمینه به صورت مختصر اشاره میکنیم:
و قالت جماعة من الأنصار یا أبا الحسن لو کان هذا الأمر سمعته منک الأنصار قبل بیعتها لأبی بکر ما اختلف فیک اثنان فقال علی ع یا هؤلاء کنت أدع رسول الله مسجى لا أواریه و أخرج أنازع فی سلطانه.
الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (المتوفی 548هـ)، الاحتجاج، ج1، ص74، تحقیق، تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، الناشر: نشر مرتضى - مشهد، الطبعة: الأولى، 1403 هـ .
گروهی از انصار گفتند: ای علی بن ابیطالب، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این سخنان را از شما شنیده بودند، حتی دو نفر هم در مورد تو اختلاف نمیکردند. علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: آیا بدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را رها می کردم و او را دفن ننموده برای خلافت و سلطنت بعد از او نزاع می کردم؟!
همانطور که ملاحظه میفرمایید بر اساس کلام امیر مؤمنان که در روایت فوق نقل شده، ایشان رها کردن پیکر مطهر پیامبر (ص) را بیاحترامی و آنچه در سقیفه رخ داده را نزاع بر سر خلافت و سلطنت دانستهاند.
در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:
و قال أبو جعفر (ع): قال الناس کیف الصلاة علیه فقال علی إن رسول الله إمام حیا و میتا فدخل علیه عشرة عشرة فصلوا علیه یوم الإثنین و لیلة الثلاثاء حتى الصباح و یوم الثلاثاء حتى صلى علیه الأقرباء و الخواص و لم یحضر أهل السقیفة و کان علی أنفذ إلیهم بریدة و إنما تمت بیعتهم بعد دفنه.
ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (المتوفى588هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج1، ص239، الناشر: علامة - قم،الطبعة : الأولى، 1379 هـ .
امام باقر علیه السلام فرمودهاند: مردم گفتند چگونه بر رسول خدا (ص) نماز بخوانیم؟ علی علیه السلام فرمود: رسول خدا (ص) چه زنده و چه مرده امام است. سپس ده نفر ده نفر وارد شدند و روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز میخواندند و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند. اما هیچیک از اهل سقیفه حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع) بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد [ولی نیامدند] و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.
ب) بیمعنا بودن رها کردن پیکر پیامبر (ص) و رفتن به محل سقیفه با توجه به تعیین تکلیف قبلی امر خلافت از سوی پیامبر (ص)
مساله ولایت و خلافت بلا فصل امیر مؤمنان (ع) بارها و در مواضع متعدد و مستقیم و غیر مستقیم از سوی پیامبر (ص) مطرح شده بود. از حدیث یوم الدار گرفته تا حدیث غدیر. روایات در این زمینه در مصادر شیعه و مخالفان شیعه فوق حد تواتر است.
با این وجود اساسا چه معنایی دارد که عدهای پس از شهادت رسول خدا (ص) به دنبال تعیین خلیفه برای جامعه اسلامی باشند؟! مگر خلیفه تعیین نشده بود که عدهای بخواهند خودسرانه خلیفه تعیین کنند؟! این عین مخالفت با امر الهی و کلام رسول خداست! چنانچه در قرآن کریم آمده است:
وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ [الأحزاب: 36]
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد.
فلذا تمامی کسانی که چنین انتقادی میکنند که چرا امت اسلامی پیکر مطهر رسول خدا (ص) را رها کرده و دنبال تعیین خلیفه رفتند هرگز قصد و نیتشان کم اهمیت جلوه دادن خلافت جامعه اسلامی نیست چه این که از منظر شیعه قوام جامعه اسلامی به امامت و خلافت (به عنوان یکی از شئون امامت) میباشد بلکه پیشفرضشان این است که وقتی پیامبر (ص) به دستور خداوند ولی امر جامعه را تعیین نموده، چه معنا دارد که عدهای در شرایطی که همه باید با نهایت تعظیم و احترام به کفن و دفن رسول خدا بپردازند، به دنبال مساله قدرت باشند؟
ضمن این که طبق اسناد تاریخی و قرائن و شواهد مختلف، آن قدرت و خلافتی که سران سقیفه به دنبالش بودند بیشتر قدرت و خلافت دنیوی و اقتدارگرایی و اعمال زور و ظلم بود نه آن که با دلسوزی کامل به دنبال حفظ جامعه اسلامی و حراست از آن باشند و آن اتفاقات و درگیریهای شدیدی نیز که در سقیفه میان برخی از صحابه رخ داد مؤید همین ادعاست.
از نظر ما عجیب است که آن شهید بزرگوار چنین سخنان و انتقاداتی را مطرح کردهاند در حالی که در همان سخنرانی به نقش مستقیم ابوبکر و اصحاب سقیفه به انحراف خلافت از مسیر اصلی خود اشاره کردهاند:
بله، شک نیست و تردید نیست – همان طور که من یک شب دیگر هم گوشه ای از داستان سقیفه بنی ساعده را عرض کردم – که در روی کار آمدن ابوبکر یک نوع کارهای ناحساب دخالت کرد و سبب شد که مسئله حکومت و زمامداری امت اسلام از آن مجرایی که خدا و پیغمبر خدا خواسته بود خارج شود. آن یک مسئله ای بود که خیلی روشن است و شرح و تفصیل آن را در جای خودش باز هم خواهیم گفت.
سؤال مهم آن که اگر به گفته شهید بزرگوار امیر مؤمنان به عدم بیعت با ایشان پس از پیامبر (ص) اعتراض کردهاند – که در بخش قبلی آن را برایتان نقل کردیم - و پیامبر (ص) نیز ایشان را تعیین فرموده بودند و ابوبکر با دخالت نابهجا باعث انحراف زمامداری امت اسلامی از مسیر اصلیش شد – که حقیقتا نیز چنین است – این چگونه با سخنان خود آن شهید بزرگوار در باب تایید و ستایش سقیفه از سوی امیر مؤمنان و ستایش اهتمام عدهای از صحابه به مساله حکومت در سقیفه و رها ساختن پیکر مطهر پیامبر (ص) سنخیت و هماهنگی دارد؟!
موضع نادرست سوم | شهید بهشتی: بزرگترین عید ما دو عید فطر و قربان است و ماجرای غدیر یک مساله تاریخی و قدیمی و گذراست!
شهید بهشتی در یکی از سخنرانیهای خود چنین گفتهاند:
"ما روز میلاد پیغمبر را جشن میگیریم، به پیغمبرمان احترام میگذاریم، محمد را خیلی دوست داریم، اما فراموش نکنیم که بزرگترین عید ما دو عید است؛ عید فطر و عید اضحی."
و در جایی دیگر از همان سخنرانی میگویند:
"در اینجا نکتهای است که در مورد عید هم همان نکته است و من مطلب را در مورد عید عرض میکنم. بزرگترین عید ما مسلمانان عید فطر و عید اضحی است و خوشبختانه در مورد عید فطر و عید اضحی همه متفقیم که روز اول ماه شوال عید فطر است و روز دهم ماه ذیالحجه عید اضحی است و در روز و تاریخ آن هیچ گونه اختلافی نداریم."
و در جایی دیگر گفتهاند:
"میلاد پیغمبر یک حادثهی تاریخی است. میلاد علی (ع) یک داستان و واقعهی تاریخی است. یعنی یک واقعهای است که هر قدر هم زنده باشد بالاخره مربوط به گذشته است. اما عید فطر و عید اضحی همیشه مربوط به حال و مربوط به آینده است ... میلاد پیغمبر یک حادثهی تاریخی است. میلاد علی (ع) یک داستان و واقعهی تاریخی است. یعنی یک واقعهای است که هر قدر هم زنده باشد بالاخره مربوط به گذشته است. اما عید فطر و عید اضحی همیشه مربوط به حال و مربوط به آینده است. یعنی مسلمانان مسائل مربوط به زمان حال و آینده را باید مقدم بر مسائل مربوط به زمان گذشته احترام بگذارند و اهمیت دهند. ولو آن حوادث گذشته حادثهی بزرگی چون بعثت پیغمبر، چون میلاد پیغمبر، چون میلاد علی، چون منصوب کردن علی به مقام ولایت و خلافت یعنی روز غدیرخم باشد. مسلمانان باید مسائل همیشه نو و صددرصد نو و صددرصد مربوط به عصر و زمان خود و زمان آینده، یعنی مسائلی که در سازندگی امت اسلام مؤثر است را بیشتر اهمیت دهند. مسئلهی فطر و مسئلهی اضحی از این قبیل است."
منبع: سایت رسمی شهید بهشتی [کلیک کنید]
پاسخ به این موضع نادرست
این سخن شهید بزرگوار کاملا نادرست و در مخالفت تمام و کمال با سخن اهلبیت علیهم السلام است چرا که بزرگترین عید، عید ولایت و امامت و روز اکمال دین، عید غدیر، است و این چیزی است که در روایات اهلبیت علیهم السلام نیز بدان اشاره شده است:
حدثنا أبی رضی الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید عن محمد بن أبی عمیر عن غیر واحد عن أبی عبد الله ع قال: السبت لنا و الأحد لشیعتنا و الإثنین لأعدائنا و الثلاثاء لبنی أمیة و الأربعاء یوم شرب الدواء و الخمیس تقضى فیه الحوائج و الجمعة للتنظف و التطیب و هو عید المسلمین و هو أفضل من الفطر و الأضحى و یوم الغدیر أفضل الأعیاد و هو ثامن عشر من ذی الحجة و کان یوم الجمعة و یخرج قائمنا أهل البیت یوم الجمعة و یقوم القیامة یوم الجمعة و ما من عمل یوم الجمعة أفضل من الصلاة على محمد و آله.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (المتوفی381هـ)، الخصال، ج2، ص394، ح101، تحقیق: علی أکبر الغفاری، الناشر: منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة، الطبعة: الأولى، 1403 هـ - 1362 خورشیدی.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: شنبه براى ما و یک شنبه براى شیعیان ما و دوشنبه براى دشمنان ما و سهشنبه براى بنى امیه و چهارشنبه روز خوردن دواست و در پنجشنبه حاجتها روا مىشود و روز جمعه براى نظافت کردن و عطر زدن است و آن عید مسلمانان و افضل از عید فطر و عید قربان است و روز غدیر بهترین عیدهاست و آن روز هیجدهم ذیحجه است که روز جمعه بوده و قائم ما اهل بیت، روز جمعه ظهور مىکند و قیامت نیز روز جمعه برپا مىشود و در روز جمعه هیچ عملى با فضیلتتر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست.
اشکال عجیب دیگر در سخن ایشان آن است که فرمودهاند مساله غدیر و نصب امیر مؤمنان مسالهای تاریخیست و گذشته و نُو نیست اما دو عید فطر و قربان جزء مسائل همیشه نُو و به روز هستند!
سبحان الله! این همه تاکید بر مساله ولایت و ماجرای غدیر در احادیث فوق تواتر صرفا یک مساله تاریخیست؟! چیزی که دین با آن کامل شد و اگر ابلاغ نمیشد، تمامی رسالت پیامبر (ص) به نص قرآن کریم مردود میشد یک مساله تاریخی و گذراست؟!
چگونه چنین چیزی گذرا و تاریخی باشد حال آن که بر اساس متن خطبه غدیر پیامبر (ص) چنین فرمودند:
فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُالْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ ...
الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (المتوفی 548هـ)، الاحتجاج، ج1، ص62، تحقیق، تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، الناشر: نشر مرتضى - مشهد، الطبعة: الأولى، 1403 هـ .
[پیامبر فرمودند] این مساله (خطبه غدیر – ماجرای غدیر) را تا روز قیامت حاضر به غایب و پدر به فرزند برساند و ابلاغ کند ...
دقت داشته باشید که حتی از متن و کلام رسول خدا (ص) وجوب تبلیغ غدیر تا روز قیامت نیز برداشت و استنباط میشود!
و در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:
علی بن إبراهیم عن صالح بن السندی عن جعفر بن بشیر عن أبان عن فضیل عن أبی جعفر قال: بنی الإسلام على خمس الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج و الولایة و لم یناد بشیء ما نودی بالولایة یوم الغدیر.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (المتوفى 328 هـ)، الکافی، ج2، ص21، ح8، تحقیق: علی اکبر الغفاری، الناشر: دار الکتب الإسلامیة، الطبعة الرابعة،1407هـ .
از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند: بناى اسلام بر پنج پایه است: نماز و زکات و روزه و حج و ولایت و آنگونه که براى ولایت در روز غدیر ندا سَر داده شد، براى چیز دیگرى نداد داده نشد.
باعث تعجب است که چگونه آن شهید بزرگوار وقتی به مساله غدیر رسیدهاند ظاهرا توجه درخوری به آن نکردهاند و آن را صرفا یک مساله تاریخی و قدیمی و گذرا دانستهاند! گذشته از آن حتی اگر چنین روایاتی نیز نمیبود وقتی بنا به نص قرآن کریم و شهادت مفسران و اخبار تفسیری و تاریخی از این روز به عنوان روز اکمال دین یاد شده و عدم ابلاغ پیام آن به مثابه عدم ابلاغ رسالت نبی مکرم اسلام (ص) قلمداد شده، چگونه ممکن است ما آن را پایینتر از دو عید فطر و قربان قرار دهیم؟! به خصوص این که قوام دین به ولایت است.
موضع نادرست چهارم | برداشتن مُهر نماز و مفاتیح الجنان از مرکز اسلامی هامبورگ به منظور ایجاد وحدت و تقریب!
از طرق متعددی نقل شده که مرحوم شهید بهشتی مُهرهای نماز و مفاتیحالجنانهای موجود در مرکز اسلامی هامبورگ را برداشته بودند و بعضا روی دستمال کاغذی (!) نماز میخواندند تا مبادا غیر شیعیانی که به آنجا رفتوآمد دارند دچار شک و شبههای نسبت به شیعه و تشیع شوند.
آقای غلامعلی رجایی (نویسنده کتاب «سیره شهید بهشتی») در مصاحبهای چنین گفتهاند:
"رجایی اظهار داشت: توجه به سلایق گوناگون با گرایشهای مختلف در برخورد او با دیگران دیده میشد؛ به گونهای که شهید بهشتی روی مشترکات همه مسلمانان تکیه داشت. زمانی در مرکز اسلامی هامبورگ که محل رفت وآمد همه مذاهب اسلامی بود، به این مسائل توجه داشت. حتی آنجا یک مهر برای نماز و حتی یک مفاتیح نمیدیدید. چون شهید بهشتی به وحدت عملی ادیان و مذاهب اعتقاد داشت. دیالوگ بین ادیان را به معنای واقعی احیا کرد. حتی از اعضای کلیساها برای حضور و گفتوشنود دعوت میکرد."
منبع: پایگاه خبری-تحلیلی قدسآنلاین [کلیک کنید]
همچنین در کتاب «سیره شهید بهشتی» (تالیف: غلامعلی رجایی – ص 502و503) به نقل از سید علیرضا بهشتی آمده است:
"پدرم در مرکز اسلامی هامبورگ خیلی باز عمل می کرد. مثلا صرف داشتن روسری برای ورود خانم ها به مسجد کافی بود. نکته مهم تر این بود که چون اهل تسنن هم به این مسجد و مرکز می آمدند ایشان استفاده از مهر نماز را جایز نمی دانستند و گذاشتن مهر را برای نماز ممنوع کرده بودند و به خصوص در اعیاد مذهبی که اکثرا اهل سنت می آمدند و در عکسها پیداست که با دست بسته پشت سر ایشان نماز می خواندند، این تدبیر اهمیت خود را بیشتر نشان می داد.
ایشان بسیاری از مستحبات قابل حذف در اذان و اقامه را که برای اهل سنت حساسیت زا بود حذف می کردند چون وحدت مسلمین را بسیار مهم تر از عمل به چند ذکر مستحب می دانستند بر همین اساس وقتی به ایران بازگشتند بعضیها علیه ایشان جوی ساخته بودند که ایشان وهابی و سنی است و ولایت علی (ع) را قبول ندارد."
در همان کتاب (ص 519) به نقل از «کاظم سلامتی» آمده است:
"آقای بهشتی چون اهل تسنن برای نماز به مسجد میآمدند گفته بودند مهر گذاشته نشود و ما از دستمال کاغذی بجای مهر استفاده میکردیم که حساسیت ایجاد نشود، چون تکیه داشتند روی فرش نمی شود به جای مهر نماز خواند."
بر اساس این نقلها داریم:
1- حتی یک مُهر نماز و یک مفاتیح در زمان حضور آیتالله شهید بهشتی در مرکز اسلامی هامبورگ وجود نداشت. علت نیز باور به وحدت عملی ادیان و مذاهب بوده است. (نقل غلامعلی رجایی)
2- آیتالله شهید بهشتی به دلیل تردد اهل تسنن، استفاده از مُهر نماز را در مرکز اسلامی هامبورگ ممنوع کرده بودند. همچنین بسیاری از مستحبات قابل حذف در اذان و اقامه که مورد قبول اهل تسنن نیست را حذف میکردند و وحدت مسلمانان را بالاتر از این مستحبات میدانستند. (نقل سید علیرضا بهشتی)
3- آیتالله شهید بهشتی گفته بودند تا در مرکز اسلامی هامبورگ مُهر نگذارند و به همین دلیل از دستمال کاغذی به جای آن استفاده میکردند. (نقل کاظم سلامتی)
پاسخ به این موضع نادرست
الف) معنای وحدت و تقریب این نیست!
یکی از آسیبهای جدی در زمینه فعالیتهای تقریبی آن است که در بسیاری از مواقع مشاهده میشود افراد معنای وحدت و تقریب را آن میدانند که ما دست از برخی/ تمام عقائد و باورها و عملکردهای خود برداریم تا مبادا طرف مقابل نسبت به ما دید منفی و یا نادرستی پیدا کند! حال آن که کاکرد اصلی تقریب آن است که تا افراد ضمن پذیرفتن اختلافات و تفاوتهای فکری و اعتقادی و عملکردی، از بردن فضا به سمت تشنج خودداری کرده و نهایت همکاری برای ایجاد فضای زندگی مسالمت آمیز را فراهم کنند در عین این که اختلافات خود را در فضای علمی و مودبانه و محترمانه مطرح میکنند.
این که ما دست از برخی شعائر و اعمال مستحب خود برداریم مصداق بارز عقب نشینی و کوتاه آمدن است! استاد شهید مطهری چنین گفتهاند:
ما خود شیعه هستیم و افتخار پیروی اهل البیت علیهم السلام را داریم. کوچکترین چیزی حتی یک مستحب و یا مکروه کوچک را قابل مصالحه نمی دانیم؛ نه توقع کسی را در این زمینه می پذیریم و نه از دیگران انتظار داریم که به نام مصلحت و به خاطر اتحاد اسلامی از یک اصل از اصول خود دست بردارند. آنچه ما انتظار و آرزو داریم این است که محیط حسن تفاهم به وجود آید تا ما که از خود اصول و فروعی داریم، فقه و حدیث و کلام و فلسفه و تفسیر و ادبیات داریم، بتوانیم کالای خود را به عنوان بهترین کالا عرضه بداریم تا شیعه بیش از این در حال انزوا بسر نبرد و بازارهای مهم جهان اسلامی به روی کالای نفیس معارف اسلامی شیعه بسته نباشد.
مطهری،مرتضی (متوفای 1358 ش)، امامت و رهبری،ص16، ناشر: صدرا، نوبت چاپ: بیست و هفتم.
عمل منطقی و درست نیز آن است که اگر بر فرض استفاده از مُهر موجب ایجاد شبهه برای دیگران میشود میتوان در نهایت احترام و دوستی و ادب با کافر علمی و فرهنگی در قالب سخنرانی، چاپ کتاب و مقاله و یادداشت و نشریات و برگزاری جلسات هماندیشی و بحث و گفتگو ادله خود از مصادر متعدد شیعه و مخالفان شیعه را طرح کنیم و انتخاب و قضاوت را نیز به آنها واگذار کنیم تا بدانند که چنین اعمالی از جانب شیعیان ارتباطی با شرک و بتپرستی و ... ندارد. اتفاقا از دید ما به خصوص در زمانهای اخیر با توجه به پیشرفت رسانهها، این نوع مخفیکاریها و جمع کردن مُهر و مفاتیح و ... باعث میشود تا بسیاری اوقات مخالفان برخی ادعاهای کذب بزرگان خود مبنی بر ارتباط مُهر نماز با شرک و بُتپرستی را درست بدانند و تصور کنند به همین دلیل است که شیعیان سعی در پنهان کردن آن دارند! همین استدلال در مورد بسیاری از مصادیق دیگر نیز صادق است. البته باید دقت داشت بحث عدم اهانت به مقدسات دیگران (و نه نقد و بررسیهای تاریخی و کلامی) بحثی عقلانیست.
به هر جهت به قول مرحوم مطهری ما حتی از یک مکروه و مستحب نیز عقلنشینی نمیکنیم.
ب) عملکرد شهید بهشتی در تناقض کامل با سخنان خود آن شهید بزرگوار است!
یکی دیگر از موارد عجیب آن است که این عملکرد شهید بهشتی (برداشتن و ممنوع ساختن مُهر در مرکز اسلامی هامبورگ) در تناقض کامل با برخی سخنان خود ایشان است!
ایشان در یکی از سخنرانیهای خود چنین گفتهاند:
"یکی از دوستان چندی پیش از ما سؤال میکرد که ما با برادران سنیمان نماز میخوانیم و فتوای فقهی شیعه در مورد نماز این است که موقع نماز نباید روی فرش، لباس، چیزی که از پشم یا پنبه یا پوست یا از مواد خوراکی درست شده باشد سجده کنیم. این فتواست. مسلمانان شیعه به پیروی از این فتوا هنگام نماز مقیدند روی خاک، چوب، حصیر، یک مادهای که خوراکی نباشد، پوشاکی نباشد، از سنگهای معدنی و قیمت دار هم نباشد روی آن سجده کنند. پیروان مذاهب فقهیِ دیگر، چنین قیدی را ندارند؛ روی پشم، قالی، لباس، روی هر چیز سجده میکنند. چند نفر از برادران شیعی مقیم هامبورگ میگفتند که ما در نماز جماعتی که با برادران سنیمان میخوانیم گاهی فکر میکنیم که ما هم چیزی برای سجده نگذاریم و روی همان فرش نماز بخوانیم. نظر تو در این باره چیست؟ من به آن آقایان عرض کردم که آیا فکر میکنید با کنار گذاردن خاک یا چوب برای سجده، تمام اختلافات میان تمام فرقههای اسلامی در مسائل فرعی حل میشود؟ هرگز! برای آنها مثال زدم گفتم که پیروان دو مذهب از مذاهب فقهی سنی در موقع نماز لازم میدانند به ادب دستها را اینطور ببندند و بایستند. پیروان دو فرقهی دیگر و همچنین فرقهی شیعه میگویند این کار واجب نیست و یا اصلاً حرام است و نباید کرد. حالا آیا میشود در یک نماز جماعت اسلامی هم دست را بسته و هم باز کنیم؟ نمیشود. خواه ناخواه نمیشود. و از این آقایان پرسیدم که در این صفوفِ نماز جماعتیِ که متشکل از برادران مسلمان سنی ما و برادران مسلمان شیعی ما تشکیل میشود، در این صفوفِ جماعت از نظر طرز ایستادن و دست چگونه رفتار میکنید؟ گفتند یک عدهای دستها را میبندند و یک عده دستها را میاندازند و به نماز میایستند. گفتم آیا این تفاوت شما را از مسلمان بودن، نمازگزار بودن و با یکدیگر پیوسته و یکدسته بودن بیرون میبرد؟ گفتند نه! گفتم خیلی خوب، عین این مطلب را در مورد سجده عمل کنید. به آن برادران عزیز ما بفهمانید ما اگر روی خاک نماز میگزاریم، اگر روی چوب پیشانی میگذاریم این یک مسئله فرعی فقهی است و هرگز معنی ندارد که اختلاف در یک مسئلهی فرعی، ما را در اصول از یکدیگر جدا کند."
منبع: سایت رسمی شهید بهشتی [کلیک کنید]
همانطور که ملاحظه میفرمایید خود ایشان یک زمانی در پاسخ به افرادی گفتهاند این کار (برداشتن مُهر) "هرگز" باعث حل اختلافات نمیشود و در ادامه نیز گفتهاند همانطور که در نماز با اهل تسنن آنها دست بسته میخوانند و شما با دست باز، در مورد سجده هم همین کار را بکنید! (یعنی شما روی مُهر سجده کنید و آنها روی فرش)
سوال این که چه میشود آن شهید بزرگوار که چنین گفتهاند در عمل گونه دیگری رفتار میکنند؟! چه چیزی باعث تغییر رای و نظر ایشان شده است؟!
هم ایشان در جایی دیگر به صورت کلیتر گفتهاند:
"روزی که رفقا صحبت میکردند که آیا ما جشن مولود را دوازدهم ربیعالاول بگیریم یا هفدهم، من به آقایان گفتم فرقی نمیکند برای اینکه ما باید از اهمیت دادن به این اختلافات جزیی بکاهیم. واِلّا برفرض ما آمدیم در هامبورگ موافقت کردیم با رأی دوازدهم و روز دوازدهم را جشن گرفتیم. از آقایان میپرسم که آیا به راستی ممکن است امروز در ایران و در تربیت مسلمانان ایرانی با همهی نیروهایی که ما داریم، آیا ممکن است ما این فکر را وارد کنیم که به جای روز هفدهم، روز دوازدهم جشن بگیرند؟ من که از ایران میآیم میگویم که این عملی نیست و بر فرض که عملی باشد نباید نیروهایمان را فعلاً در این راهها صرف کنیم."
منبع: سایت رسمی شهید بهشتی [کلیک کنید]
اینجا نیز گرچه شهید بهشتی در حال سخن گفتن از عدم امکان یکی شدن مناسبات دینی شیعه و اهل تسنن است و معتقد است هرگز یکی ساختن آنها عملی و شدنی نیست اما اصل کلام ایشان برخاسته از نحوه نگرششان است مبنی بر این که نمیتوان اینگونه و دستوری و به هر قیمتی در تمامی جزئیات دین مذاهب مختلف را بر یک چیز گرد آورد و اصلا نباید انرژی صرف این کار کرد.
خب باز همان سوال مطرح میشود که چه طور با چنین نگرشی، این ما هستیم که باید عقب نشینی کنیم و مُهر و مفاتیح و برخی امور مستحبی دیگر که به نوعی نماد و شعائر شیعه است را داوطلبانه از صحنه مساجد و مراکز دینی در مناطق مشترک برداریم؟!
احسنت طیب الله انفاسک