حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

فرشید شرفی | پژوهشگر قرآن، حدیث، کلام و ادیان و مذاهب

* به علت کمبود وقت از ترجمه ی متون درخواستی جدا معذوریم

* شبهات و سوالات علمی خود را در قسمت نظرات ارسال کنید تا در صف سوالات قرار گرفته و به آن پاسخ داده شود (به سؤالات تکراری به هیچ وجه پاسخ داده نمی شود)

* برای دسترسی آسان به موضوعات مورد نظرتان، از قسمت " طبقه بندی موضوعی " استفاده کنید

* در صورت خرابی و یا لود نشدن تصاویر و مطالب به ما اطلاع دهید

* نقل و درج مطالب موجود در وبلاگ به نام شخص یا مؤسسه ای خاص در هر تارنمای اینترنتی و غیر از آن شرعا حرام می باشد (نقل همراه با ذکر منبع یا بدون اشاره به شخص و مؤسسه ای خاص جایز می باشد)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

 

 

آیا امام صادق (ع) در مورد یک آیه چند حکم مختلف داده اند ؟


یکی از شبهاتی که مشاهده می شود گاهی وهابیون آن را مطرح می کنند تا بر اهل بیت و بر شیعیان طعن وارد کنند،آن است که امام صادق علیه السلام در مورد یک آیه از قرآن چند حکم مختلف صادر کرده اند.

ابتدا اصل شبهه را با یکدیگر مشاهده کرده و سپس آن را رد می کنیم :

طرح شبهه :

ثم إنهم هم یجیزون تأویل کتاب الله على غیر تأویله باسم التقیة بلا موجب. روى الکلینی عن موسى بن أشیم قال: کنت عند أبی عبد الله "ع" فسأله رجل عن آیة من کتاب الله (فأخبره بها، ثم دخل علیه داخل فسأله عن تلک الآیة فأخبره بخلاف ما أخبر به الأول، فدخلنی من ذلک ما شاء الله حتى کأن قلبی یشرح بالسکاکین، فقلت فی نفسی: ترکت أبا قتادة بالشام لا یخطئ فی الواو وشبهه وجئت إلى هذا یخطئ هذا الخطأ کله، فبینما أنا کذلک إذ دخل علیه آخر فسأله عن تلک الآیة فأخبره بخلاف ما أخبرنی وأخبر صاحبی، فسکنت نفسی فعلمت أن ذلک منه تقیة.

مسألة التقریب بین أهل السنة والشیعة،ج2،ص126 ط دار طیبة

أصول مذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة،ج2،ص815 و 816


سپس آن ها (شیعیان) تاویل کتاب خدا را بر غیر از تاویل درستش از روی تقیه جائز می دانند.کلینی از موسی بن اشیم روایت کرده است که : من نزد امام صادق (ع) بودم مردى از آن حضرت یک آیه قرآن پرسید و به او جواب داد. و دیگرى آمد و از همان آیه پرسید و جوابى دیگر به او داد، در دل من آنچه خدا خواهد از این اختلاف گوئى امام وارد شد تا آنجا که گویا دل مرا با کارد تیکه تیکه مى‏کنند تا آنجا که با خود گفتم: من أبا قتاده استاد خود را در شام واگذاردم با اینکه در یک واو خطا نمى‏کرد و آمدم اینجا خدمت این امام که تا این حد مرتکب خطا و اشتباه مى‏شود، در این میان که من در این اوهام آتشین اندر بودم یکباره مرد دیگرى بر آن حضرت وارد شد و از همین آیه پرسید به او جوابى داد جز جوابى که به من و رفیق من داد و دلم آرام شد و دانستم که اختلاف در جواب براى تقیه است‏.

قفاری وهابی پس از نقل روایت در کتاب " اصول مذهب الشیعة " می نویسد :

فانظر کیف نسبوا إلى جعفر أنه یضل بتأویل القرآن على غیر تأویله بل وإشاعة التأویلات المختلفة المتناقضة بین الأمة، ثم یزعمون أنه قد فوض له أمر الدین، یفعل ما یشاء.

أصول مذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة،ج2،ص815 و 816

ببینید چگونه به جعفر بن محمد {ع} نسبت داده اند که او با تاویل قرآن بر تاویل نادرست مردم را گمراه می کند و تاویلات مختلف و متناقض را بین امت ترویج می دهد و سپس گمان می کنند که امر دین به او تفویض شده است و آن چه بخواهد انجام می دهد.

" حامد مسوحلی الإدریسی " وهابی نیز در مورد این روایت می نویسد :

وبسبب التقیة أیضا، تتضارب الروایات عن الإمام المعصوم حتى فی تفسیر کلام الله تعالى.

الفاضح لمذهب الشیعة الامامیة،ص63 ط مکتبة الرضوان

و کمی بعد از نقل روایت می نویسد :

وهل کان رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم یناقض أخباره، ویفتن أصحابه حتى کأنهم یشرحون بالسکاکین !!

الفاضح لمذهب الشیعة الامامیة،ص64 ط مکتبة الرضوان

و آیا رسول الله (ص) اخبارش دارای تناقض بود و اصحابش دچار فتنه می شدند به گونه ای که احساس کنند دلشان را با کارد ها می برند !!

" احسان الهی ظهیر " وهابی شیعه ستیز مشهور نیز در مورد این روایت می نویسد :

ثم قد ثبت من کتب القوم أنفسهم أن أئمتهم کانوا یفتون حتى خاصتهم وشیعتهم خلاف ما أنزل الله وما بیّنه الرسول وخلاف ما کانوا یرونه فی قلوبهم صیانة على أنفسهم وحفاظاً على حیاتهم ...

الشیعة و التشیع – فرق و تاریخ ، ص304 ط ادارة ترجمان السنة


پس از خود کتب قوم (شیعیان) ثابت شده است که امامانشان حتی برای افراد خاص و شیعیانشان برای حفاظت از جانشان و حفظ حیاتشان بر خلاف کلام خدا و آن چه پیامبر بیان کرده و خلاف آن چه به آن اعتقاد داشته اند فتوا می داده اند ...

همچنین سایت وهابی – ناصبی " شبکة الدفاع عن السنة " نیز این شبهه را مطرح کرده است :


http://www.dd-sunnah.net/forum/showthread.php?t=6363

پاسخ به شبهه :

ابتدا روایت را به صورت کامل همراه با ترجمه ببینید :


عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی عِمْرَانَ عَنْ یُونُسَ عَنْ بَکَّارِ بْنِ بَکْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ أَشْیَمَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْبَرَهُ بِهَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَیْهِ دَاخِلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْکَ الْآیَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَ بِهِ الْأَوَّلَ فَدَخَلَنِی مِنْ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى کَأَنَّ قَلْبِی یُشْرَحُ بِالسَّکَاکِینِ «4» فَقُلْتُ فِی نَفْسِی تَرَکْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ لَا یُخْطِئُ فِی الْوَاوِ وَ شِبْهِهِ وَ جِئْتُ إِلَى هَذَا یُخْطِئُ هَذَا الْخَطَأَ کُلَّهُ فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْکَ الْآیَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَنِی وَ أَخْبَرَ صَاحِبَیَّ فَسَکَنَتْ نَفْسِی فَعَلِمْت‏ أَنَّ ذَلِکَ مِنْهُ تَقِیَّةٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا ابْنَ أَشْیَمَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ ص فَقَالَ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَیْنَا.

الکافی،ج1،کتاب الحجة،باب " التَّفْوِیضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ ع فِی أَمْرِ الدِّین‏ " ،ح2 ،ص158 ط منشورات الفجر

موسى بن اشیم گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که مردى راجع به آیه ای از قرآن پرسید و حضرت جوابش فرمود، سپس مردى وارد شد و همان آیه را پرسید، حضرت بر خلاف آنچه به اولى فرموده بود، به او جواب گفت، از اختلاف گوئى آن حضرت آنچه خدا خواهد، در دلم وارد شد، بطورى که گویا دلم را با کاردها می برند. با خود گفتم من ابو قتاده را که در یک «واو» اشتباه نمی کرد، در شام رها کردم و نزد این مرد آمدم که چنین اشتباه بزرگى می کند، در آن میان که من آن افکار داشتم، مرد دیگرى وارد شد و از همان آیه سؤال کرد، حضرت بر خلاف آنچه بمن و [دو] رفیقم گفته بود، به او جواب داد، من دلم آرام گرفت، زیرا دانستم اختلاف گوئى حضرت بخاطر تقیه است. سپس آن حضرت به من توجه کرد و فرمود: پسر اشیم! خداى عز و جل امر را به سلیمان بن داود واگذار کرد و فرمود «اینست عطاء ما خواهى ببخش یا نگهدار، حسابى بر تو نیست» و به پیغمبرش صلّى اللَّه علیه و آله واگذار کرد و فرمود: «آنچه را رسول براى شما آورده بگیرید و از آنچه منعتان کرده باز ایستید» و آنچه برسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله واگذار نموده، بما واگذار کرده است‏.

ضعف روایت از جهت سند :

غالبا مشاهده می کنیم که وهابیون به روایاتی به سند های ضعیف از کتب شیعه استناد می کنند.این مورد نیز یکی از همان موارد است.سند این روایت ضعیف است و به بیان علل ضعف سند می پردازیم :

" موسی بن اشیم " راوی اصلی ماجراست در حالی که تضعیف شده است :

موسى بن أشیم‏ :
بالشین المعجمة و الیاء المثناة تحت قر [جخ‏] غال خبیث‏.


رجال ابن داود،ص521 ط دانشگاه تهران


همچنین عده ای از علماء نیز " موسی بن اشیم " را از فرقه ی " خطابیه " که جزو غلات بوده اند به حساب آورده اند.روایتی که مرحوم کشی در رجال خویش در مورد موسی بن اشیم نقل می کند،دلالت بر این امر می کند. ( لازم است بدانید که طبق اعتقاد شیعیان خطابیه اصلا مسلمان هم به حساب نمی آیند چه برسد به شیعه ! )

ما روى فی موسى بن أشیم و حفص بن میمون و جعفر بن میمون حمدویه بن نصیر، قال: حدثنا أیوب بن نوح: عن حنان بن سدیر عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: انی لا نفس على أجساد أصلیت معه یعنی أبا الخطاب النار ثم ذکر ابن الاشیم، فقال: کان یأتینی فیدخل علی هو و صاحبه و حفص بن میمون‏ و یسألونی، فأخبرهم بالحق، ثم یخرجون من عندی الى أبی الخطاب، فیخبرهم بخلاف قولی، فیأخذون بقوله و یذرون قولی‏.

رجال الکشی،ج2،ص634و635 ط موسسة آل البیت علیهم السلام

در قسمت مشخص شده امام صادق می فرمایند :

موسی بن اشیم و دوستش و حفص بن میمون به نزد من می آمدند و از من سوال می کردند و من از حق به آنان خبر می دادم سپس از نزد من خارج می شدند و پیش ابو الخطاب می رفتند و او خلاف حرف من به آنان می گفت و سخن ابو الخطاب را می پذیرفتند و سخن مرا رها می کردند.

شیخ علی نمازی در مورد او می نویسد :

وروى الکشی روایة فی ذم ابن أشیم وأنه أصیب مع أبی الخطاب النار ، وکان یدخل على الصادق علیه السلام فیخبره بالحق ، ثم یذهب إلى أبی الخطاب فیخبر بخلافه ، فیأخذ بقوله ویترک قول الصادق علیه السلام . فهذا یدل على ذم موسى إن کان هو المراد من ابن أشیم المذکور فی روایة الکشی ، فعلیه یکون ضعیفا وإلا یکون مجهولا.

مستدرکات علم رجال الحدیث،ج8،ص5 ط حیدری – تهران

و کشی در ذم " موسی بن اشیم " روایتی را نقل کرده است که او و ابو الخطاب { از رئوس فرقه ی خطابیه } در آتش هستند و او بر امام صادق علیه السلام وارد می شد و امام (ع) از حق به او خبر می داد و سپس او به نزد ابو الخطاب می رفت و ابو الخطاب خلاف آن را به موسی بن اشیم می گفت و موسی بن اشیم سخن ابو الخطاب را می پذیرفت و قول امام صادق (ع) را ترک می کرد.پس این بر ذم " موسی بن اشیم " دلالت می کند اگر منظور از " ابن اشیم " در روایت او باشد.پس در نتیجه او ضعیف است و در غیر این صورت { یعنی اگر منظور از روایت " موسی بن اشیم نباشد } او مجهول خواهد بود.

" علامه ی مجلسی " رضوان الله علیه نیز این روایت را در " مرآة العقول " ضعیف می داند.

الحدیث الثانی : ضعیف.

مرآة العقول،ج3،ص148 ط دار الکتب الاسلامیة

" آیت الله العظمی خوئی " نیز هم این روایت از اصول کافی را ضعیف می دانند و هم خود " موسی بن اشیم " را مجهول می دانند.

وهذه الروایة رواها محمد بن یعقوب ، عن علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن یحیى بن أبی عمران ، عن یونس ، عن بکار بن بکر ، عن موسى بن أشیم ، بأدنى اختلاف فی ألفاظها . الکافی : الجزء 1 ، کتاب الحجة 4 ، باب التفویض إلى رسول الله صلى الله علیه وآله 52 ، الحدیث 2. وبکار بن بکر مجهول ، ولعله من تحریف النسخة ، والصحیح : بکار بن أبی بکر.

معج رجال الحدیث،ج20،ص22

همانطور که ملاحظه می فرمایید " بکار بن بکر " یا " بکار بن ابی بکر " نیز که در سند روایت است،مجهول می باشد.

همچنین در سند روایت اصول کافی " یحیی بن ابی عمران " نیز وجود دارد که مجهول است و آیت الله خوئی نیز به این مطلب اشاره می کنند.

 

در پایان ترجمه ی " موسی بن اشیم " آیت الله العظمی خوئی " اینگونه می نویسند :

ثم إن الرجل على کل تقدیر ، لم تثبت وثاقته ، فهو مجهول الحال.

معجم رجال الحدیث،ج20،ص22

پس به هر حال وثاقت " موسی بن اشیم " ثابت نیست و او مجهول است.

لینک مطالعه ی آنلاین :

http://alkhoei.net/arabic/khlib/viewbook/fullbook/viewbook.php?bid=40#22

" آیت الله العظمی مکارم شیرازی " نیز هنگام نقل این روایت در یکی از کتبشان،به ضعف " موسی بن اشیم " و مهمل بودن " بکار بن ابی بکر " اشاره می کنند :

ما رواه موسى بن أشیم ( وهو أیضاً ضعف ببکار بن بکیر وفی جامع الرواة بکار بن أبی بکر ولم ینص علیه فی کتب الرجال بمدح أو ذم ) .

بحوث فقهیة مهمة،ص526 ط نسل جوان – قم

لینک مطالعه ی آنلاین :

http://ar.lib.eshia.ir/10066/1/526

خلاصه ی بحث سندی در مورد روایت کافی :

1. " موسی بن اشیم " طبق نظر برخی علماء ضعیف و طبق نظر برخی علماء همچون " آیت الله العظمی خوئی " مجهول است.

2. " بکار بن بکر " یا " بکار بن ابی بکر " که در سند روایت موجود است،مهمل است و در کتب رجالی نه مورد ذم واقع شده و نه مدح شده است.

3. " یحیی بن ابی عمران " که در سند روایت موجود است،مجهول است.

نتیجه آن که سند روایت فوق ضعیف است و راوی اصلی آن نیز (موسی بن اشیم) ضعیف یا مجهول است.

پس تا اینجا بطلان تمامی استدلالات وهابیون که در ابتدای مطلب نیز به برخی نمونه های آن اشاره کردیم،قطعی و ثابت است.به خصوص استدلال امثال " احسان الهی ظهیر " که این روایت را ثابت و قطعی فرض کرده است ! ( و همچنین قفاری و امثال او)

بحث در دلالت روایت :

ما اگر فرض را بر صحت روایت بگذاریم،باز هم مشکلی پیش نمی آید.بگذارید با یک مثال،مساله را برای شما واضح بسازیم.به عنوان مثال،تمامی مسلمین چه شیعه و چه سنی متفق هستند که اصل نزول آیه ی 24 سوره ی نساء در مورد نکاح متعه بوده است.قرطبی که از مفسرین بزرگ اهل سنت است نیز به این امر اشاره می کند و می گوید جمهور علماء معتقدند که این آیه در مورد نکاح متعه نازل شده است.اما اگر در بحث های بین شیعه و وهابیون وارد شده باشید،تمام تلاش وهابیون و مخالفین شیعه آن است که این حقیقت را انکار کنند حال آن که در کتب خودشان موجود است و علمای خودشان به آن اعتراف کرده اند! حال فرض کنید کسی در محیطی باشد که تمامی مردم آن محیط،اعتقادی همچون اعتقاد همین آقایان وهابی دارند.همچنین خشم گروه هایی همچون داعش را که در کشتن مخالف خود باکی ندارند به آن اضافه کنید ! طبیعی است که در چنین محیطی اگر کسی از شما در مورد شان نزول این آیه سوال کند،شما از روی تقیه اشاره ای به نزول آن در مورد نکاح متعه نخواهید کرد ! چه بسا برای حفظ جان خود حتی بگویید در مورد نکاح متعه نیز نازل نشده است ! (همچنین ویدئوهای قتل و خونریزی داعش که در آن کسانی را که تشیع آنان مشخص می شد و یا با آنان همکاری نمی کردند را به آسانی آب خوردن می کشتند در ذهن مجسم کنید.در عصر ائمه نیز بنی امیه و بنی العباس نه تنها از داعش بهتر نبودند که بدتر بودند و در کشتن شیعیان اهل بیت لحظه ای درنگ نمی کردند )
نکته ی دیگر این که در متن روایت مشخص نشده است که افراد مراجعه کننده به امام صادق علیه السلام چه کسانی و با چه افکاری بوده اند.چه بسا امام صادق علیه السلام مطابق آیین و اندیشه های مذهب آن اشخاص به آنان پاسخ می گفته است.

اما تدلیس و کذب دوم از " احسان الهی ظهیر " علیه ما علیه در این جا به وضوح مشخص می گردد.تدلیس و کذب اول او در مورد سند بود که پاسخ داده شد و کذب دوم او این است که می گوید معصومین علیهم السلام حتی به یاران نزدیک و شیعیان خاص خود نیز خلاف آیات قرآن فتوا می دادند و ما نمی دانیم این کلام باطل را این مدعی علم از کجا آورده است ! در کجای روایت گفته شده که معصومین به یاران نزدیک و شیعیان خود این چنین فتوا داده اند ؟! بلکه امام صادق علیه السلام و معصومین محل رجوع طیف های فکری و مذاهب و اعتقادات مختلف بوده اند و آن چه از متن روایت فوق نیز بر می آید این است که همین افراد به امام صادق علیه السلام مراجعه کرده اند.

همچنین " حامد مسوحلی الإدریسی " گفته بود که آیا پیامبر نیز اخبار و روایاتش با یکدیگر متناقض بود به گونه ای که اصحابش دچار فتنه و سر در گمی گردند ؟!

اولا روایات و اخبار رسیده از معصومین که در کتب شیعه موجود است و ما بر مبنای آن عمل می کنیم دچار تناقض نیست بلکه امام علیه السلام در پاسخ به عقاید و مذاهب مختلف یا پاسخ را بر مبنای اعتقادات آن ها به آن ها می داده است و یا در مواقعی هم که احساس خطر می کرده اند،از بیان اعتقاد شیعه برای حفظ جان خود و شیعیان از حکام سفاک بنی امیه و بنی العباس تقیه می کرده اند.

ثانیا ما در پاسخ " حامد مسوحلی الإدریسی " می گوییم آری ! پیامبری که در کتب مخالفین شیعه از او روایات مختلفی نقل کرده اند و روایات مختلفی را به نسبت داده اند و همچنن صحابه ای که در کتب مخالفین شیعه از آن ها روایات مختلف و متعددی نقل شده است،الی ماشاء الله ! روایات متناقض دارند ! این روایات متناقض به حدی است که حتی در سال های اخیر برخی علمای وهابی کتبی تالیف کرده اند و در آن اختلافات صحابه در مسائل مختلف فقهی را بیان کرده اند.همچنن تناقض های متعدد یک یا چند صحابی در بین گفتار و رفتارشان را نیز آورده اند ! یعنی یک صحابی چیزی گفته که خود بعدا خلاف آن عمل کرده است ! و بحث های مفصلی کرده اند که کدام برای ما حجت است ؟! از این دست تناقضات در کتب مخالفین شیعه به وفور یافت می شود و در مسائل مختلف نیز موجود است.مسائلی همچون وضو و نماز و نکاح متعه و برخی شان نزول ها و ... .

و نکته ی پایانی نیز پاسخ به یک ادعای " قفاری وهابی " که همانطور که در بالا مطالعه نمودید گفته بود شیعیان گمان می کنند که خداوند امر دین را به امامانشان " تفویض " نموده است." تفویض " معنای گسترده ای دارد اما ما قصد داریم تا معنای " تفویض " در روایت فوق را از زبان " آیت الله العظمی  مکارم شیرازی " برای شما بیان کنیم.معنای " تفویض " در این روایت عبارت است از :

سابعها : تفویض بیان الحقائق وأسرار الأحکام وما أشبهها من العلوم إلیهم فیقولون ما شاؤوا ( واقتضته الحکمة ) ویمسکون عمّا شاؤوا فی الظروف الخاصّة وبالنسبة إلى الأشخاص المتفاوتة.

بحوث فقهیة مهمة،ص525 ط نسل جوان


تعریف هفتم : تفویض به معنای بیان حقایق و اسرار احکام و شبیه آن از علوم است.پس معصومین آن چه را که بخواهند و حکمت اقتضاء کند می گویند و آن چه را که صلاح نباشد با توجه به شرایط و اشخاص متفاوت بیان نمی کنند.

سپس " آیت الله العظمی مکارم " بعد از نقل روایت فوق در صفحه ی 526،تفویض موجود در روایت را منطبق بر این تعریف می دانند.

لینک مطالعه ی آنلاین :

http://ar.lib.eshia.ir/10066/1/525

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Flag Counter