حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

نقد وهابیت و اهل سنت | نقد آیین زرتشتی و باستان گرایان | نقد مسیحیت | وبلاگ شخصی فرشید شرفی

حقانیت شیعه و رد شبهات

فرشید شرفی | پژوهشگر قرآن، حدیث، کلام و ادیان و مذاهب

* به علت کمبود وقت از ترجمه ی متون درخواستی جدا معذوریم

* شبهات و سوالات علمی خود را در قسمت نظرات ارسال کنید تا در صف سوالات قرار گرفته و به آن پاسخ داده شود (به سؤالات تکراری به هیچ وجه پاسخ داده نمی شود)

* برای دسترسی آسان به موضوعات مورد نظرتان، از قسمت " طبقه بندی موضوعی " استفاده کنید

* در صورت خرابی و یا لود نشدن تصاویر و مطالب به ما اطلاع دهید

* نقل و درج مطالب موجود در وبلاگ به نام شخص یا مؤسسه ای خاص در هر تارنمای اینترنتی و غیر از آن شرعا حرام می باشد (نقل همراه با ذکر منبع یا بدون اشاره به شخص و مؤسسه ای خاص جایز می باشد)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

ابوحنیفه : اگر کسی برای تقرب به خدا کفش بپرستد اشکالی ندارد !


وهابیون همواره تلاش می کنند تا با انواع افترائات و تهمت ها و نشر اکاذیب تا شیعه را مشرک معرفی کنند غافل از آن که برخی اقوال کفرآمیز از برخی علمای خودشان صادر شده که آن را با سند های معتبر نیز نقل کرده اند.یکی از این موارد قولی است که با سند صحیح از ابوحنیفه،امام اعظم اهل سنت،نقل شده است :

أَخْبَرَنَا مُحَمَّد بن الحُسَیْن بن الفضل القَطَّان، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْد الله بن جَعْفَر بن درستویه، قَالَ: حَدَّثَنَا یَعْقُوب بن سُفْیَان، قَالَ: حَدَّثَنِی عَلیّ بن عُثْمَان بن نفیل، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُسْهِر، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بن حمزة، وَسَعِید یسمع، أَنَّ أَبَا حنیفة، قَالَ: لو أَنَّ رجلا عَبْد هذه النعل یتقرب بها إلى الله، لم أر بذلک بأسا، فَقَالَ سَعِید: هَذَا الکفر صراحا.

تاریخ بغداد،ج15،ص509 ط دار الغرب الاسلامی

المعرفة و التاریخ،ج2،ص784 ط مکتبة الدار


یحیی بن ابی حمزه در حالی که سعید بن عبد العزیز تنوخی (از علما و فقهای بزرگ اهل سنت) می شنید نقل کرد که ابو حنیفه گفت اگر شخصی این کفش را برای تقرب به خدا بپرستد،در آن مشکلی نمی بینم.پس سعید بن عبد العزیز گفت : این کلام کفر صریح و واضح است.


ملاحظه نمودید که این کلام از ابوحنیفه صادر شده و سند این قول نیز صحیح است و محمد بشار عواد وهابی نیز سند را تصحیح کرده است.سعید بن عبد العزیز پس از شنیدن این کلام می گوید این قول کفر صریح و واضح است !

به راستی وهابیون بهتر است حکم تکفیر و مشرک بودن را بر حنیفه جاری کنند یا بر شیعیان و مکتب اهل بیت که توحید حقیقی را پذیرفته اند ؟! آیا پرستش کفش شرک نیست ؟!

چند اشکال مخالفین و پاسخ به آن :

مخالفین که هیچ راهی برای فرار از این قول کفر آمیز ابوحنیفه پیدا نکرده اند،به بهانه های واهی روی آورده اند که آن را مطرح کرده و پاسخ آن را بیان می کنیم.

ابن النجار (از حفاظ و علمای مخالفین) که به زعم باطلش خواسته این قول را نقد کند، می نویسد :

وأما ما نقله عن محمد بن الحسین بن الفضل القطان إلى یحیى بن حمزة أَنَّ أَبَا حنیفة قَالَ: لو أَنَّ رجلا عبده هذه النعل یتقرب بها إلى الله لم أر بذلک بأسا. فَقَالَ سَعِید: هَذَا الکفر صراحا. فهذا لم ینقله أحد من أصحاب أبى حنیفة واعلم أن أصحاب الإنسان أعرف به من الأجنبى، ثم اعلم أن مذهب أبى حنیفة له أصول وقواعد وشروط لا یخرج عنها، فأما أصول مذهبه رضى الله عنه فإنه یرى الأخذ بالقرآن والآثار ما وجد وقواعده أن لا یفرق بین الخبرین أو الآی والخبر مهما أمکن الجمع بینهما إلا إن ثبت ناسخا أو منسوخا وشروطه أن لا یعدل عنهما إلا أن لا یجد فیهما شیئا فیعدل إلى أقوال الصحابة الملائمة للقرآن والسنة وإن اختلفوا تخیر ما کان أقرب إلى الکتاب والسنة. فهذا علیه إجماع أصحاب أبى حنیفة وهو إذا عددت المدرسین منهم فی عصر واحد وجدتهم أکثر من إسناد الخطیب منه إلى أبى حنیفة رحمه الله. واعلم أن أخبار الآحاد المرویة عن النبی صلّى الله علیه وسلّم توجب العمل لأجل الاحتیاط فی الدین ولا توجب العلم. وأخبار التواتر توجب العلم والعمل معا فکیف بک عن أخبار الخطیب هذه التی لا تکاد تنفک عن قائل یقول فیها، فإذا نازلنا الأمر وساوینا قلنا أخباره أخبار آحاد وأخبار أصحاب أبى حنیفة متواترة والعمل بالمتواترة أولى؛ وقد ثبت مذهب أبى حنیفة وأصوله وقواعده فإذا ثبت أن هذه أصول أبى حنیفة فکیف یسوغ له أن یقول هذا مع علمه بقوله تعالى: ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى. فهذا لا یصح عن أبى حنیفة.

تاریخ بغداد وذیوله،ج22،ص47 ط دار الکتب العلمیة

و اما آن چه خطیب بغدادی از محمد بن الحسین القطان تا یحیی بن حمزه از ابوحنیفه نقل کرده است که ابوحنیفه گفت اگر کسی این کفش را در حالی که به خداوند تقرب می جوید بپرستد مشکلی در آن نمی بینم.سعید بن عبد العزیز می گوید : این قول صراحتا کفر است.این قول را احدی از اصحاب ابی حنیفه نقل نکرده است و بدان که اصحاب انسان از بیگانه نسبت به او آگاه تر هستند.سپس بدان که مذهب ابوحنیفه اصول و قواعد و شروطی دارد که از آن خارج نمی شود.اما اصول مذهبش این است که او قائل به اخذ قرآن و آن چه از روایات است که بیابد و قواعدش آن است که او بین دو روایت یا آیه و روایت تفاوتی نمی گذارد مهم آن است که بین آن دو جمع کند مگر اینکه ناسخ و منسوخ باشند و شروطش این است که از آن دو عدول نمی کند مگر آن که در آن ها مشکلی ببیند و در این حالت به قول صحابه ی همنشین و مانوس با قرآن مراجعه می کند و اگر صحابه اختلاف کرده باشند آن چه را که به قرآن و سنت نزدیک تر است انتخاب می کند.پس اجماع اصحاب ابوحنیفه بر این است و اگر مدرسین آن ها را بشماری از اسناد خطیب تا ابوحنیفه بیشتر است.و بدان که اخبار آحاد روایت شده از پیامبر به دلیل احتیاط در دین عمل به آن را واجب می کند اما علم به آن را واجب نمی سازد و اخبار متواتر علم و عمل را با یکدیگر واجب می سازد پس در مورد اخبار خطیب که هرگز از گوینده ای که آن را می گوید و آن قول صادر نشده است چه می گویی ؟ پس اگر کوتاه بیاییم و این امر را بپذیریم می گوییم اخبار او (خطیب بغدادی) اخبار آحاد است و اخبار اصحاب ابی حنیفه متواتر است و عمل به متواتر سزاوارتر است و مذهب ابی حنیفه و اصول و قواعدش ثابت شده است و پس هنگامی که این اصول ابوحنیفه است پس چگونه او با علمش به قول خداوند که " ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى " (ما آنها را جز براى اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند نمى‏پرستیم ) می تواند چنین سخنی را گفته باشد ؟ پس این قول از ابوحنیفه صحت ندارد.

ملاحظه نمودید که ابن النجار در کلامی طولانی ( که بعضی از آن ها هیچ ارتباطی به اصل موضوع هم ندارد ! ) تمام آن چه را در چنته داشته رو کرده تا بگوید چنین قولی از ابوحنیفه صحت ندارد اما مغلطه های زیادی را مرتکب شده است ! محور های اصلی ادعای او بدین شرح است :

اول : این قول را احدی از اصحاب ابی حنیفه نقل نکرده است و بدان که اصحاب انسان از بیگانه نسبت به او آگاه تر هستند پس در نتیجه چنین قولی از ابوحنیفه صادر نشده است.

پاسخ اول : این قول ابن النجار کاملا مخالف مبانی علمی است ! این که اصحاب ابوحنیفه چنین قولی را از او نقل نکرده باشند هرگز دلیلی بر عدم صدور این قول از ابوحنیفه نیست ! اتفاقا ما هم می گوییم چون این قول در نهایت شذوذ و مخالفت با قرآن و عقل بوده ، اصحاب ابوحنیفه آن را نقل نکرده اند و سعی بر پنهان کردن آن داشته اند ! به طور کلی اگر اصحاب یک شخصی قول خاصی را از او نقل نکردند اما فردی از غیر اصحاب او که ثقه باشد و او را درک کرده باشد، تصریح بر شنیدن مطلبی از او کند ،لازم است که طبق مبانی عقلی و علم الحدیث آن قول را بپذیریم.

دوم : از اصول و قواعد مذهب ابوحنیفه آن است که او قائل به اخذ از قرآن و روایات است و چگونه می توان گفت که او با علمش به قول خداوند که " ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى " (ما آنها را جز براى اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند نمى‏پرستیم ) می تواند چنین سخنی را گفته باشد ؟

 

پاسخ دوم : این قول ابن النجار عین تدلیس و مخالفت با اقوال صریح علمای اهل سنت است ! خود علمای اهل سنت بر این مطلب تصریح کرده اند که ابوحنیفه با احادیث پیامبر (ص) مخالفت می کرده است و اقوال در این زمینه فراوان است.به عنوان نمونه می توانید به لینک زیر مراجعه کنید :

http://al-shia.blog.ir/post/199

همچنین ابن ابی شیبة (استاد بخاری و از علمای بزرگ اهل سنت) بخشی از کتاب " مصنف " خودش را به رد برخی از اعتقادات ابوحنیفه که آن را مخالف اسلام و سنت پیامبر (ص) می دانسته اختصاص داده است و نام این بخش از کتابش را " کِتَابُ الرَّدِّ عَلَى أَبِی حَنِیفَةَ " (کتاب رد بر ابوحنیفه) قرار داده و ذیل آن نوشته است " هَذَا مَا خَالَفَ بِهِ أَبُو حَنِیفَةَ الْأَثَرَ الَّذِی جَاءَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ " (این بخش مربوط به مواردی است که ابوحنیفه با روایتی که از پیامبر آمده، مخالفت کرده است)

همچنین مقبل بن هادی الوادعی (از وهابیون معاصر) کتابی تحت عنوان " نشر الصحیفة فی ذکر الصحیح من أقوال أئمة الجرح والتعدیل فی أبی حنیفة " دارد که در آن احادیثی که ابوحنیفه با آن ها مخالفت کرده را تخریج کرده است و تعداد آن ها به 125 مورد می رسد ! یعنی ابوحنیفه با 125 حدیث رسول الله (ص) مخالفت کرده است. (نشر الصحیفة فی ذکر الصحیح من أقوال أئمة الجرح والتعدیل فی أبی حنیفة،ص230 الی 300 ط دار الحرمین)

با این حساب این ادعای ابن النجار لافی بیش نیست و خود علمای مخالفین بر مخالفت ابوحنیفه با سنت صریح پیامبر (ص) آن هم در موارد متعدد تصریح کرده اند.نکته ی دیگری که باز هم لازم است به آن اشاره کنیم این است که این قول ابوحنیفه با سند صحیح و از طریق راویان ثقه نقل شده و راهی برای انکار آن نیست !
سوم : پس اگر کوتاه بیاییم و این امر را بپذیریم می گوییم اخبار او (خطیب بغدادی) اخبار آحاد است و اخبار اصحاب ابی حنیفه متواتر است و عمل به متواتر سزاوارتر است.

پاسخ سوم : در پاسخ به این ادعای ابن النجار نیز بایستی مجددا بگوییم که عدم نقل این قول کفر آمیز ابوحنیفه از جانب اصحابش دلیلی بر عدم صدورش از ابوحنیفه نخواهد بود و همانطور که گفتیم هیچ بعید نیست خود اصحاب ابوحنیفه همبه دلیل شذوذ و کفر آمیز بودن اینقول ابوحنیفه از نقل آن خودداری کرده باشند.
اما در مورد واحد بودن خبر نقل شده نیز بایستی بگوییم که چنین استدلالی آن هم در این جا نشان دهنده ی عجز ابن النجار از رد انتساب این قول به ابوحنیفه می باشد.نکته ی مهم آن که خبر واحد (حتی در عقیده) بر مخالفین شیعه حجت است و اگر آن را رد کنند، کافر به حساب خواهند آمد.برای اطلاع از این موضوع می توانید به لینک زیر مراجعه کنید :

http://fatwa.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=129539

همچنین بسیاری از علمای معاصر مخالفین کتاب هایی در اثبات حجت بودن خبر واحد در عقائد و احکام نوشته اند که از جمله ی آن ها می توان به کتاب " حجیة خبر الآحاد فی العقائد والأحکام " تالیف " ربیع بن هادی المدخلی " و کتاب " الحدیث حجة بنفسه فی العقائد والأحکام " تالیف " البانی " اشاره کرد.

تدلیس و کذب و جهل دکتر " محمد قاسم عبده الحارثی " در رد صحت قول ابوحنیفه و پاسخ به ایشان

" محمد قاسم عبده الحارثی " رساله ی دکتری خود را با عنوان " مکانة الإمام أبی حنیفة بین المحدثین " (جایگاه ابوحنیفه بین محدثین) نگاشته است و در بخشی از این کتاب به زعم باطل خویش به نقد و رد برخی از اقوال در ذم ابوحنیفه و رد انتساب برخی از اقوال به ابوحنیفه پرداخته است و مرتکب گاف و تدلیس و جهل زیادی نیز شده است.یکی از مواردی که در آن به صورت توام مرتکب تدلیس و جهل و گاف شده است، تلاش او در رد صحت انتساب روایت مطرح شده در این بحث می باشد.این دکتر (؟!) در رساله ی دکتری (؟!) خویش در مورد این قول (قول ابوحنیفه به کفش پرستی !) می نویسد :

ففی الأولى عبد الله بن جعفر بن درستویه النحوی، ضعفه الللکائی, وقال البرقانی: ضعفوه، وعلی بن عثمان بن نفیل مجهول لم أجد من ترجم له، ولعله خبط فی السند خبط عشواء، وَ لَصق هکذا, ثم إن یحیى بن حمزة إن کان هو القاضی المشهور فهو دمشقی, ولم یثبت أنَ أبَا حنیفة رحل إلى الشام ولم یدخل یحیى الکوفة، ولم یلتق بأبی حنیفة وإن کانا متعاصرین.

مکانة الإمام أبی حنیفة بین المحدثین،ص207

پس در سند روایت اول { منظور همان روایتی است که ما در این مطلب مطرح کرده ایم } " عبد الله بن جعفر بن درستویه نحوی " موجود است که لالکائی او را تضعیف کرده است و برقانی گفته : او را تضعیف کرده اند و " علی بن عثمان بن نفیل " در سند روایت مجهول است و من نیافتم که چه کسی ترجمه ی او را آورده است و شاید ناشی از خطای جاهلانه در سند روایت است و این گونه به سند الصاق شده است و سپس " یحیی بن حمزة " او اگر قاضی مشهور باشد که دمشقی است و ثابت نشده که ابوحنیفه به شام سفر کرده باشد و یحیی به کوفه وارد نشده است و ابوحنیفه را ندیده است هر چند که معاصر بوده اند.

تدلیس ها و گاف ها و کذبیات و جهالات " محمد قاسم عبده الحارثی " و رد بر آن :

 

تدلیس ها و جهالات دکتر (؟؟؟!!!) " محمد قاسم عبده الحارثی " را نقل کرده و یک به یک پاسخ آن را بیان می کنیم :

اول : در سند روایتی که خطیب بغدادی آن را نقل کرده است " عبد الله بن جعفر بن درستویه نحوی " وجود دارد که لالکائی او را تضعیف کرده و برقانی هم در مورد او می گوید : ضعفوه.

پاسخ اول : قبل از آن که به ادعای این فرد پاسخ بدهیم لازم است به نکته ی مهمی اشره کنیم که اساس ادعای اول این فرد خود دکتر پندار (؟!) را ساقط می کند ! نکته ی مهم آن است که روایتی که محل بحث ماست، اصل آن در کتاب " المعرفة والتاریخ " فسوی نقل شده و خطیب بغدادی نیز این روایت را با دو واسطه از فسوی نقل می کند که یکی از این دو واسطه " عبد الله بن جعفر بن درستویه نحوی " می باشد.یعنی در سند این روایت در کتاب " المعرفة والتاریخ " اصولا این راوی وجود ندارد ! (اگر این فرد مدعی علم کار تخریج روایت را انجام داده بود، مرتکب گاف های بعدی نمی شد)

اما در مورد ادعای این فرد خود دکتر پندار (!!!) در مورد " عبد الله بن جعفر بن درستویه " ایشان دست به تدلیس زده اند !!! چرا که وقتی به اقوال علمای اهل سنت در مورد این راوی مراجعه می کنیم در می یابیم که اکثریت غالب علمای مخالفین او را توثیق کرده اند و تضعیف لالکائی در مورد او را هم رد کرده اند !

وسألت البرقانى عنه فقال: ضعفوه، لانه لما روى التاریخ عن یعقوب أنکروا ذلک، وقالوا: إنما حدث یعقوب بالکتاب قدیما فمتى سمعته منه؟ ثم دفع الخطیب هذا بأن جعفر بن درستویه من کبار المحدثین وفقهائهم عنده، عن علی بن المدینی وطبقته، فلا یستنکر أن یکون تکثر بأبیه ، مع أن أبا القاسم الأزهری حدثنی قال: رأیت أصل ابن درستویه بتاریخ یعقوب بیع فی میراث ابن الآبنوسى، ووجدت سماعه فیه صحیحا.

میزان الاعتدال،ج2،ص401 ط دار المعرفة


طبق متن بالا ملاحظه می فرمایید که دلیل اصلی تضعیف " عبد الله بن جعفر " این بوده است که کتاب " بعقوب بن سفیان " را نقل می کرده و برخی از علمای مخالفین به او اشکال کرده اند که تو چگونه کتابی که یعقوب بن سفیان قبلا آن را نقل کرده اکنون نقل می کنی و به همین دلیل نقل او را رد کردند اما در ادامه خطیب بغدادی این ادعا را رد کرده و او را از کبار محدثین خوانده و ابو القاسم ازهری نیز می گوید من اصل کتاب یعقوب بن سفیان را دیده ام و سماع " عبد الله بن جعفر " صحیح است.پس این گونه تضعیف او از جانب خود علمای مخالفین رد شده است.

در مورد تعضیف لالکائی بایستی بگوییم که لالکائی بر مبنای خبری که از افراد کجهول به او رسیده این راوی را تضعیف کرده و به همین دلیل خطیب بغدادی تضعیف لالکائی را صریحا رد می کند :

وضعَّفه اللاَّلْکَائِیّ هِبَةُ اللهِ، وَقَالَ: بَلَغَنِی عَنْهُ أَنَّهُ قِیْلَ لَهُ : حَدِّثْ عَنْ عَبَّاسٍ الدُّوْرِیّ حَدِیْثاً، وَنُعطیکَ دِرْهَماً فَفَعَل، وَلَمْ یَکُنْ سَمِعَ مِنْهُ. قَالَ الخَطِیْبُ: سَمِعْتُهُ یَقُوْلُ هَذَا، وَهَذِهِ الحِکَایَة بَاطلَة، ابْنُ درَسْتَوَیْه کَانَ أَرفع قَدْراً مِنْ أَنْ یکذب.


سیر اعلام النبلاء،ج15،ص532 ط موسسة الرسالة

همچنین ابو الطیب منصوری پس از توثیق این راوی، تضعیف او را بدون دلیل می داند :

عبد الله بن جعفر بن دَرَسْتویه بن المرزبان، أبو محمد، النَّحوی، الفارسی : مترجم فی "شیوخ الدارقطنی ". قلت: [ثقة نحوی جلیل، تُکلم فیه بلا حجة].

 

الرّوض الباسم فی تراجم شیوخ الحاکم،ج1،ص592 ط دار العاصمة للنشر والتوزیع

ذهبی نیز او را توثیق می کند :

ابْنُ دَرَسْتَوَیْه عَبْدُ اللهِ بنُ جَعْفَرٍ الفَارِسِیُّ : الإِمَامُ، العَلاَّمَةُ، شَیْخُ النَّحْوِ، أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللهِ بنُ جَعْفَرِ بنَ دَرَسْتَوَیْه بنِ المَرْزُبَانِ الفَارِسِیُّ، النَّحْوِیُّ، تِلْمِیْذُ المُبَرِّدِ. سَمِعَ: یَعْقُوْبَ الفَسَوِیَّ فَأَکْثَرَ، لَهُ عَنْهُ (تَاریخُهُ) وَ (مَشیخَتُه). وَسَمِعَ بِبَغْدَادَ مِنْ: عَبَّاسِ بنِ مُحَمَّدٍ الدُّوْرِیِّ، وَیَحْیَى بنِ أَبِی طَالِبٍ، وَأَبِی مُحَمَّدٍ بنِ قُتَیْبَةَ، وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بنِ مُحَمَّدٍ کُرْبَزَان، وَمُحَمَّد بنِ الحُسَیْنِ الحُنَیْنِیّ. قدم مِنْ مدینَة فَسَا فِی صباهُ إِلَى بَغْدَادَ، وَاسْتوطنهَا، وَبَرَعَ فِی العَرَبِیَّة، وَصَنَّفَ التَّصَانِیْفَ، وَرُزِق الإِسْنَاد العَالِی. وَکَانَ ثِقَةً.

سیر اعلام النبلاء،ج15،ص531 ط موسسة الرسالة

حسین بن عثمان نیز او را توثیق کرده است :

سألت الحسین بن عثمان، عَنِ ابن درستویه فقال: ثقة ثقة. انتهى.

لسان المیزان،ج4،ص449 ط دار البشائر الإسلامیة

ابن منده و غیر از او نیز وی را توثیق کرده اند :

[عبد الله ] بن جعفر بن درستویه ..... وثقه ابن منده وغیره .....

طبقات المفسرین للداوودی،ج1،ص230 ط دار الکتب العلمیة

ابو الفداء سودونی نیز نام او را در کتاب " الثقات ممن لم یقع فی الکتب الستة " ذکر می کند :

عبد الله بن جعفر بن دَرَسْتُویه، أبو محمد النحوی، الفارسی، صاحب الفَسَوی : قال الخطیب: سألت الحسین بن عثمان عنه، فقال: ثقة ثقة، حدثنا عنه ابن سیده، وسألته عنه فأثنى علیه هو ووثقه.

الثقات ممن لم یقع فی الکتب الستة،ج5،ص496 ط مرکز النعمان للبحوث والدراسات الإسلامیة

همچنین نرم افزار جوامع الکلم به این راوی رتبه ی " ثقة " داده است.

پس ملاحظه نمودید که این راوی ثقة بوده و هیچ تضعیفی نیز بر او وارد نیست.

دوم : " علی بن عثمان بن نفیل " در سند روایت مجهول است و من نیافتم که چه کسی ترجمه ی او را آورده است و شاید ناشی از خطای جاهلانه در سند روایت است و این گونه به سند الصاق شده است.

پاسخ به دوم : این ادعای دکتر (؟!) محمد قاسم عبده الحارثی یا نشان از نهایت جهل وی دارد یا نشان از تدلیسش ! بایستی بگوییم که این راوی توثیق شده است و نمی دانیم چگونه کسی که خود را دکتر !!! می نامد این راوی را مجهول خوانده است !

علی بْنُ عُثْمَانَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِید بن عَبد اللَّهِ بن عثمان بن نفیل النفیلی أَبُو محمد، الحرانی :
رَوَى عَن : ..... أبی مسهر عبد الاعلى بْن مسهر .....
رَوَى عَنه : ..... یعقوب بْن سفیان الفارسی.


تهذیب الکمال فی أسماء الرجال،ج21،ص67و68 ط موسسة الرسالة

قال النَّسَائی : ثقة. وَقَال فِی موضع آخر: صالح، لا بأس به. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب"الثقات.

تهذیب الکمال فی أسماء الرجال،ج21،ص68 ط موسسة الرسالة

همچنین نرم افزار جوامع الکلم به وی رتبه ی " ثقة " داده است.

سوم : " یحیی بن حمزة " او اگر قاضی مشهور باشد که دمشقی است و ثابت نشده که ابوحنیفه به شام سفر کرده باشد و یحیی به کوفه وارد نشده است و ابوحنیفه را ندیده است هر چند که معاصر بوده اند. (3)
(3) الجرح والتعدیل 9/137.

پاسخ به سوم : دکتر (؟!) حارثی در این ادعای خود مرتکب جهل و تدلیس به صورت توام شده است.این فرد ادعا می کند که ابوحنیفه به شام سفر نکرده و یحیی بن حمزه نیز به کوفه سفر نکرده است بنا بر این هر چند که این دو فرد معاصر بوده اند اما این قول قابل قبول نخواهد بود.جالب تر آن که دکتر (؟!) حارثی این قول خود را به کتاب " الجرح والتعدیل " ابن ابی حاتم ارجاع می دهد !
اولا : در کذب و تدلیس یحیی بن ابی حمزه همین بس که در کتاب "الجرح والتعدیل " ابن ابی حاتم اصلا خبری از این ادعای باطل او نیست ! تمام آن چه در کتاب "الجرح والتعدیل" در مورد این راوی آمده از این قرار است :

یحیى بن حمزة الدمشقی قاضى دمشق أبو عبد الرحمن الحضرمی : الحمیرى السکسکى روى عن الأوزاعی وسعید بن عبد العزیز وعبد الرحمن بن یزید بن جابر ومحمد بن الولید الزبیدى وثور بن یزید والنعمان بن المنذر وزید بن واقد وابى وهب الکلاعى روى عنه عبد الرحمن بن مهدى ومروان بن محمد الطاطرى والولید بن مسلم والهیثم بن خارجة والحکم بن موسى ومنصور بن ابى مزاحم وسلیمان ابن عبد الرحمن بن شرحبیل ومحمد بن عائد وهشام بن عمار وعلى بن حجر، مات وهو ابن ثمانین سنة فی سنة ثلاث وثمانین سمعت أبی یقول ذلک. نا عبد الرحمن نا صالح بن أحمد [بن محمد] بن حنبل قال قال أبی: یحیى بن حمزة لیس بن بأس. نا عبد الرحمن قال سألت أبی عنه فقال: صدوق.


الجرح والتعدیل لابن ابی حاتم،ج9،ص136و137 ط مجلس دائرة المعارف العثمانیة

ملاحظه می کنید که هیچ اثری از ادعاهای باطل دکتر (؟!) حارثی در کتاب "الجرح والتعدیل" نیست و او با تدلیس قول خود را به این کتاب مستند کرده است تا به گونه ای این قول ابوحنیفه را ماست مالی (!!!) کند!

ثانیا : یحیی بن حمزة از ثقات و علمای بزرگ مخالفین است و در این روایت که از قول ابوحنیفه نقل کرده است، تصریح می کند که ابوحنیفه چنین کلامی را گفته است و یحیی بن حمزة مشکل تدلیس هم ندارد و چون با ابوحنیفه معاصر بوده و زمان او را درک کرده و مشکل تدلیس هم ندارد و از الفاظی همچون " بلغنا " و مانند آن در نقل این قول ابوحنیفه استفاده نکرده است، کوچک ترین ایرادی بر صحت این نقل قول وارد نخواهد بود.همچنین سعید بن عبد العزیز (از علمای مخالفین) در حال شنیدن این قول از یحیی بن حمزة بوده و کوچک ترین اعتراضی هم به او نکرده است و بالعکس بر مبنای همین قول ابوحنیفه را تکفیر هم کرده است ! این ادعای دکتر خود خوانده (!!!) که ابوحنیفه هرگز وارد شام نشده یا یحیی بن حمزه هرگز وارد کوفه نشده است هم وارد نیست چرا که عدم نقل مطلبی در کتب فعلی مبنی بر مسافرت یکی از این افراد به سرزمینی خاص، دلیل بر انکار اصل مسافرت آن اشخاص نخواهد بود و جدای از این یک فرد ثقه که مشکل تدلیس هم ندارد، از این قول ابوحنیفه خبر داده است و راهی برای رد قول او نیست !

دکتر (؟!) حارثی در ادامه می نویسد :

وأمَا من ناحیة المتن فإِنا نحیل أنَ یصدر مثل هذا عن بَی حنیفة, بل نحیل أنَ یصدر مثل هذا عن أصَغر عالم من علماء المسلمین، فما لنا عن عالم شهدت له الدنیا بالعلم والعقل، فما هذا إلا من التعصب المذهبی قاتل الله دعاته.

مکانة الإمام أبی حنیفة بین المحدثین،ص207

 

و اما از جهت متن ما غیر ممکن می دانیم که این قول از ابوحنیفه صادر شود بلکه غیر ممکن می دانیم که مانند این از کوچک ترین علمای مسلمین صادر شود پس چه برسد به عالمی که دنیا به علم و عقل او شهادت داده است.پس این جز تعصب مذهبی چیزی نیست که خداوند داعیانش را بکشد و لعنت کند.

این ادعای دکتر (؟!) حارثی سخیف تر و بی ارزش تر از آن است که پاسخی به آن بدهیم اما یک نکته این که بر خلاف میل این فرد مدعی علم چنین قولی با سند معتبر از ابوحنیفه نقل شده و راهی هم برای نقد و رد آن نیست و نکته ی دیگر آن که دکتر (؟!) حارثی با کذب و تدلیس می گوید ابوحنیفه عالمی است که دنیا به عقل و علم او شهادت داده است !!! ظاهرا دکتر حارثی خود را به تجاهل زده که بسیاری از علمای مخالفین ابوحنیفه را تکفیر و لعن کرده اند و به او ناسزا گفته اند و او را گمرا خوانده اند و بر مخالفت او با بسیاری از احادیث پیامبر (ص) تصریح کرده اند ! نکته ی دیگر هم آن که ای کاش دکتر حارثی صریحا می گفت که مقصودش از متعصبین مذهبی و داعیان آن چه کسی است و آیا حاضر است یحیی بن حمزة و سعید بن عبد العزیز (که ابوحنیفه را تکفیر کرده است) را هم جزو آنان به حساب بیاورد؟

این بود حال و روز رساله ی دکتری (؟!) محمد قاسم عبده الحارثی که با آن به درجه ی دکترا رسیده است! شاید بهتر بود نام آن را رساله ی کذب و تدلیس و جهل می گذاشت ! جالب آن که وبسایت اسلام وب به تمجید از این کتاب پرداخته است و می نویسد :

وقد ألفت فی هذا العصر بعض الکتب فی الرد عنه، بعضها فی الرد على ابن أبی شیبة، وبعضها فی الرد على الخطیب، ومن أهمها رسالة دکتوراه کتبها الدکتور محمد قاسم عبده الحارثی اسمها مکانة الإمام أبی حنیفة بین المحدثین .....

http://fatwa.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=43484

این جاست که باید قول البانی وهابی را در مورد چنین مدارک دکتری و رساله های دکتری بیان کنیم ! البانی وهابی می گوید :

... هذه الشهادات العالیة وما یسمونه ب (الدکتوراه) لا تعطی لصاحبها علما وتحقیقا وأدبا .....

دفاع عن الحدیث النبوی والسیرة،مقدمه (ب)

این مدارک عالیه و آن چه که آن را " دکترا " می نامند به صاحبش علم و ادب و تحقیق و ادب نمی دهد .....












































نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Flag Counter